فلسفه به چه دردی میخورد؟
این سؤالی است که یک دانشجو یا استاد فلسفه معمولاً از دوستان یا اطرافیان خود میشنود و در واقع معمولاً کسی که این سؤال را میپرسد این پیشفرض را در ذهن دارد که فلسفه یک بحث انتزاعی، پیچیده و شامل گفتگوهایی بیپایان است که هیچ فایده و تأثیری در زندگی و مسائل روزمره ما ندارد. و این تصور البته تا حدود زیادی درست است. فلسفه تا وقتیکه صرفاً بحثی در باب چیستی وجود، حقیقت، عدالت و شبیه آنها باشد ممکن است تأثیری در رفع مشکلات و حل مسائل روزمره ما نداشته باشد. همانطور که نهاماس (۱۳۹۸) اشاره میکند رشتههای مختلف «فلسفه کاربردی»[۱] (از قبیل اخلاق پزشکی یا اخلاق تجارت) نیز امروزه در حرفههای مرتبط با خود جذب شده و بیشتر به آنها تعلق دارند تا فلسفه (ص ۱۵). از نظر وی «فلسفه در طول زمان و در نتیجۀ تحولات بسیار پیچیدۀ تاریخی به مجموعهای از قواعد نظری تبدیل شده» و تأثیر فعالیت فلسفی بر زندگی فیلسوف بیش از تأثیر فعالیت فیزیکدان بر زندگیاش، نیست (همانجا). و به قول براداتان (۱۳۹۹) زندگی فیلسوف لزوماً انعکاسی از فلسفه او نیست و «امروزه فیلسوف میتواند اساساً زندگی خوکی داشته باشد و بازهم قادر و لایقِ خلق آثار عظیم فلسفی باشد. اگر هم نقدی به او وارد باشد، آنچه توجه منتقدانش را جلب میکند ناهماهنگی میان آنچه میگوید و آنچه میکند نیست، بله چیزهای دیگر است: خدشههای منطقی در آثارش، ضعف استدلالهایش یا ابهام مفاهیمش» (ص ۴۵). اما این تصور از فلسفه که تلقی غالب از آن نیز هست، تصوری محدود و مخدوش از آن چیزی است که فلسفه در معنای باستانی آن بوده است.
در دوران جدید برای اولینبار فیلسوف فرانسوی، پییر آدو در اواخر دهۀ هفتاد میلادی در پژوهشی نظاممند نشان داد که فلسفه در تلقی باستانی آن نه یک گفتار نظری صرف بلکه همچنین یک روش و شیوۀ زندگی بوده است. آدو در کتاب خود با نام فلسفه باستانی چیست؟ (۱۳۸۲) فلسفه همچون شیوه زندگی را در آکادمی افلاطون، در نزد ارسطو، در مکاتب کلبی، پیرونی، اپیکوری، رواقی و فلوطینی پی میگیرد و در نهایت به این جمعبندی میرسد که یک «اختلاف اساسی وجود دارد بین مکتب فلسفی باستانی که افراد را یکبهیک مخاطب قرار میداد تا کلّ شخصیت آنها را دیگرگونه سازد با دانشگاه که رسالت آن اعطای دیپلم به درجه معینی از دانشآموختگی است» (ص ۳۵۶). بهزعم آدو، فلسفه در تلقی باستانی از آن، چیزی فراتر از دانش صرف و نوعی «روش زندگی»[۲]، «طرز رفتار» و «هنرِ زیستن»[۳] بوده است. فلسفه، یعنی عشق به دانایی و حکمت، در معنای باستانی آن، نه صرفاً یک دانش نظری، بلکه همچنین یک روش زندگی؛ و علاوه بر جنبه نظری، شامل جنبههای عملی از قبیل «تمرینهای معنوی» بوده است و فیلسوفان آن دوران، فیلسوفانه هم زندگی میکردهاند.
همچنین بخوانید: تجربه نزدیک به مرگ و روایتهایی از تجربهکنندگان آن
مسیحیت فلسفه را بهعنوان کنیزی در خدمت الهیات خود، به کار گرفت. و جنبۀ عملی آن بهمرور در شریعت مسیحیت جذب شد و در زمان تأسیس دانشگاهها آنچه باقی ماند همان بخش نظری و انتزاعی آن بود که تا امروز نیز تلقی غالب از فلسفه است که یک شغل و حرفۀ آکادمیک بیش نیست.
اما تلقی از فلسفه بهعنوان روش زندگی توسط برخی فیلسوفان تا دوران ما تداوم یافته است. از نمونههایی آن در عصر رنسانس میتوان به میشل دو مونتنی اشاره کرد و در دوران مدرن شوپنهاور، کییرکگور و نیچه از مثالهای بارز هستند. یا در دوره معاصر ویتگنشتاین و فوکو چنین رویکردی داشتهاند. شاید عجیب باشد که فیلسوفی تحلیلی مثل ویتگنشتاین چطور میتواند یک تلقی عملی از فلسفه داشته باشد. آدو این وجه را در تراکتاتوس ویتگنشتاین حکمت صامت مینامد که در واقع همان ناگفتنیهایی است که در مورد آنها باید خاموش بود و به زبان فلسفی درنمیآیند.
این تلقی حتی در نزد برخی فلاسفه ایرانی نیز تداوم داشت که یکی از شاخصترین آنها زکریای رازی است. شاخص بودن رازی از این روست که در رسالۀ سیره فلسفی (السیره الفلسفیه) (۱۳۸۴) مشخصاً به این معنا از فلسفه پرداخته و از شیوه زندگی فلسفی خود دفاع کرده است.
کاستیکا براداتان معتقد است که این تلقی اخیراً به شکل یک انقلاب خاموش در فلسفه موردتوجه بوده است. او به کتابهایی با موضوعاتی چون هنر زندگی و زندگی خوب اشاره میکند که با این رویکرد در سالهای اخیر رو به ازدیاد بوده است. او در کتاب خود زندگی پرمخاطره فیلسوفان: جان دادن در راه ایدهها (۱۳۹۹) به طرز زیبا و خلاقانهای این رویکرد از فلسفه را با تمرکز بر هنر مردن فیلسوفانه موردتوجه قرار داده است.
کتاب هنر زندگی: تأملات سقراطی از افلاطون تا فوکو (۱۳۹۸) از الکساندر نهاماس نیز پژوهشی خواندنی در این زمینه است. نهاماس الگوی سقراطی هنر زندگی را در نزد مونتنی، نیچه و فوکو مورد بررسی قرار میدهد. او دغدغه اساسی سقراط را «چگونه زیستن» میداند و دستاورد بزرگ او از نظر نهاماس این است که شیوهای جدید برای زندگی و هنر زیستنی بدیع به وجود آورده است. این هنرِ زیستنِ فلسفی فعالیت عملی را با گفتمانهای فلسفی درمیآمیزد.
همچنین بخوانید: کودکان را چندزبانه بار آوریم (قسمت دوم)
سعی من بر آن است که تلقی آدو از فلسفه بهمثابه «روش یا شیوه زندگی» را در قالب عنوان «فلسفه بهمثابه هنر زیستن و مردن» بازسازی کنم.* این بازسازی بر استدلالهایی مبتنی خواهد بود. انتخاب «هنر»[۴] بهجای «روش» یا «شیوه» در عنوان مذکور وجه عاملیت و خودآفرینی فرد را در شکلدادن به زندگی خود، بهتر بازنمایی میکند. از طرف دیگر «هنر» مثل «روش» تداعیگر مسیر مشخص، ثابت و قطعیای نیست و با وجه پویا و در حال جریان و متحولِ زندگی تناسب بیشتری دارد. انتخاب مصدر «زیستن»[۵] بهجای اسم «زندگی»[۶] نیز با وجه پویای ذکر شده تناسب بیشتری دارد. همچنین در انتخاب رویکرد «هنر زیستن» نظر نیچه در تلقی «زندگی فرد بهعنوان اثر هنری او» (شمیت، ۱۳۸۲؛ نهاماس، ۱۳۹۸) و نگاه زیباشناختی فوکو به خودآفرینی (فوکو، ۱۳۸۹؛ نهاماس، ۱۳۹۸) موردتوجه قرار میگیرد. افزودن تلقی از فلسفه بهمثابه «هنر مردن» نیز بخشی از همان تلقی باستانی از فلسفه است که گویا آدو آن را مفروض گرفته است ولی با توجه با اهمیت مرگآگاهی در تحول فرد، من در اینجا بر آن تصریح کرده و همسطح «هنر زندگی» و بخشی جداییناپذیر و درهمتنیده با آن قرار میدهیم چون در یک تعریف، فلسفه عبارت است از آمادهشدن برای مرگ (افلاطون، ۱۳۶۷)؛ بنابراین فلسفه بهمثابه هنر زیستن، نمیتواند از «هنر مُردن» جدا باشد. ازاینرو میتوان گفت «فلسفه فقط تا آنجا هنر زندگی است که هنر مردن را پیشکشمان کند» (براداتان، ۱۳۹۹، ص ۲۱).
تلقی از فلسفه بهعنوان هنر زیستن و مردن، به خودِ فلسفهْ کارکردی تربیتی میبخشد چراکه در این نگرش هدف اصلی، تحول فرد است؛ بنابراین از این منظر، فلسفه تعلیموتربیت، در کلانترین نگاه، به معنی محوریت دادن به هنر زیستن و مردن در تعلیموتربیت خواهد بود؛ بنابراین لازم است که تعلیموتربیت از این منظر مورد بازاندیشی قرار گیرد.
بخشی از پیامدهای تلقی پیشنهادی معطوف به آموزش فلسفه خواهد بود. برایناساس، آموزش فلسفه در مدرسه و دانشگاه از حالت نظری صرف خارج و برخی وجوه عملی را نیز شامل خواهد شد. از طرف دیگر در آموزش فلسفه، «هنر زیستن و مردن» محوریت خواهد داشت و علاوه بر اهداف معمول مثل تقویت قوای عقلانی و انتقادی؛ تحول و خودآفرینی، هدفی اساسی تلقی میشود. این هدف در مدرسه و دانشگاه متناسب با شرایط هر یک دنبال میگردد.
همچنین این تلقی، پیامدهایی نیز برای فلسفه برای کودکان (P4C) خواهد داشت. متناسب با سن کودکان، آنها ضمن آشنایی با مفاهیم اساسی هنر زیستن و مردن، برخی تمرینات عملی را انجام داده و مهارتهای خاصی را باتوجهبه هدف اصلی این رویکرد کسب خواهند نمود.
از طرف دیگر، بر اساس تلقی مذکور میتوان از نوعی «فلسفه برای بزرگسالان» (P4A)[۷] صحبت کرد که به نظر میرسد در جهت رشد و توسعه شخصی و معنابخشی به زندگی افراد بزرگسال میتواند مفید و موثر واقع شود.
مبتنی بر تلقی پیشنهادی و در سطحی عامتر از تربیت رسمی، ایدۀ جدیدی نیز با عنوان «تربیت مداوم خویشتن با فلسفه بهمثابه هنر زیستن و مردن» قابل طرح خواهد بود. همانطور که اشاره شد، باتوجهبه کارکرد مستقیم تربیتی این تلقی از فلسفه، هر فردی میتواند از آن برای ارزیابی، تحول، خودآفرینی و تربیت مجدد و مداوم خویشتن بهره گیرد.
*این نوشته، ایدۀ اولیۀ بیان مسئله رساله دکتری نویسنده در رشته فلسفه تعلیم و تربیت در دانشگاه تهران بوده است.
منابع
آدو، پییر (۱۳۸۲) فلسفه باستانی چیست؟، ترجمه عباس باقری، تهران: علم.
افلاطون (۱۳۶۷) دورۀ آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، جلد اول، تهران: خوارزمی.
براداتان، کاستیکا (۱۳۹۹) جان دادن در راه ایدهها: زندگی پرمخاطرۀ فیلسوفان، ترجمه محمد معماریان، تهران: ترجمان.
رازی، محمدبن زکریا (۱۳۸۴) السیره الفلسفیه، ترجمه عباس اقبال (تصحیح و مقدمه پول کراوس)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
شمیت، ویلهلم (۱۳۸۲) فلسفه یعنی هنر زیستن در: جمعی از نویسندگان، نیچه در قرن بیستم از نگاه هیدگر، فوکو و …، ترجمه عیسی سلیمانی، تهران: انیگما. صص ۱۲۷-۱۳۳.
فوکو، میشل (۱۳۸۹) تئاتر فلسفه: گزیدهای از درسگفتارها، کوتاهنوشتها، گفتوگوها و …، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی.
نهاماس، الکساندر (۱۳۹۸) هنر زندگی: تأملات سقراطی از افلاطون تا فوکو، ترجمه بابک تختی، تهران: نگاه.
[۱] Applied philosophy
[۲] Way of life
[۳] Art of living
[۴] Art
[۵] Living
[۶] Life
[۷] Philosophy for adults