کتاب قهرمانان گمنام صحرا (نوشته هایی درباره ترکمن صحرا) شامل نوشتههایی است که از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ در موضوعات مرتبط با ترکمن صحرا در نشریات یا وبسایتهای منطقه منتشر کردهام. هدف از تهیه کتاب تجمیع این مطالب و در دسترس قرار دادن آنها به طور یکجا برای مخاطبان علاقهمند بوده است.
موضوعاتی که به آنها پرداختهام، که عمدتا مربوط به حوزه فرهنگ، هنر و مسائل اجتماعی است، ناشی از علاقه یا دغدغه شخصی نسبت به آنها بوده است. نیازی به گفتن نیست که من صرفا مسائل را از دریچه علایق و مفروضات خویش و در محدودۀ دانش و تجربه خویش نگریستهام، هرچند همواره سعی بر این داشتهام که صادق و متعهد به ابراز حقیقت باشم.
برای اینکه این کتاب به صورت رایگان در اختیار مخاطبان قرار گیرد، تمام کار تهیه آن را شخصا انجام دادهام. به همین دلیل، صفحهآرایی و طراحی ظاهر آن کاملا ساده و معمولی است و امیدوارم که کیفیت محتوا کاستی کیفیت صورت را جبران کند. از آثار طراحی و نقاشی برادر هنرمندم عرازمنگلی توماج ایری در این کتاب استفاده کردهام و از این بابت بسیار سپاسگزارش هستم.
در پایان هر مطلب تاریخ انتشار آنها آمده است اما ترتیب چینش آنها بر اساس رعایت تقدم زمانی نیست. نوشتهها را صرفا از لحاظ صوری بازبینی کردهام اما محتوا تغییری نکرده است.
برخی از افرادی که در این نوشتهها به ایشان پرداختهام، دیگر در میان ما نیستند. خوجهدوردی ایری (خوجا باخشی) در شهریور ۱۳۹۶ و حلیمبردی سعید-آسوده (حلیم دایی) در آذر ۱۴۰۰ ما را ترک گفتند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
در بخشهایی از کتاب قهرمانان گمنام صحرا چنین میخوانیم:
اما آیا در این روزگار، «اصالت قومی» اصلاً واجد معنایی است و حفظ آن چه ارزش و اهمیتی دارد؟ شخصاً احساس میکنم که اصالت قومی معنادار است. این اصالت، ژنتیک، زبان، آدابورسوم، باورها، سنن، زیستگاه، پوشش، هنرها، ادبیات، صناعات و بسیاری از موضوعات دیگر را شامل میشود. همۀ این موارد باهم یک قوم را از دیگری متمایز میکند. این تفاوتی زیباست. مثل تفاوت یک انسان با انسان دیگر است. مثل تفاوت یک درخت با درخت دیگر. این تفاوتی ارزشی و اخلاقی نیست بلکه تفاوتی زیستی و فرهنگی است. این تفاوت و تنوع، بخشی بنیادی از زیبایی و غنای فرهنگ انسانی است. بنابراین خودشناسی فرهنگی برای حفظ و اعتلای اصالت قومی ضروری است.
هر قوم و ملتی میتواند به هنر، دستاورد و داشتههای مثبت و انسانی خود، که همان فرهنگ و میراث قومی و ملی باشد، ببالد اما باید آگاه بود که من از سر شانس و تصادف است که در میان ایشان زاده شدهام. یک معضل اساسی جهان امروز نادیده گرفتن همین ماهیت تصادفی هویت قومی، ملی، زبانی، نژادی و حتی عقیدتی است. غفلتی که گاه منجر به قومگرایی، نژادپرستی، ملیگرایی و سایر گرایشهای عقیدتی افراطی و تعصبات کور شده و فجایع بشری هولناکی را رقم میزند.
…
آلاچیق ترکمنی، در چشم من، طرحی نبوغآمیز داشت و روح ساده و درعینحال غنی نیاکانم را میتوانستم در طراحی آن ببینم. به خانهای کیهانی میمانست و هر چهار طرف دشت و آسمان را از داخل آن میتوانستی ببینی. بهجای شکستن چوبها آنها را خم کرده بودند و گویا سعی شده بود کمترین میزان تصرف در طبیعت انجام شود. این نگرشی است که حتی امروز نیز میتواند راه حل بسیاری از مشکلات زیستمحیطی باشد.
…
شاملو در نامهای به یکی از نویسندگان ترکمن در نشریه جُنگ باران گرگان (۱۳۴۶، شماره اول)، درباره شعر مذکور، مینویسد:
«آقای عزیز
بدون هیچ مقدمهئی به شما بگویم که نامهتان مرا بیاندازه شادمان کرد. هیچ میدانید که من این شعر را بیش از دیگر اشعارم دوست میدارم؟ و هیچ میدانید که این شعر، عملا قسمتی از زندگی من است؟ من ترکمنها را بیش از هر ملت و نژادی دوست میدارم. نمیدانم چرا. و مدتهای دراز در میان آنان زندگی کردهام، از بندرشاه تا اترک. شبهای بسیار در آلاچیقهای شما خفتهام و روزهای درازی را در اوبهها، میان سگها، کلاهپوستیها، نگاههای متجسس بدبین، دشتهای پرهمهمۀ سرسبز و بیانتها، زنان خاموش اسرارآمیز و رنگهای تند لباسها و روسریهایشان، ارابهها و اسبهای مغرور گردنکش به سر بردهام.» (از زخم قلب: گزینه شعرها و خوانش شعر، ع. پاشایی، نشر چشمه، ۱۳۷۹، ص ۵۵).
…
سهراب شهیدثالث هنرمند بزرگ دیگری بود که در اواخر دهه چهل شمسی برای ساختن فیلم کوتاه مستند دربارۀ رقصهای محلی ترکمنی به ترکمنصحرا آمد. او وقتی اولین بار بندرشاه را دید گفته بود: «اینجا آخر دنیا است.» سهراب شهیدثالث نیز شیفتۀ لوکیشن ترکمنصحرا شد و دو تا از ماندگارترین فیلمهای سینمای ایران را در آنجا ساخت.
فیلم «یک اتفاق ساده» (۱۳۵۲) داستان «دانشآموزی به نام محمد، کودکی با روزمرگیهای معمولی و مادری مریض در بندرترکمن است. پدر او با کار غیرقانونی ماهیگیری روزگار میگذراند و مادرش در روند داستان فوت میکند.» فیلم سرشار از «سکوت» است. سکوتی سنگین، و به قول شاملو «سرشار از ناگفتهها»، ناشی از ظلم و خفقانی هزاران ساله که فقط پنج سال پس از آن به فریادی ملی تبدیل شد و یکی از بزرگترین تحولات سیاسی تاریخ ایران (انقلاب ۱۳۵۷) را رقم زد.
…
یک ضربالمثل قدیمی ترکمنی هست که میگوید: «آتش بدون دود نمیشود، جوانْ بدون گناه.» چنین تسامح و تساهلی در گذشتههای دورِ یک قبیلۀ عشایرِ مردسالارْ جای شگفتی دارد. با الهام از این ضربالمثل، اثر هنری دیگری توسط یک نویسنده بزرگ ایرانی دیگر درباره ترکمنها خلق شد. بخشی از روح اسطورهای ترکمنصحرا و روحیه مردمان ترکمن را میتوان در رمان معروف «آتش بدون دودِ» نادر ابراهیمی (۱۳۱۵-۱۳۸۷) دید. در نخستین سطور رمان میخوانیم:
«یموت و گوکلان، دو قبیلهی بزرگ ترکمناند –بزرگترین قبائل ترکمن، و شاید ریشهدارترینشان در این خاک. و آنها، به روایات بسیار و به اعتبار مدارک تاریخی، پیش از حضور اسلام نیز در اینجا ساکن بودهاند- و به حق ایرانیاند.» (ابراهیمی، ۱۳۸۶، ص ۱۰).
برای دانلود رایگان کتاب معرفی کتاب قهرمانان گمنام صحرا (نوشته هایی درباره ترکمن صحرا) کلیک کنید.