مشخصات کتاب:
خلاقیت: روانشناسی کشف و اختراع نوشته میهای چیکسنتمیهای، ترجمۀ عباسعلی کتیرایی، انتشارات مازیار، ۱۳۹۵
درباره خلاقیت مطالب زیادی نوشته میشود؛ از خلاقیت در علم، کسبوکار و مدیریت گرفته تا شیوههای خلاقانه آرایش کردن، لباس پوشیدن، درست کردن نیمرو و غیره. مدعیان «آموزش خلاقیت» هم کم نیستند که به شیوههای مختلف و با وعده و وعید فراوان، ما را به خرید کتابها، سیدیها و شرکت در کلاسها و سمینارهای خود تشویق میکنند.
شخصاً تاکنون کسی را ندیدم که با استفاده از این محصولات و کلاسها خلاقتر شده باشد و بیشتر آنهایی که استفاده کردهام، برای خودم نیز هیچ کارایی نداشته است. اما در این میان، گاهی بهندرت، به اثری برمیخوریم که حرفی برای گفتن دارد. کتابی که در اینجا مرور میکنیم از آن جمله است.
میهای چیکسنت میهای، روانشناس مجارستانیالاصل، استاد روانشناسی و مدیریت در دانشگاه کلارمونت در کالیفرنیا و رئیس سابق دانشکده روانشناسی دانشگاه شیکاگو است.
تحقیقات او بر روانشناسی شادی و خلاقیت متمرکز بوده و با انتشار کتابش با عنوان «جریان: روانشناسی تجربههای خوشایند» در سال ۱۹۹۱ به شهرت رسید و از محققان پیشرو در روانشناسی مثبت (روانشناسی مثبتگرا) به شمار میرود.
او «جریان» (Flow) را برای وصف حالتهای احساسی از قبیل لذت، شادی و رضایت درونی بهکار میبرد که منتج از انجام کارهایی خودجوش و با اشتیاق درونی است.
میهای پیشنهاد میکند که بهجای جستجوی شادی باید تشخیص دهیم که مواقعی که احساس شادی، قدرت و رضایت میکنیم، مشغول انجام چه کاری هستیم.
او با ارزیابی نتایج این نوع کار که علاوه بر رضایت درونی، اکتشافات و ابداعات مؤثر در عرصههای مختلفی از قبیل علم، هنر و اقتصاد را موجب شده است، به تحقیق دربارۀ «خلاقیت» پرداخت که کتاب «خلاقیت: روانشناسی کشف و اختراع» ماحصل این پژوهش است.
بااینکه وجه خلاق و آفرینشگر وجود آدمی سرچشمۀ تمام کشفیات و ابداعات بوده است اما پژوهش در زمینۀ این پتانسیل انسانی، بهویژه در مورد کشف و ابداع در علم، سابقه چندان درازی ندارد.
در دهه چهل میلادی فیلسوفانی از قبیل کارل پوپر بررسی در زمینه خلاقیت و کشف و ابداع علمی را، به دلیل جنبۀ ذوقی و شهودی آن، مربوط به حیطۀ روانشناسی میدانستند و خود روانشناسی را نیز از مصادیق علم بهحساب نمیآوردند.
در مقابل، اثباتگرایان منطقی، صرفاً گزارههای تجربی را معنادار و قابل پژوهش علمی تلقی میکردند و بنابراین احساسات و احوالات انسانی از دایرۀ تحقیق خارج میشدند.
از طرفی هر دوی این نگرشها فاقد نگاه تاریخی و جامعهشناختی به کشفیات و خلاقیتهای علمی بودند. در اوایل دهه شصت بود که تامس کوهن در کتاب معروفش «ساختار انقلابهای علمی» اهمیت وجوه تاریخی و جامعهشناختی کشف و ابداع و خلاقیت در علم و نواقص دو نگرش اخیر را آشکار ساخت.
از آن زمان تحقیقات در این موضوعات بیشتر شده است هرچند در این مورد که آیا چنین پژوهشهایی در مورد موجود انسانی به همان میزان تحقیقات در فیزیک یا شیمی دارای اعتبار علمی هستند یا نه، همچنان میان فلاسفه علم اختلاف وجود دارد.
همچنین بخوانید: علم، شعر، تخیل
کتاب میهای نیز بااینکه عنوان فرعی «روانشناسی کشف و اختراع» را بر خود دارد اما بر ابعاد تاریخی و اجتماعی موضوع نیز تأکید زیادی دارد. ازاینروست که برخلاف نگرش فردمحور، خوشبینانه و بعضاً اسطورهای به موضوع خلاقیت، معتقد است که «اندیشه یا محصولی که شایستۀ برچسب خلاقیت است از همافزایی منابعی بسیار سرچشمه میگیرد نهفقط از ذهن یک شخص.» (ص۹)
با این دیدگاه است که نویسنده، در تعریف موضوع پژوهش خود، خلاقیت را نه یک امر سابجکتیو صِرف به این معنی که «آنچه من انجام میدهم نو و ارزشمند است» بلکه آن را «به وجود آوردن چیزی کاملاً نو میداند که ارزش کافی برای اضافه شدن به فرهنگ را دارد.» (ص۳۲)
بنابراین مصادیق او برای انسان خلاق افراد شاخصی چون داوینچی، ادیسون، پیکاسو و اینشتین است که فرهنگ انسانی را در جنبههای مهمی دگرگون کردهاند. ازاینرو خلاقیت به شکلی که نویسنده به آن میپردازد «فرایندی است که بهواسطۀ آن یک قلمرو نمادین در فرهنگ تغییر میکند.» (ص۱۶) این قلمرو میتواند از علم و فناوری تا هنر، اقتصاد، سیاست و سایر حوزههای زندگی اجتماعی را دربر بگیرد.
پژوهش میهای بر مبنای مصاحبه با نودویک نفر از افراد معاصری که با معیار پیشگفته خلاق به شمار میآیند بین سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۵ انجامگرفته است. او با تحلیل عمیق این مصاحبهها پی برده که افراد خلاق چگونهاند، فرایند خلاق به چه نحو عمل میکند و چه شرایطی به تولید ایدههای اصیل کمک میکند یا مانع از آن میشود؟
کتاب دارای سه بخش است.
در بخش اول با عنوان «فرایند خلاق» ضمن تعریف موردنظر نویسنده از خلاقیت و تشریح معیارهای آن، به شخصیت خلاق، عمل و فرآیند خلاقیت و محیط آن پرداخته میشود.
بااینکه بهزعم نویسنده «به نظر نمیرسد مجموعه خاصی از ویژگیها وجود داشته باشد تا فرد بتواند به یک نوآوری ارزشمند برسد» اما بهعنوان یک معیار کلی «توانایی چشمگیر فرد در تطابق با هر نوع موقعیتی و استفاده از هر وسیلۀ در دسترس برای رسیدن به اهدافش»، فرد خلاق را از دیگران متمایز میکند. (ص۶۱)
همچنین افراد خلاق در درجه اول «کاری را انجام میدهند که دوست دارند» و آرزوی شهرت یا ثروت انگیزه اولیه آنها برای کار نیست. محیط و بافت زمانی و مکانی که فرد خلاق در آن زندگی میکند بر تولید نوآوری و پذیرش آن مؤثر است. اما تمایز آنها در این است که علیرغم شرایط میکوشند الگویی شخصی را بر محیط تحمیل کنند تا ضرباهنگ تفکرات و عادات کاری آنها را بازتاب دهد.
بخش دوم کتاب به زندگی افراد خلاق در سه مقطع کودکی و جوانی، بزرگسالی و پیری میپردازد. بااینکه کودکان ممکن است استعداد زیادی از خود بروز دهند اما این نمیتواند نشانگر خلاقیت آنها در آینده باشد زیرا که «خلاقیت مستلزم تغییر روش انجام کارها یا روش اندیشیدن از طریق تسلط بر روشهای قدیمی انجام کار یا تفکر است» که نشانگر اهمیت آموزش و یادگیری است.
اما پژوهش نویسنده نشان داده که آموزش رسمی معمولاً بیشتر مانعی در مسیر بروز خلاقیت عمل میکند و نویسنده، عملکرد مدارس آمریکا را بهویژه با در نظر گرفتن اینکه چقدر تلاش، منابع، و امید صرف نظام آموزش رسمی میشود، «نسبتاً ترسناک» ارزیابی کرده است (ص۱۸۶) که در مورد کشور ما با توجه به کنکورزدگی آموزش رسمی، قطعاً وضعیت بحرانی و «مطلقاً ترسناک» است.
همچنین بخوانید: در دشواریهای مفاهمه و مصالحه
شرایط الهامبخش سالهای دانشگاه، همسران پشتیبان و محیط کار انگیزهبخش از عوامل مهم در بروز خلاقیت افراد مورد بررسی در بزرگسالی بودهاند.
در نسبت میان سن و خلاقیت، بر اساس یافتههای میهای، هم کیفیت و هم کمیت نوآوری افراد خلاق با افزایش سن حفظ میشود و بعضی از ماندگارترین کارهای آنها در سالهای پایانی عمر انجام شده است.
بخش سوم کتاب با عنوان «قلمروهای خلاقیت» به مطالعۀ موردی قلمروهای ویژۀ خلاقیت در سه موضوع ادبیات، زیستشناسی و آسیبهای زیستمحیطی میپردازد.
در ادامه نویسنده با اشاره به دو یافته اساسیِ «ضرورت خلاقیت برای بقای بشر در آینده» و اینکه «نتایج خلاقیت عوارض جانبی نامطلوبی هم دارد» (ص۳۳۶) «ضرورت فرهنگسازی برای توسعه خلاقیت و توانایی در ابداع روشهای ارزیابی تأثیر ایدههای خلاق جدید» را موردبحث قرار میدهد.
هدف اصلی کتاب این است که به «شرح نحوه کار خلاقیت، تکامل فرهنگ با تکامل قلمروها بر اثر کنجکاوی و ازخودگذشتگی تعدادی از افراد خلاق» بپردازد.
اما هدف ثانوی آن این است که با الهام گرفتن و آموختن از زندگی این مردان و زنان یاد بگیریم که خلاقانهتر زندگی کنیم. به همین دلیل فصل پایانی با عنوان «تقویت خلاقیت فردی»، یافتههایی را برای توسعه خلاقیت شخصی مطرح میکند. نویسنده به چهار مانع اساسی برای استفاده از انرژی خلاق میپردازد و نحوۀ دوری از این موانع و آزاد کردن انرژی خلاق را مورد بررسی قرار میدهد.
برخلاف افسانههای بسیاری که درباره تفاوت مغز نوابغی مثل اینشتین با مردم عادی وجود دارد، نویسنده معتقد است که بر اساس دانش کنونی ما، حتی یک کارشناس آناتومی اعصاب قادر نیست مغز اینشتین و مغز من و شما را از هم تشخیص دهد.
از نظر ظرفیت پردازش اطلاعات همۀ مغزها بسیار به هم شبیه هستند. نتیجه اینکه به دلیل شباهت در سختافزار مغز، بیشتر افراد میتوانند عملیات ذهنی را در یک سطح اجرا کنند.
آنچه از نظر نویسنده، بنیادیترین تفاوت را از نظر استفاده خلاق از انرژی ذهنی ایجاد میکند «میزان توجه تخصیص نیافتهای» است که برای پرداختن به نوآوری در اختیار دارند.
برعکس افسانههای رایج چنین نیست که اینشتین مقالاتش در مورد نسبیت را روی میز آشپزخانه در خانهاش و درحالیکه کالسکه بچهاش را تکان میداد، نوشته باشد.
در تعداد چیزهایی که شخص میتواند همزمان به آنها توجه کند محدودیتهای واقعی وجود دارد و وقتیکه بقای فرد نیازمند تمام توجهش باشد، توجهی برای خلاق بودن باقی نمیماند.
نویسنده معتقد است که اولین گام بهسوی زندگی خلاقتر، پرورش کنجکاوی و علاقه است. یعنی اینکه توجه خود را به خاطر جذابیت خود آن مسائل به آنها اختصاص دهیم. درحالیکه کودکان بهطور طبیعی این حس کنجکاوی، حیرت و اشتیاق به آموختن را دارند، بیشتر ما با افزایش سن حس شگفتی و حیرت در مواجهه با، شکوه و تنوع جهان را از دست میدهیم.
از این نظر افراد خلاق مثل کودکانی هستند که حتی در نود سالگی نیز کنجکاویشان تروتازه و شدید است، آنها از چیزهای عجیب و ناشناخته لذت میبرند و چون ناشناختهها بیپایاناند، لذت آنها هم بیپایان است.
برخی توصیههای نویسنده برای پرورش علاقه و کنجکاوی چنین است:
همچنین بخوانید: مرگ، تسلیت و معنای زندگی: مواجهه با مرگ عزیزان در شرایط کرونایی
ایجاد کنجکاوی دوام نخواهد داشت مگر اینکه بیاموزیم تا از آن لذت ببریم. لذت باعث میشود که انرژی لازم برای توجه عمیقتر و در نتیجه خلاقیت فراهم شود.
وقتی یاد بگیریم که از استفاده از انرژی خلاق خود طوری لذت ببریم که خودش نیروی درونی لازم برای حفظ تمرکز را تأمین کند، به وضعیت بسیار مساعدی برای خلاقانه زیستن دست مییابیم.
نویسنده برای لذت بردن از کنجکاوی نیز توصیههایی دارد:
عوامل مختلفی بهراحتی میتواند توجه و تمرکز ما را بر هم زده و مسیر جریان انرژی خلاق را مسدود کند. اینجاست که برخی عادات میتواند به کمک ما بیاید.
انتخاب یک شلوار، جوراب یا پیراهن میتواند یک ساعت تمرکز فکری شما را بر هم بزند. جای تعجب نیست که چرا اینشتین ترجیح میداد همیشه همان ژاکت قدیمی و شلوار گلوگشاد را بر تن کند.
اما برای رسیدن به عادتهایی که کنترل توجه ما را روی هدف اصلیمان امکانپذیر کنند چه کاری میتوان انجام داد؟
نویسنده معتقد است که افراد خلاق شخصیتهایی نسبتاً پیچیده دارند. در این افراد، نه نیروی مرکزگریز غلبه دارد و نه مرکزگرا؛ آنها میتوانند گرایشهای مخالفی را در تعادل نگاه دارند.
فرد خلاق به شدت منحصربهفرد است. ویژگیهای شخصیتی خاصی برای حفظ اشتیاق و کنجکاوی و ایجاد جریان انرژی خلاق لازم است. نویسنده معتقد است که این ویژگیها را میتوان ایجاد کرد.
او توصیه میکند که ویژگیهایی را که نداریم در خود ایجاد کنیم. این کار نیازمند شکستن برخی عادات است اما نتیجه آن این است که با نگریستن به جهان از دیدگاهی جدید و متفاوت و با جریان یافتن انرژی خلاق در درون خویش، بهطور قابلملاحظهای زندگی خود را غنا میبخشیم.
همانطور که نویسنده در آغاز کتاب اشاره کرده، خلاقیت سرچشمۀ اصلی معنا در زندگی ماست. همچنین بیشتر چیزهای جالب، مهم و انسانی محصول خلاقیت است و از طرف دیگر ۹۸ درصد ساختار ژنتیکی ما با شامپانزهها مشترک است بهاستثنای خلاقیت. (ص۹)
همین اهمیت بنیانی موضوع، روش تحقیق علمی، روایت جذاب در کنار توصیههای کاربردی فصل آخر، همچنین ترجمۀ روان و خوانا، کتابی ارزنده و خواندنی فراهم آورده است.
برای خرید کتاب “خلاقیت: روانشناسی تجربههای خوشایند’ کلیک کنید.