ویرگول
ورودثبت نام
موسی توماج
موسی توماج
خواندن ۱۲ دقیقه·۱ سال پیش

۷ درس زندگی که از درختان آموختم

به عنوان یک باغبان مبتدی، هیچ وقت از تماشای درختان خسته نمی‌شوم. آنها مخلوقات شگفت‌انگیزی هستند. در توصیفی که از بهشت در قرآن وجود دارد، درختان نقش مهمی دارند. بهشت جایی پر دار و درخت توصیف شده که در زیر آنها نهرها جاریست. درختان گویا در تعیین سرنوشت ازلی ما نیز نقشی اساسی داشته‌اند. تجاوز آدم و حوا به حریم درخت ممنوعه باعث هبوط ما از بهشت به زمین شد. اما خوشبخانه زمین نیز جایی پردرخت بود. با این حال گویی ما از آن جفا به درخت بهشتی نادم نشدیم چونکه تجاوز به حریم درختان را در زمین نیز ادامه دادیم. و امروزه درختان زمین با سرعت نگران‌کننده‌ای در حال نابودی هستند.

بنا به تحقیقی که جدیدا توسط دانشگاه یِیل (Yale) بر اساس ارزیابی تراکم درختان در ۴۰۰ هزار نقطه کره زمین، انجام شده هر ساله ۱۰ میلیارد اصله از درختان زمین کاسته می‌شود و با تداوم این روند در ۳۰۰ سال آینده هیچ درختی در کره زمین وجود نخواهد داشت. این سرعت تخریب درختان در کشور ما بسیار نگران‌کننده‌تر است. سالانه حدود ۴۰ هزار هکتار از جنگل‌های ایران تخریب می‌شود و با این حساب در ۳۰ سال آینده هیچ جنگلی در ایران نخواهیم داشت.

بیشتر ما به اهمیت حیاتی درختان و جنگل‌ها در حفظ چرخه زیست آگاه هستیم. اینکه آنها شش‌های زمین هستند، انرژی خورشیدی را به سوخت فسیلی تبدیل می‌کنند، در تولید و حفظ خاک قابل کشت نقش اساسی دارند، تعداد بیشماری از محصولات غذایی ما را تولید و سایر نیازهای ما را رفع می‌کنند. علاوه بر این فواید مادی، درختان روح و روان ما را نیز تغذیه می‌کنند.

درختان؛ خواهران افسونگر طبیعت

چه با شکوه‌اند درختان. ریشه در خاک دارند و دست بر آسمان افراشته‌اند. و این چنین زمین را با آسمان پیوند می‌دهند. نگریستن عمیق به درختان، روح ما را نیز چنین به آسمان‌ها عروج می‌دهد. بارها مسحور زیبایی یک درخت شده و زمین و زمان را به فراموشی سپرده‌ام. از کودکی انس و الفت زیادی با آنان داشتم و بیشتر دوران کودکی‌ام را یا در لای شاخ و برگ درختان یا در زیر سایه آنها گذرانده‌ام.

ابن عربی، فیلسوف و عارف بزرگ مسلمان، درخت را خواهر طبیعت می‌داند. دامان آرام‌بخش این خواهر، همیشه داروی مُسکِن روح بی‌قرار و آشفتۀ بشر بوده است. شاید اگر در جهانی پردرخت‌تر زندگی می‌کردیم هیچ وقت شاهد این همه بیماری‌ها و کسالت‌های روحی-روانی نمی‌بودیم و جهانی به مراتب زیباتر و باشکوه‌تر داشتیم.

درختان، همواره ضامن زیبایی، آرامش و لطافت طبیعت بوده‌اند. زیبایی افسون‌کنندۀ درختان، همواره روح انسان‌های حساس را به آسمان‌ها عروج داده است. تی اس الیوت، شاعر و نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات، گفته «هرگز نخواهم توانست شعری به زیبایی یک درخت بسرایم.» این زیباترین و شاعرانه‌ترین جمله‌ای است که تاکنون در ستایش درختان شنیده‌ام. آیا همین زیبایی، لطافت و شکوه درختان کافی نیست تا آنها را چون گنجی بی‌بدیل حفظ و حراست کنیم؟ اما درختان، حداقل برای من، آموزگاران بزرگی هم بوده‌اند.

در مکتب درختان

هر کس، هر رویداد و بویژه هر بخشی از طبیعت می‌تواند معلم و راهنمای ما در مسیر زندگی باشد. کافیست هم با چشم سر و هم با چشم دل، دقیق و عمیق به آنان بنگریم و گوش جان به سخن خاموش آنان بسپاریم. این مراقبه‌ای معجزه‌آساست؛ بودن در کنار درختان با تمام توجه و حضور. شاید از این روست که حکیمی گفته «انسان در باغ بیش از هر جایی به خدا نزدیکتر است.»[۱] اما ما اکثرا سرسری از کنار آنها می‌گذریم و یا حتی وقتی در کنارشان هستیم، غرق در افکار و دلواپسی‌های خود هستیم و فرصت ارتباط بیواسطه با درختان را از دست می‌دهیم. سهراب سپهری این غفلت از درختان را چه زیبا توصیف کرده است:

من به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد

وقتی از پنجره می‌بینم حوری

-دختر بالغ همسایه-

پای کمیاب‌ترین نارون روی زمین

فقه می‌خواند[۲]

اگر گاهی چشم از کتاب‌های کاغذی، الکترونیکی  و شبکه‌های مجازی برگیریم و به پیام درختان گوش بسپاریم شاید درس‌های بزرگی برای آموختن در انتظارمان باشد. کاش گاهی کلاس‌های درس مدارس در پای درختان و در دامان سبز طبیعت برپا می‌شد. در این صورت شاید، آن چنان که سهراب آرزو داشت، یاد می‌گرفتیم که «چگونه عاشقانه به زمین خیره شویم»[۳] و درس‌ها و هنر زیستن را از درختان و طبیعت می‌آموختیم. در اینجا ۷ درسی را که از درختان آموخته‌ام مرور می‌کنیم.


1) ریشه در خاک داشته باشم و سر در آسمان
زمانی بود که تمام تمرکزم روی جسم و نیازهای مادی‌ام بود و همیشه نیز در تشویش و نگرانی به سر می‌بردم. در زیر درختی بود که به این عدم تعادل خود پی بردم که چطور فقط بُعد زمینی خود را می‌بینم و از وجه آسمانی وجود خویش غافل شده‌ام. علاوه بر پایم، سر و دستم نیز روی زمین قرار داشت.

آن درخت تبریزی سر بر آسمان برافراشته بود و برگ‌هایش به آواز نیسمی آرام می‌رقصیدند. وجد و سروری در وجود درخت موج می‌زند. سر برافراشته بود و گویی همزمان که ریشه در خاک داشت سرش را در عرش الهی فروبرده بود.

چنین بود که آموختم همچنان که به انجام امور مادی و روزمره مشغولم سر بر آسمان برافرازم و به یاد داشته باشم که وجهی آسمانی و الهی دارم که جاودان و نامیراست. و همین درک و تمرکز بر بعد جاودانۀ آسمانی‌ام کافی بود که زندگی زمینی‌ام سرشار از وجد و سرور همیشگی باشد. یاد گرفتم که در عین حال وجود خاکی خود را پاس بدارم که اگر جسم خاکی‌ام نبود امکان تجربۀ شگفت‌انگیز زندگی زمینی را نداشتم. یاد گرفتم که بدن خاکی‌ام را همان طور که هست بپذیرم و با آنچه در ظاهر هستم راحت باشم چرا که این امانتی موقت تا سفر دوباره به آسمان‌هاست.


2) مرئی در نامرئی ریشه دارد
آیا مایۀ شگفتی نیست که دانه‌ای کوچک به درختی تنومند بدل می‌شود و هر ساله صدها میوه از آن به ثمر می‌رسد. وقتی میوه‌ها را می‌بینیم معمولا بذر را فراموش می‌کنیم و ریشه را چون در خاک مدفون است نمی‌بینیم. اما اگر آنها نبودند هیچ وقت میوه‌ای وجود نداشت.

سال‌ها در زندگی‌ام هیچ دستاورد خاصی نداشتم. باز هم این درختان بودند که به من آموختند که اگر میوه نمی‌دهم علتش این است که به بذر و ریشه‌ها توجهی ندارم. آن گاه بود که به اهمیت حیاتیِ کاشتن بذر افکار، باورها و احساسات درست، در خاک ضمیر باطن خویش پی بردم. فهمیدم که تا وقتی بر بذر افکاری که در خاک ناخودآگاهم پاشیده می‌شود کنترل نداشته باشم، شاهد نتایج ناخوشایند و ناخواسته خواهم بود.

از آن روز بود که به مراقبت از افکار، باورها و احساسات خود پرداختم، آنها را به دقت انتخاب کردم و در خاک ضمیر باطن خود کاشتم و به حراست از آنها همت گماشتم و به مرور شاهد شکفتن شکوفه‌ها و به ثمر نشستن میوه‌های خوش‌رنگ و خوش‌طعم کامیابی بر شاخسار درخت زندگی‌ام گردیدم.


3) هیچ درختی بی‌ثمر نیست و هیچ انسانی بی‌استعداد نیست
از کودکی همیشه در ایام درختکاری به کاشتن درخت می‌پرداختم. من علاقه داشتم که هر نوع درختی بکارم اما بزرگترها همیشه مرا نصیحت می‌کردند که فقط درختان مُثِمر و میوه‌دار بکارم. این حرف آنها مرا ناراحت می‌کرد چون برای من نفس وجود درختان کافی بود و از طرف دیگر هیچ درختی را در عمرم ندیدم که بی‌ثمر باشد. ثمر و میوه که قرار نیست فقط به شکل سیب و پرتغال و گلابی باشد. همه درختان کار تصفیه هوا را انجام می‌دهند و چوب و سایه‌شان قابل استفاده است و بسیاری فواید دیگر دارند.

هر درختی ظرایف و زیبایی خاص خود را دارد. اگر آنها میوه خوردنی ندارند در عوض روح ما را از زیبایی و لطافت خود سیراب می‌کنند. هیچ درختی بی‌ثمر نیست. به قول آن شاعر و عارف بزرگ که گفته «علف هرز چیست؟ گیاهی که هنوز فوایدش را کشف نکرده‌اند.»[۴]

بر همین قیاس هیچ انسانی نیست که دارای توانایی و استعدادی ویژه نباشد. هر یک از ما منبع باشکوهی از استعدادها و قابلیت‌های شگفت‌انگیز هستیم هرچند که دیگران آنها را ثمربخش ندانند. هرگز نباید استعدادهای انسانی را با معیار ارزش‌ها و مُدهای مرسوم اجتماعی قضاوت کرد. کسی که توانایی ویژه‌ای در مراقبت از سالخوردگان یا جارو کردن خیابان یا شُستن اجساد مردگان دارد به همان اندازۀ پزشک بااستعداد و مهندس خلاق و شاعر نوآور ارزشمند است.

پس باید بدانم که من هم مثل تمام انسان‌ها استعدادها و توانایی‌های منحصر به فردی دارم که باید آنها را ارج نهم و در جهت شناخت و شکوفایی‌شان گام بردارم.


4) با آنچه هستم راحت باشم
هیچ درخت عَرعَر را ندیدم که بخواهد سرو باشد یا چناری که بخواهد صنوبر باشد. گویا آنان با آنچه هستند خوش‌اند و این خود بودن، به هریک از آنها اصالت و عظمتی خاص می‌بخشد.

این درک بسیاری از نگرانی‌ها و اضطراب‌های مرا رفع کرد. تا قبل از آن با آنچه هستم خوش نبودم. از ظاهرم گرفته تا خلق و خویم. همیشه فکر می‌کردم در من نقصی هست و اگر مثل فلانی بودم یا شخصیتی متفاوت داشتم یا پدر و مادرم، افراد دیگری بودند؛ شادتر و خوشبخت‌تر می‌بودم.

از روزی که خودم را همان طوری که هستم پذیرفتم و تصمیم گرفتم که از تلاش برای شباهت به دیگران دست بردارم و نقش خودم را بازی کنم، آرامش و سرور عمیقی را احساس کردم. بیشتر غم و غصه‌های ما ناشی از این است که نمی‌توانیم خودمان را همان طوری که هستیم، با تمام ضعف‌ها و کاستی‌ها، بپذیریم و دوست بداریم. اما اگر بتوانیم این کار را بکنیم، اگر بتوانیم به جای اینکه رونوشت کسی دیگر باشیم، نسخۀ اصل خودمان باشیم در این صورت علاوه بر احساس آرامش و شادمانی عمیق درونی، عظمت و یگانگی باشکوه خود را نیز درک خواهیم کرد. «درحالی‌که اصل به دنیا می‌آییم چه می‌شود که رونوشت از دنیا می‌رویم؟ »[۵]

پاداش پذیرش خویشتن علاوه بر آرامش و شادمانی درونی، کشف خود برتر و الوهیت درونمان خواهد بود.


5) از تمام فصول لذت ببرم
زمانی بود که با پاییز و زمستان مشکل داشتم. کمی سرمایی هستم و دوست داشتم فصول سرد هرچه زودتر تمام شود. در آن دوران به درختان نیز بیشتر در بهار و تابستان توجه داشتم. اما آنها نظر متفاوتی داشتند و برای حل این مشکل نیز الهامبخش من شدند. آنها برای رفتن بهار و تابستان و از آمدن پاییز و زمستان غصه نمی‌خوردند. تنها پس از این بصیرت بود که توانستم زیبایی خاص درختان در فصل برگریزان را ببینم و لذت رویاهای خواب زمستانی آنها را درک کنم. آنجا بود که یاد گرفتم نه تنها از تنوع فصول سال لذت ببرم بلکه گذران فصول زندگی را نیز قدر بدانم.

کودکی و نوجوانی، بزرگسالی و سالخوردگی همه زیبایی و شکوه خاص خود را دارند. فهمیدم که اگر امروز را تا جایی که در توان دارم کامل زندگی کنم از فردا نیز لذت خواهم برد. حسرت خوردن بر روزگار خوش کودکی یا جوانی یعنی اینکه امروز در بزرگسالی یا سالخوردگی قدر زندگی را نمی‌دانیم و نمی‌توانیم مواهب این فصول زندگی را درک کنیم و از آنها لذت ببریم.

تنها قانون ثابت زندگی، تغییر است. اگر قرار بود همیشه کودک یا جوان باشیم زندگی چقدر کسالت‌بار می‌شد. به قول سعدی « اگر شب‌ها همه قدر بودی، شب قدر بی‌قدر بودی.»[۶] اگر قرار بود مرگی نباشد زندگی ارزش خود را از دست می‌داد. از خواب زمستانی درختان آموختم که مرگ نیز خواب شیرینی بیش نیست تا فرارسیدن بهاری دیگر.


6) عاشق همۀ عالَم باشم
چرا درختان در ماجرای عشق‌های بشری چنان نقش عمیقی دارند؟ از شوقی که آدم و حوا را به سوی درخت ممنوعه جذب کرد تا تصویر سمبلیک جوان عاشقی که بر درختی تکیه داده تا تصویر قلبی خشکیده بر تنۀ انجیر کهنسال و بسیاری مثال‌های دیگر.

چرا وقتی عاشق شدیم به سراغ درختان می‌رویم؟ من فکر می‌کنم این نیروی عشقِ ساطع از درختان است که وقتی ما احساسات مشابه داریم ما را به سوی آنان می‌کشاند. چونکه درختان همیشه عاشق‌اند، عاشقِ همه چیز و همه کس. آنان همه را دوست دارند و دوست همگان هستند. این عشق عالمگیر در این بیت سعدی (اصل غزل در اینجا) در اوج زیبایی و نبوغ بیان شده است:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست[۷]

این گویا حدیث نفس درختان است. عشق آنها کیهانی است. از وقتی شروع به تمرین چنین عشقی کردم زندگی من سرشار از سرور، آرامش و زیبایی شده است. عشق کیهانی مرا به تمام عالم و آدم پیوند می‌دهد. دیگر هیچ کسی غریبه نیست. هیچ کسی دشمن نیست. ما همه یک نفریم و این وحدتی شگفت‌انگیز و سحرآمیز است. در چنین وحدت عاشقانه‌ای است که آدم عمیق‌ترین معنای خوشبختی را در عادی‌ترین لحظات زندگی تجربه کند. دریغا اگر که درخت دوستی و عشق کیهانی را در قلب خود ننشانیم.


7) بی‌چشمداشت ببخشم
درختان بی‌دریغ و بی‌چشمداشت می‌بخشند. تمام جانداران به نحوی حیات خود را مدیون این بخشش عاشقانۀ درختان هستند.

بخشش بی‌دریغ نتیجۀ طبیعیِ عشق کیهانی است. ما فقط با بخشش بی‌چشمداشت است که احساس مالکیت حقیقی می‌کنیم. بزرگی گفته «همه چیز را از دست دادم جز آنچه را که بخشیدم.» احساس تملکات مادی وهمی بیش نیست. چطور ممکن است ما بتوانیم مالک زمین و چیزهای زمینی باشیم؟ زمین قبل از ما بوده و بعد از ما هم خواهد بود. ما برای چند سالی مسافر این جهان شگفت‌انگیز هستیم. تملک مادی، قرارداد کودکانه‌ای بیش نیست که ما جدی‌اش گرفته‌ایم. در نهایت این زمین است که مالک ماست چونکه ما می‌میریم و به دامان آن برمی‌گردیم.

اگر از منظر وحدت کیهانی بنگریم خود را مالک همۀ کائنات خواهیم یافت، چون با آن یکی هستیم. این شعاری انتزاعی نیست. این حقیقتی ژرف است که در صورت ادراک آن، می‌توانیم الوهیت و بیکرانگیِ درون خویش را بازیابیم. تنها کسی می‌تواند بی‌دریغ ببخشد که بیکران باشد. وقتی بی‌دریغ می‌بخشیم می‌توانیم بیکرانگی خود را تجربه کنیم.

درختان با پیوند زدن زمین به آسمان، الهامبخش ما برای عشق، بخشش و دوستی کیهانی هستند. با داشتن چنین بینشی و در پیش گرفتن چنین منشی شاید بتوانیم چون سهراب زمزمه کنیم که:

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی، سایه‌اش را بفروشد به زمین

رایگان می‌بخشد، نارون شاخه خود را به کلاغ

هر کجا برگی هست، شور من می‌شکفد.[۸]

مطلب مرتبط: قلب خشکیده بر تنه انجیر کهنسال

***

[۱] دوروتی فرانسِس جورنی، شاعر انگلیسی

[۲] هشت کتاب، منظومه حجم سبز، شعر ندای آغاز

[۳]  من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچ کسی زاغچه‌یی را سر یک مزرعه جدی نگرفت. (ندای آغاز)

[۴] رالف والدو امرسون؛ شاعر و عارف آمریکایی

[۵]  ادوارد یانگ، شاعر قرن هجدهم

[۶]  گلستان، باب هشتم، در آداب صحبت، بخش ۳۶

[۷]  مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۱۳

[۸] از شعر صدای پای آب

درختاندرس های زندگیطبیعتبهشتباغ
نویسنده و پژوهشگر در حوزه علم، فلسفه، آموزش و ... https://mousatoumaj.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید