moviedoc
moviedoc
خواندن ۲۴ دقیقه·۵ سال پیش

نقد و تحلیل سریال اوزارک، سریعتر و سرحال تر از بریکینگ بد

نقد و تحلیل سریال اوزارک کمی زود است زیرا این سریال هنوز در حال پخش شدن است و به اتمام نرسیده است. سریال اوزارک به قدری جذاب است که دلمان نمی آید در موردش حرف نزنیم. اوزارک مجموعه تلویزیونی مهیج و جنایی آمریکایی است. که سازنده‌اش بیل دوبو است و تهیه‌کننده‌اش مدیا رایتز کپیتال است. ستاره مجموعه جیسون بیتمن است. خلاصه سریال اوزارک این گونه است. جیسون بیتمن در نقش یک برنامه‌ریز مالی به نام مارتی بیرد و لورا لینی در نقش همسر او وندی ظاهر شده‌اند. مارتی پس از به مشکل خوردن برنامه پول‌شویی برای کارتل مواد مخدر مکزیک به سرعت خانواده‌اش که شامل یک دختر و یک پسر است را از حومه شیکاگو به محلی برای تفریحات تابستانی در اوزارکس میزوری منتقل می‌کند و باید بدهی‌اش را به رئیس کارتل بپردازد.


در نقد و تحلیل سریال اوزارک مجبور هستیم بعضی جاها مقایسه ای بین سریال اوزارک و سریال بریکینگ بد انجام دهیم. سریال اوزارک شباهت های زیادی با سریال بریکینگ بد دارد که قابل انکار نیست. این شباهت ها چه تعمدی باشد و چه بر حسب اتفاق استنادی نیست بر کپی بودن فیلمنامه سریال اوزارک از سریال بریکینگ بد. این موضوع برای کسانی که هر دو سریال را دیده اند کاملا روشن است.

اوزارک سریال تاریکی است. هم از نظر محتوا و هم از نظر فیلتر هایی که برای تصویر آن بکار رفته است. سریال دز شهر اوزارک در در ایالات آرکانزاس و میزوری واقع شده است. محل فیلمبرداری سریال مانند شهر های شمالی کشورمان است اما تم رنگ خاکستری / آبی تصویر به هیچ عنوان چشم نواز نیست. حتی وقتی نماهای هلی شات از جنگل های انبوه اوزارک به تصویر کشیده میشود تصاویر به جای آنکه چشم نواز و زیبا باشد مخوف و ترسناک است.

شخصیت های اصلی سریال اوزارک

مارتی بیرد


شخصیت اصلی سریال. مارتی یک حسابدار است و در کارش بسیار ماهر است. او بسیار باهوش است. مارتی تا جایی که بتواند اصول اخلاقی را رعایت میکند. برای او مهمترن چیز حفظ خانواده اش از خطرات ممکن است. بسیار درونگرا و کم حرف است.

وندی بیرد


همسر مارتی بیرد. سیاستمدار است اما در سیاست فعالیت نمیکند. بلند پرواز است و در بلند پروازی هایش با مارتی مشکل دارد.

شارلوت بیرد


دختر خانواده بیرد. او از اوزارک خوشش نمی آید. گیج و سردرگم است. دلش میخواهد اوزارک را ترک کند و به شیکاگو بازگردد .

جونا بیرد


پسر خانواده بیرد. رفتار های عجیب دارد. به جنازه حیوانات و تیر اندازی علاقه دارد. بسیار باهوش است اما به همان میزان تنهاست و هیچ دوستی ندارد. قدرت تحلیل بالایی دارد.

روث لنگمور


دختر نوزده‌ساله‌ای که توانایی دارد به مجرمی خطرناک مبدل شود. او در عملیات پول‌شویی مشارکت می‌کند و مسئول یک باشگاه برهنگی می‌شود. خانواده او از هم پاشیده است. روث تلاش میکند اعضای باقیمانده خانواده را زیر پر و بال خود بگیرد اما در این کار مجبور به انجام جنایت نیز میشود.

قاعده شطرنج بدون ابر قهرمان، بدون معجزه

از مهمترین خصوصیت های سریال اوزارک باورپذیر بودن داستان آن است. در سراسر داستان اوزارک شما شاهد معجزه ای نیستید. دقیقا مانند زندگی واقعی. اگر مشکلی پیش می آید باید توسط افرادی بوجود بیاید که مخاطب قبول کند آن فرد پتانسیل ایجاد آن مشکل را دارد و اگر همان مشکل حل میشود نباید توسط نیرو های عجیب غریب یا شخصی خارج از داستان و مثل سریال های ایرانی از طریق متحول شدن شخصیت ها حل شود. همه چیز در اوزارک باید بر اساس منظق پیش برود. ادعا نمیکنم هیچ کجا خط سیر داستان از این قاعده تخطی نکرده است اما میزان این تخطی به قدری کم است که قابل چشم پوشی است.

روایت داستان با مرکزیت مارتی بیرد است. او همه تلاش خود را میکند تا خودش و خانواده اش را از خطر دور نگهدارد. وقتی خطری برای مارتی و یا خانواده اش پیش می آید مارتی مانند یک شطرنج باز عمل میکند. او با هوش است اما بدون کمک اطرافیانش قادر نیست کاری از پیش ببرد اما بازیکن اصلی اوست. در خیلی از موقعیت های داستان وقتی داستان اینقدر پیچیده میشود که بیننده فکر میکند این آخرین لحظات مارتی و خانواده اش است مارتی مهره های شطرنجش را جوری جایجا میکند که از مات شدن رها شود. گاهی وقت ها در همین موقعیت هاست که او اصول اخلاقیش را زیر پا میگذارد. او یک مهره را قربانی میکند تا باز بتواند یک حرکت دیگر برای خودش بخرد و بازی زندگیش تمام نشود.

نمایی از کادر بندی های هوشمندانه دوربین مارتی بیرد در مرکز کادر
نمایی از کادر بندی های هوشمندانه دوربین مارتی بیرد در مرکز کادر


پیچیدگی هزارتو مانند

سخت ترین کار ممکن برای نویسنده فیلمنامه این سریال حفظ ضرب آهنگ سریال است. سریال با یک ضرب اهنگ یکنواخت پیش میرود. نه اینقدر تند که شما را جای بگذارد و نه اینقدرکند که شما را خسته کند. سریال اوزارک در حفظ این تعادل استاد است. داستانش را با مکث های به جا و مناسب تعریف میکند. شما را از همه چیز آگاه میکند. برای مخاطبش توضیح میدهد اما پر گویی نمیکند. نماهایش طولانی نمیشود تا شما خسته شوید و اینقدر کوتاه نمیشود که مخاطب گیج شود. برای اینکه هنر شطرنج بازی مارتی بیرد مشخص شود شما باید اول موقعیت سخت او را متوجه شوید و وقتی که گره گشایی صورت میگیرد باید اینقدر آشکار و متین توضیح دهد تا شما را انگشت به دهان کند.



مارتی بیرد با چه کسانی طرف است؟

کارتل های بزرگ مواد مخدر مکزیک. به قول مارتی بیرد : ما با کسانی طرف هستیم که کامیون های پول را وزن میکنند تا مقدار پول را متوجه شوند. چون اینقدر پول دارند که وقت نمی کنند آنرا بشمارند. مارتی بیرد در طول مدت کوتاهی باید هشت میلیون دلار را به نماینده کارتل های مکزیک بدهد تا حسابش صاف شود. هشت میلیونی که خود او بر نداشته است اما شرکای تجاری او کشته شده اند و قرار بود خود او نیز کشته شود . حالا که او زنده مانده است باید حساب کشته شده ها را صاف کند تا بتواند پشت میز مذاکره بنشیند و تازه از صفر شروع کند به مذاکره کردن.

بانک ها از دادن پول نقد به مارتی بیرد خودداری میکنند اما مارتی حسابدار خبره ای است و قانون ها را میداند . او همه حساب هایش را به پول نقد تبدیل میکند حتی سهام بازار بورس خودش را با ضرر میفروشد و خانه را نیز . فقط برای آنکه زنده بماند. در همه این درگیری ها این موضوع را اضافه کنید که مارتی در همین موقعیت متوجه میشود که همسرش به او خیانت میکند.نقد و تحلیل سریال اوزارک نقد و تحلیل سریال اوزارک

در مورد منطقی بودن رویداد ها در ابتدا گفتم. تمام اتفاق ها منطقی است. بنابر این تمام احتمالات هم منطقی بررسی میشود. مارتی بیرد بررسی میکند چقدر امکان دارد بتواند از این ایالت یا از کشور خارج شود . چقدر امکان دارد هویت جدیدی بسازد برای خودش و خانواده اش و چقدر امکان دارد زنده بماند . همه اینها به بحث گذاشته میشود و در موردش به مخاطب اطلاعات داده میشود.

قسمت اول فصل یک به نسبت قسمت های دیگر سریعتر اتفاقاتش رخ میدهد. در قسمت دوم تا انتها سرعت کنترل میشود تا نقطه اوج انتهای اخرین قسمت فصل اول.

نقش های فرعی با ثبات و پر تحرک


شما اگر در این سریال یک نقش فرعی ببینید که در یک قسمت تاثیری بر روند داستان داشته باشد این نقش بی دلیل توسط فیلمنامه نویس و کارگردان مورد استفاده قرار نمی گیرد. فیلمنامه نویس برایش داستانی طراحی کرده است تا هر جا نیاز داشت به یاری داستان اصلی سریال بیاید . بعضی جاها به شخصیت های اصلی ضربه میزند و بعضی جاها مهره ای میشود برای مارتی بیرد.

بنیان خانواده


در سریال اوزارک ما با مفهوم خانواده و تربیت و روابط والدین و فرزندی روبرو هستیم. در اوج بحران های مارتی بیرد خانواده کمک به آرام شدن اوضاع میکنند و حتی اگر کاری از دستشان بر نیایید نگران سرنوشت خانواده میشوند. این مفهوم در هر سه فصل سریال تا به اینجا دنبال شده است. در قسمت هایی فرزندان طلبکار پدر و مادر میشوند که چرا مخفی کاری کرده اند. روابط پدر و مادر تیره میشود اما بخاطر فرزندان مجبور میشوند همچنان وانمود کنند همه چیز مناسب است تا محیط تربیت فرزندان مناسب باشد. یکی از بدیع ترین اتفاقات خانوادگی در این سریال این است که قرار میگذارند هیچ رازی در کار نباشد و همه باید شفاف با همدیگر صحبت کنند. خانواده تبدیل میشود به یک دژ محکم که اگر کسی واردش شد حتی ممکن است به دست کوچکترین فرد خانواده کشته شود. غریبه ها راهی ندارند.

از دست رفتن رویای امریکایی

سریال اوزارک رویای امریکایی را به سخره میگیرد. خانواده ای دارای دو فرزند. دارای خانه ای زیبا و ثروتمند . دارای قدرت استفاده از به روز ترین تکنولوژی ها. این خانواده از بیرون جامع عمل پوشیده رویای امریکایی است اما از درون مانند سراب است که وجود خارجی ندارد. اعضای خانواده سر یک میز می نشینند وغذا میخورن. تاکید زیادی بر این غذا خوردن جمعی میشود اما بر روی همان میز بحث هایی در می گیرد که نه تنها خوش آیند نیست بلکه روح و روان اعضای خانواده را جریحه دار میکند. روح روان اعضای خانواده فرسایش می یابد.

مکافات عمل

فرض کنیم یک عمل خلاف اخلاق در حد و اندازه قتل توسط یک نفر روی دهد. در سریال های مرسوم این روز ها در مورد آن عمل خلاف اخلاق و خلاف قانون نهایت در یک الی دو قسمت صحبت میشود و آن عمل در روابط فیلم به فراموشی سپرده می شود و آن عمل از دیالوگ ها حذف میشوند. در سریال اوزارک اینگونه نیست. واقعیت دنیای ما اینگونه است که اگر کسی عملی انجام دهد که بر سرنوشت زندگی خودش یا دیگری تاثیری بگذارد به آن عمل مدام فکر میکند و در موردش صحبت میکند.

در سریال اوزارک این واقعیت گنجانده شده است. اگر در فصل یک یکی از شخصیت ها مرتکب قتل عمد شود تا انتهای فصل و حتی تا انتهای سریال درگیر این تصمیم خود است . در حقیقت سریال اوزارک در این مورد به خوبی عمل کرده است و زندگی را مانند واقعیت زندگی به تصویر کشیده است. رعایت این موضوع توسط سازندگان اوزارک منجر به ایجاد روابط پیچیده ای بین شخصیت های سریال میشود که مخاطب با تک تک آنها ارتباط برقرار می کند و وضعیت موجود را درک میکند.

همین موضوع در سریال برکینگ بد به خوبی رعایت شده بود. به صحنه اوردوز کردن یکی از شخصیت ها رجوع کنید در قسمت های ابتدایی و سایه سنگین این اتفاق تا پایان داستان.

رشد شخصیت ها همراه داستان


رشد فیزیکی منظور نیست. یک سریال هر فصلش در یک سال پخش میشود و به تعداد فصل هایش هنرپیشه ها بزرگتر و یا پیزتر میشوند اما منظور این رشد نیست. شخصیتی که پتانسیل پیشرفت را دارد در طول روند داستان پیشرفت میکند. مثلا به عنوان نمونه شخصیت روث لنگمور. این شخصیت در ابتدا یک دزد خرده پا است. بعد از آشنا شدن با مارتی بیرد راه پیشرفتش از ظرف شستن در یک اقامتگاه به مدیر یک کلوب شبانه و در ادامه به مدیر داخلی یک کازینو می کشد. این رشد نه به صورت یک دفعه و با قوانین سینمایی بلکه به صورت تدریجی و بر اساس قوانین دنیای واقعی رخ میدهد. رعایت کردن این نکته توسط فیلمنامه نویس ها به باور پذیر بودن داستان برای مخاطب بسیار کمک کرده است.

شخصیت روث لنگمور یک مثال بود. همین روند در مورد وایت و یا مامور های اف بی آی و یا خیلی شخصیت های دیگر نیز صدق میکند.نمونه کامل تر این موضوع برمیگردد به برادر وندی. در فصل یک قسمت چهارم ما از زبان وندی مشکل دو قطبی بودن برادرش را می شنویم. در آن لحظه حتی نمیدانیم همین برادر قرار است داستان های فصل سوم را رقم بزند.


یک شروع بی ربط ، یک ارتباط منطقی

در سریال برکینگ بد این موضوع را میتوانستیم به وضوح ببینیم. شروع هر قسمت تصاویری در اختیار ما قرار میداد که ما اصلا نمیدانستیم چه ربطی به داستان دارد اما در ادامه روشن میکرد که هر کدام از آن شروع ها کجای داستان به قصه اصلی متصل میشود. این شروع ها گاهی در انتهای فصل به داستان مرتبط میشدند. به یاد بیاورید عروسکی که در استخر آب بود. در اوزارک این فرمول با کمی تغییر استفاده میشود. وقتی قرار است یک پیرنگ فرعی زمانی به قصه بپیوندد آنرا در ابتدای یک قسمت می بینیم و در زمان مورد نیز آن شخصیت با داستانش به قصه اصلی اضافه میشوند و این موضوع به انتهای فصل واگذار نمیشود.

طعنه های سیاسی اقتصادی به امریکا

برای اینکه بهتر بتوانم منظورم را برسانم رجوع میکنم به یک مثال در درون سریال. جونا فرزند کوچک خانواده در مدرسه فرم " نه به مواد مخدر" را امضا نمیکند. او در توضیح این عملش اطلاعات دقیقی از چرخه مواد مخدر و هزینه نقدینگی بانک ها و تولید ناخالص ملی بیان میکند. او درآمد مواد مخدر را نجات دهنده اقتصاد امریکا در سال 2008 میداند. زمانی که بانک ها دچار مشکل شدند. در آن زمان مقاله هایی در مورد چرخه نقدینگی مواد مخدر منتشر شد و ادعاهایی که از نظر آماری درست بود که چطور پول مواد مخدر به زنده ماندن اقتصاد امریکا کمک کرد.

از این نمونه طعنه های سیاسی و اقتصادی در سریال زیاد نیست اما به قدری دقیق به سریال اضافه شده است که بیننده از دریافت اطلاعات لذت می برد. موارد دیگری از این دست در سریال با زبان ساده توضیح داده میشود. مواردی مانند پولشویی در اقتصاد امریکا. مواد مخدر سازمان یافته . درآمد قمار و کازینوها و موارد دیگر.

از دست رفتن خلاقیت

این موضوع را به عنوان یک نمونه از نقص های سریال بیان میکنم. در فصل یک قسمت هفتم سریال زمانی که شارلوت دختر خانواده از زندگی در اوزارک خسته شده است تصمیم میگیرد به شیکاگو بازگردد. نوع رفتار ها و نوع به تصویر کشدن داستان شباهت زیادی به انیمیشن Inside Out پیدا میکند. این موضوع را از نظر زمانی بررسی کنید متوجه میشوید شباهت زیادی بین این دو صحنه وجود دارد که قابل بخشش نیست.

پیشنهاد میکنم این دو قسمت را پشت سر هم ببینید متوجه شباهت زیاد این دو صحنه میشوید.


درستکاری سپر محافظ در مقابل طمع

سریال اوزارک در اوج کشمکش آغازمیشود. شاید این کمی تعجب بر انگیز باشد اما اوزارک زمان بندی خاص خودش را دارد. قسمت اول شخصیت نماینده کارتل اسلحه اش را بر روی سر مارتی بیرد گرفته است. مارتی بیرد لحظات زیبای زندگیش را به عنوان آخرین ثانیه های حیاتش مرور میکند و "دل ریو" ماشه را نمی کشد. مخاطب با خودش می گوید این کار منطقی نیست اما هشت قسمت زمان می برد تا فیلمنامه نویس دلیل شلیک نکردن نماینده کارتل را به ما بگوید. در حقیقت غیر منطقی بودنی که از طرف مخاطب بیان میشود زمانی در سریال به آن پاسخ داده میشود. زمان بندی این سریال برای تعریف کردن پیرنگ هایش فوق العاده است. بعد از هشت قسمت فلش بک هایی زده میشود که به روابط و رفت و آمد های مارتی بیرد و دل ریو می پردازد.

غافلگیری روی غالگیری

فرمول سریال اوزارک اینگونه است. وضعیت بد میشود. وضعیت سخت میشود . وضعیت فجیع میشود. بعد از اینکه به عمق فاجعه رسیدیم گره گشایی صورت میگیرد آن هم به صورتی کاملا حساب شده. اما این همه ماجرا نیست. وقتی که بازی شطرنج گونه ای در حال وقوع است . وقتی که نگران کیش و مات شدن مارتی بیرد هستیم راه فرار پیدا میشود و یکی از مهره های حریف توسط حریف دیگر زده میشود و این یعنی دوباره ما به وضعیت سخت بازگشتیم و همان روند را باید دوباره ادامه دهیم.

یکی از این گره گشایی ها در قسمت دهم فصل یک رخ میدهد زمانی که برنامه ساخت کازینو را با توافق شرکا چیده میشود اما به یکباره اوضاع بهم میریزد.یکی از مهره ها زده میشود و در کمال غافلگیری یکی از مهره های اصلی حذف میشود.

Esai Morales در نقش دل یکی از شخصیت های منفی فیلم که نقشش را به بهترین شکل ممکن بازی میکند به یکباره قربانی میشود و غافلگیری مخاطب را به اوج می رساند.


مارتی بیرد خلافکار دوست داشتنی

مارتی بیرد یک خلافکار است. یک قانون شکن. یک عضو در چرخه مواد مخدر. همه این صفات منفی مارتی بیرد را میدانیم. حتی میدانیم او در مورد حفظ امنیت بسیار خودخواه است. امنیت خانواده اش و خودش. اما با همه این چیز هایی که از مارتی بیرد میدانیم او را دوست داریم. دوست داشتن ما بر اساس بافت شخصیت های سریال است. شاید او همه این خلاف ها را انجام داده باشد اما او تنها شخصی است که خصوصیت های خوبش بیشتر است.

او در آشفته بازار میدان جنگ اسلحه به دست نمیگیرد و خون به پا نمیکند. او منطقی است. اخلاقیاتش بسیار قوی است. خیانت نمیکند. به دنبال راه فرار از مخمصه است اما راهی ندارد. همه این خصوصیت ها باعث میشود ما او را دوست داشته باشیم. او به معنای کامل شخصیت خاکستری داستان است. خوبی های خودش را دارد و بدی های خودش اما مخاطب هیچ شخص دیگری در داستان پیدا نمیکند تا با او همذات پنداری کند.

بمیر اما...

تعداد افرادی که از مارتی بیرد متنفر هستند اینقدر زیاد است که شاید کل لیست نقش های فیلم را شامل میشوند. همه افراد از مارتی برد یا بدشان می آید و یا از او متنفر هستند. همه این لیست را در نظر بگیرید و فکر کنید در این میدان جنگ که همه نمیخواهند سر به تن مارتی بیرد باشد چند نفر همزمان اقدام به کشتن او خواهند کرد؟ حالا همین لیست رو منهای تعدادی بکنید که از مارتی بیرد متنفر هستند اما نمیخواهند او کشته شود. صاحب استراحتگاه میتواند مارتی بیرد را به پلیس فدرال بفروشد اما به جای این کار به مارتی اخطار میدهد. روث لنگمور میتواند مارتی را بکشد اما به جایش افراد دیگری را قربانی میکند تا مارتی زنده بماند.

همه این افراد میخواهند مارتی بمیرد اما همه این افراد به دلیل خصوصیت های خوب مارتی بیرد در برخورد با دیگران جلوی به قتل رسیدن مارتی را میگیرند و حتی بدون آنکه مارتی بیرد از آنها بخواهد برایش از خود گذشتگی میکنند.

نکته جالب تمام این از خودگذشتگی ها باور پذیر بودن این ها در طول داستان است. فیلمنامه نویس جوری داستانش را جلو میبرد که همه چیز باورپذیر باشد. این موضوع برای شما یاد آور بریکینگ بد نیست؟

مخاطب بیشتر، هزینه بیشتر، داستان جذاب تر

داستان اوزارک وقتی جلوتر میرود جذاب تر میشود اما هزینه های ساخت نیز افزایش می یابد. به صورت کامل چشمگیری هزینه ساخت سریال در هر فصل از فصل قبل بیشتر میشود. وقتی نتفیلیکس پخش کننده سریال متوجه میشود که مخاطبین بیشتری جذب اوزارک شده اند بر رویش ریسک بیشتری میکند. هزینه بیشتری میکند و این موضوع در سریال چشمگیر است. در قسمت هایی که هزینه بیشتری صرف شده است مکان های بیشتر و سیاهی لشکر های بیشتری دیده می شوند.


تزریق به موقع هیجان نقد و تحلیل سریال اوزارک

وقتی به فصل سوم سریال میرسید همه چیز عادی شده است. تقریبا شرایط خوب است و گره داستانی پیچیده ای سریال ندارد. چند گره کوچک در مورد بلند پروازی وندی هست و علاقه مارتی برای بیرون رفتن همیشه از این کار. به نظر می آید همه چیز معمولی است . این معمولی بودنشرایط این خطر را ایجاد میکند که فیلمنامه نویس های سریال بیهوده یک موضوع سر دستی را پیدا کنند و سعی کنند حول محور آن فصل سه را پیش ببرند. اما سازندگان سریال باهوش تر از این حرف ها هستند. آنها یک موقعیت خاص برای فصل سه در نظر گرفته اند که سریال را از جایگاهی که هست بالاتر ببرند.

یکی از بهترین زمان بندی های سریال زمان ورود Tom Pelphrey در نقش بن برادر وندی است.


بیماری روانی اما عاقل تر از بقیه

بن یک بیمار روانی است اما راست ترین و صحیح ترین حرف ها را او میزند. او از این همه توحش خشمگین است. از اینکه اینقدر همه چیز هایی که نباید عادی باشد برای همه عادی شده است خشمگین است. او بیماری است که در بعضی قسمت های فصل سوم شک میکنیم نکند بن سلامت است و همه اطرافیان او دیوانه اند؟ او نقشش را به بهترین شکل ممکن بازی میکند. ممکن است عده ای روشنفکر نما بیاییند و بگویند نقش را بیشتر از حدی که باید بزرگ کرد و پرداخت و جاهایی از تصویر بیرون می زند. اما لطفا به حرف های آن دوستان روشنفکر در حال چای خوردن و سیگار کشیدن خیلی توجه نکنید. حرف های کافی شاپی آنها را برای خودشان بگذارید.

Tom Pelphrey قبل از این سریال نقش کوتاهی در سریال Banshee که علارغم کوتاه بودن نقشش بسیار خوب آنرا بازی کرد. اگر او برای این اجرای در سریال اوزارک جایزه ای برنده نشود. که بعید است اما ما با هنرپیشه ای مواجه شدیم که توانایی های بالایی دارد و مطمئن هستم در اینده او را در فیلم ها و سریال های بیشتری خواهیم دید.

جیسون بیتمن استعداد بازیگری تثبیت شده، استعدا کارگردانی شکوفا شده

جیسون بیتمن هشت قسمت از سی قسمت سریال را کارگردانی کرده است و در کمال تعجب این هنرپیشه توانایی کارگردانی بسیار خوبی دارد. او به قدری در کارش مهارت دارد که وقتی یکی از قسمت های سریال را میبینید تا زمانی که نامش به عنوان کارگردان آن قسمت در تیتراژ دیده نشود شما متوجه کارگردانی او نمیشوید. این از چه رو خوب است ؟ از اینرو که یکدستی کارگردانی در تمام قسمت ها به خوبی رعایت شده است و جیسون بیتمن از دیگر کارگردان های دیگر کم توان تر نیست و پا به پای آنها میرود. در حال حاضر جیسون بیتمن سریال دیگری رل نیز کارگردانی میکند به عنوان The Outsider که ان سریال نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است.



بریکینگ بد دیگر؟ یا اوزارک مستقل!

افراد زیادی هستند که این دو سریال را با هم مقایسه میکنند. حتی پیشنهاد میکنند کسانی که از سریال بریکینگ بد خوششان آمده این سریال را ببینند اما از نظر من مقایسه کیلویی این دو اثر کاری است اشتباه. سریال اوزارک اینقدر خوب عمل کرده است که خودش را اثبات کند. حتی در بعضی جاها از بریکینگ بد جلو تر حرکت کرده است. به عنوان مثال: وقتی شما با سریال بریکینگ مد روبرو میشوید ضرب آهنگ دو فصل اول بسیار نا مناسب است. هر چقدر هم شما بگویید خیر اما از نظر ساختاری ایراد هایی دارد که مخاظب را پس میزند.

برای امتحان این کار رجوع کنید به افرادی که با دیدن دو فصل اول سریال بریکینگ بد آن را رها کرده اند و هر چقدر هم بخواهید از بالا به آنها بنگرید که درکی از سریال نداشته اند اما باز هم این مشکل از سریال است نه مخاطبش. این سریال بوده است که در جذب مخاطبش و همراهیش مشکل داشته. همین نقطه ضعف را در نظر بگیرید که سریال اوزارک به هیچ عنوان آنرا ندارد و سریال از ابتدا با قدرت شروع میشود.

جوایز این سریال در حال حاضر دو گلدن گلوب بوده است که آنرا در سال 2019 برنده شده است. یک جایزه برای جیسون بیتمن برای بهترین کارگردانی یک قسمت سریال درام و جولیا گارنر برای نقش آفرینی در نقش مکمل زن در سریال درام.


عنوان بندی ابتدایی عالی

در سریال اوزارک با عنوان بندی ساده اما با مفهومی طرف هستیم. یک دایره و چهار شکل که هر کدام سمبل هایی از چیز هایی هستند که در طول آن قسمت میبینیم.

با این کار ذهن مخاطب برای مفاهیمی که قرار است دریافت کند آماده میشود.


سخن پایانی

این سریال ازرش زمان گذاشتن دارد و شما را دعوت میکتم از آن لذت ببرید. تنها نگرانی من پایان سریال است. اگر بریکینگ بد از دروازه های ذهن ما گذشت و جاوادانه شد پایان باشکوه سریال بود اما هنوز ما نمیدانیم سریال اوزارک ما را به کجا خواهد برد. نگران اینده نباشید تا همین لحظه ارزش لذت بردن را دارد.نقد و تحلیل سریال اوزارک

خالقین سریال : Bill Dubuque. Mark Williams

کارگردان ها به تفکیک قسمت ها

Jason Bateman (8 episodes)Alik Sakharov (6 episodes)Andrew Bernstein (4 episodes)Ellen Kuras (2 episodes)Daniel Sackheim (2 episodes)Amanda Marsalis (2 episodes)Benjamin Semanoff (2 episodes)Phil Abraham (2 episodes)Cherien Dabis (2 episodes)

صفحات اختصاصی فیلم
ویکی پدیا wikipedia IMDB

تریلر rottentomatoes لیست جوایز فیلم

اینستاگرام

سریال اوزارکنقد سریالتحلیل اوزارکبریکینگ بد
https://youtube.com/@moviedocer?si=c3r95w4MZSt5j6Hx
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید