در مورد پرونده های مربوط به آزار جنسی در حالی که فرد آزاردیده و وکیل او مجازات احتمالی که اعدام است را میدانند چه شکلی باید ورود پیدا کنند؟
خیلی از وکلا و همکاران به علت اینکه با نوع مجازات موافق نیستند این پرونده ها را به سختی میپذیرند. درباره زنای به عنف و زنای با محارم، ممکن است ظاهرا فردی هنوز زندگی میکند ولی آثار روانی باقی میگذارد که فرقی بین فرد مرده و زنده وجود ندارد. اینجاست که مسئله پیش می آید که من به عنوان یک وکیل به دعوایی که مجازات آن سلب حق حیات است ورود پیدا کنم؟ ما چارهای نداریم یا باید قانون را اجرا کنیم یا تلاش کنیم قانون را تغییر دهیم. تغییر قانون اتفاق نیافتاده به این خاطر که مطالبهای نبوده اما باتوجه به این موضوع که خیلی از زنان به این دلیل که مجازات اعدام است فارق از سخت بودن اثبات این جرایم، شکایت نکردند شاید دلیلی برای قانع کردن قانونگذار باشد.
ما توی سال ۹۲ با یک جرم بسیار عجیب تو قانون مجازات جدید مواجه شدیم، به نام جرم افساد فی الارض که توی ماده ۲۸۶ قانون مجازات جدید اومده. جرم تعریفی داره. عملی که در ماده ۲۸۶ جرم انگاری میشود خودِ رفتار مجرمانه، مبهم است میگه که ارتکاب گسترده ی این اعمال ( منظور از گسترده در اینجا مشخص نیست. قاضی ممکن است ارتکاب ۹ بار یک جرم را گسترده بداند، ممکن است نود بار ارتکاب جرم را گسترده بداند) جرم را به نتایجی مقید میکند و میگوید
اگر موجب ورود شدید خسارات شود،
موجب ناامنی شود
اخلال شدید در نظم شود،
نا امنی وسیع شود.
شدید، وسیع ،عمده الفاظی که اصلا قابل تعریف نیستند یعنی ما نمیتوانیم بفهمیم وسیع یعنی چه؟ آیا در انتها شهروند عادی یا من وکیل درخواست صدور مجازات قانونی میکنم یا نمیکنم؟ اگر درخواست صدور مجازات میکنیم بدون هیچ قیدی نتیجه منطقی و ضروری مطالبه مجازات قانونی مطالبه اعدام است. پس اگر ما این درخواست را داشته باشیم، میتوانیم بگوییم مخالف مجازات اعدام هستیم؟ ما مخالف مجازات اعدام هستیم با مطالبه مجازات اعدام؟
اگر ما به عنوان وکیل یا شاکی وارد شویم به طور قطع صرف شکایت ما میتونه معنای این که تقاضای چنین مجازاتی را داریم میرسونه؟ سوال این است چه کنیم؟ همچنان منتظر باشیم و دادخواهی و پیگیری و شکایت نکنیم؟ بحث جبران خسارت وارد شده یکی از دلایل شکایت است. حالا مادی، مالی، معنوی یا روانی. ما اینجا باید برای جبران این خسارات چه کار کنیم؟
گویا اتهامی که به آقای کیوان امام وارد شده است افساد فی الارض است. کیوان امام متهم شده است به اتهام فساد فی الارض. پس بنا بر این ما از اول می دانستیم که وارد میدان بازیای میشویم که اولا اصلا قرار نیست چندان حرف ما شنیده بشود صرفا قرار است با یک عنوان اتهامی مبهم کلی، که وهن حقوق کیفری است به اتهام یک نفر رسیدگی بشود و در نهایت اعدام بشود یا این که عنوان اتهامی تغییر کند وتبدیل به حبس و... شود. تفهیم اتهام ایشان افساد فی الارض است بنابراین ما در یک زمینی بازی میکنیم که در آن زمین چندان مهم نیست که شما به یک نفر با بیهوش کردن او تجاوز کردید بلکه مهم این است که رفتار خلاف هنجار اخلاقی قدرت داشتهاید . به این معنا که رابطه جنسی خارج از ازدواج نمیتوانید داشته باشید و اگر غیر از این باشد فساد کردید.فلذا ما در این میدان بازی میکنیم. بازی در این میدان به پیشبرد مطالبات ما چه کمکی میکند ؟
چرا مجازات اعدام عادلانه نیست ؟ چون وقتی شما یک نفر را می کشید فرصت جبران خسارات افراد دیگر را از او میگیرید.الان ما آقای کیوان امام را بکشیم. حالا ایشون در مصاحبه ها می گویند ما دنبال خساراتیم خب اگر ایشان را بکشیم چگونه قرار است خسارت بگیریم
ما داریم یک فرایندکشتن برنامهریزی شده، مشخص و معین دولتی با طی سازو کارهای رسمی، رو به نمایش میذاریم و بازتولید خشونت میکنیم قضیه خیلی روشن است.چطور ما میتوانیم با خشونت مبارزه کنیم در حالیکه مطالبه خشونت داریم. اساسا تن یا بدن مجرم طبق انگاره های جدید حقوق بشری نباید مورد مجازات قرار بگیرد و مهم تر از همه این ها حق حیات از جمله حقوق طبیعی است. بسته به نظر دولت نیست که این حق را به شهروند بدهد یا نه؛ بسته به نظر عموم هم نیست که این حق به کسی داده بشود یا نه و همینطور بسته بنظر شاکی هم نیست. این حق از جمله حقوق بنیادی است و این حق از بنیان های حقوق بشر است. نکته بعد اینکه کشتن به هر طریقی همیشه خشن و بیرحم است.
درمورد ارعاب شخصی وقتی مجرمی را میکشیم چه درسی به او میدهیم؟ در مورد ارعاب عمومی چندتا نکته وجود دارد. اول: وقتی شما یک نفر را اعدام میکنید ممکن است نتیجه برعکس داشته باشد. موجب ترحم و دلسوزی برای آن شخص بشود کما اینکه درباره همین پرونده خاص آقای کیوان امام این اتفاق را در فضای مجازی دیدیم که افرادی که به شدت عصبانی و خشمگین بودند بعد از این که بحث اعدام ها مطرح شد بعضی نظرشان برگشت و شروع کردند به احساس ترحم و احساس دلسوزی. ما وقتی میدانیم یک مجازاتی بازدارنده است و موجب ترس میشود و مردم آن جرم را انجام نمیدهد باید به آمار توجه کنیم اگر مجازات اعدام بازدانده است باید طبق امار مستند کنیم.
درمورد مواد مخدر میتوان به آمار توجه کرد. تا قبل از تصمیم مجمع تشخیص مصلحت نظام درمورد مواد مخدر، اعدام های مواد مخدر بالاترین اعدامها بودند. طبق آماری که عفو بین الملل داده است ایران کشور دوم در میزان مجازاتهای اعدام و کشور اول در میزان مجازات های اعدام به نسبت جمعیت است. بعد از تغییر قانون هرچند مجازات اعدام کم شده است ولی همچنان ادامه پیدا کرد. طبق گزارش عفو بین الملل در سال 2018 در حالیکه 25 نفر به خاطر قاچاق مواد مخدر اعدام شدند 22 مرد به جرم تجاوز به زنان، 3 نفر به جرم تجاوز و قتل و 3 نفر به جرم تجاوز و آدم ربایی اعدام شدند. اگر این امار قابل اتکا باشد یعنی الان در ایران از موارد اعدامی که رسانهای میشود و ما از ان مطلع میشویم جرم تجاوز به عنف بالاترین میزان اعدام را دارد. وقتی که ما بیشترین تعداد اعدام را در جرایم تجاوز داریم چرا موجب ارعاب نشده است؟ اصلا ما آماری داریم که از تعداد این جرایم کم شده است؟
ما درباره جان آدمها حرف میزنیم پس باید دقیق حرف بزنیم. ضمن اینکه اساسا نمیشود درباره جان آدمها با توجیه فایدهی اعدام و گرفتن جان آنها تحلیل کرد. یعنی در عرصه حق حیات نمیتوانیم با توجیه فایده مندی و با توجیه هزینه فایده و منفعت گرایی تصمیمگیری کنیم چون مسئله، واجد یک حق بنیادی است به نام حق حیات.
اعدام جنایت است یا نه؟اگر هست مشارکت در هر فرایندی که منجر به جنایت میشود کمک در جنایت است و اگر اعدام جنایت نیست پس شرکت در فرآیندآن ایرادی ندارد.
در مورد آماری که مطرح کردند، ما آمار موادمخدر را داریم و میتوانم قبول کنم اما آمار رو در مورد بحث زنای به عنف باید در نظر بگیریم جرایمی که در نهایت، نسبت به این عنوان مجرمانه در این سالها، پیگری، شکایت و رسانهای شده جرایمی است که احتمالا یک سری عناوین دیگر با خود داشته است. در مورد کلیت جرم زنای به عنف آدمها با عقل خود دعوت را پذیرفتند و فکر نمیکردند قرار است اتفاق بدی رخ دهد و خوشبختانه، قتلی هم صورت نگرفته است و تنها یک عنوان مجرمانه دارد، ما آماری نداریم. اساساً اینطور جرائم، تا جایی که من میدانم یا اصلا شکایتی روی آن صورت نمیگرفت یا به دلایل مختلف مثل عدم وجود دلایلی که با آن بتوانند جرم را اثبات کنند، از همان ابتدا رد میشد یا تحت عناوین دیگری به دادگاه رسیده است یا در نهایت اگر میتوانسته با نظر پزشک قانونی دخول را اثبات کند، مرد ادله مختلف میآورده که ثابت کند با رضایت بوده است. حداقل در این مورد نمیتوان به آمار استناد کرد. باید دید آیا اعدامها منجر به کم شدن این جرم شده است؟
نظر ب: وقتی ما آماری دراین باره نداریم پس امکان و یا به عبارتی حقی برای ارجاع نداریم و به عبارتی از لحاظ علمی اگر آمار داشتیم قطعی، دقیق و روشن امکان این ارجاع وجود داشت اما وقتی اماری نداریم امکان ارجاع برای توجیه هیچگونه مجازاتی نداریم . فارغ از این بحث اساسا اگر بخواهیم اساس مجازات اعدام را براساس منفعت گرایی در نظر بگیریم به نظر من قابل توجیه نیست، چون حقی که متعلق مجازات اعدام است حق حیات است.
اگر ما یک اعدام را هم موجه بدانیم دیگر نمیتونیم در مقابل دیگر اعدامها موضع بگیریم. یکی از شگرد هایی که به کار برده میشود برای توجیه مجازات اعدام شرح واقعهی مجرمانه است یعنی سعی میکنند با شرح واقعه مجرمانه، درد و رنجی که در زندگی برای شاکی اتفاق افتادهاست نشان دهند و دیگران در اثر دیدن این درد و رنج مقاومت قبلی در مقابل مجازات اعدام را نداشتهباشند.
افرادی که امدند و شکایت کردند تابو را شکستند و این فرآیند کمک میکند به شکستن سکوت برای دیگران.اما عده ای هم در فضای مجازی آمدند گفتند که اگر این اتفاق برای ما بیافتد دیگر جرات نمیکنیم شکایت کنیم زیرا این زمین بازی افسادفی الارض است و افساد فی الارض یعنی ارتکاب دایرکردن مرکز فساد و فحشاء، ما در این زمین بازی کاره ای نیستیم. همانگونه که ممکن است این امر موجب شکستن سکوت شود ممکن است موجب ترس از شکستن سکوت شود.
دراین باره یک نکته ای دیگری ذکر کنم. تعرض جنسی به فرد بیهوش تا قبل از سال ۹۲ ظاهرا در قوانین ما بطور خاص نیامده بود. دراین باره در بین فقها سه نظر وجود دارد نظر اول اینکه میگویند تعرض جنسی به بیهوش به هر حال در حکم زنای به عنف است و مجازات آن اعدام است. نظر دوم این است که تفاوت قائل میشوند بین دو حالت که متجاوز عامل بیهوشی بوده است یا متجاوز عامل بیهوشی نبوده که اگر عامل بیهوشی بوده اعدام و اگر عامل بیهوشی نباشد بسته به جرمی که انجام داده مجازات میشود. یعنی زنای محصنه باشد سنگسار، اگر نه صد ضربه شلاق. نظر سوم که فقهایی مثل آقای صافی گلپایگانی و آقای بهجت متمایل به این نظر هستند و میگویند که مجازات این قسم از مجرمین باید بابت زنایی که کرده، باشد. اگر محصنه بود سنگسار و اگر نه۱۰۰ ضربه شلاق و بابت بیهوش کردن هم تعزیر شود. اگر متجاوز خودش بیهوش کند و اگر نکرده که حالا بحث دیگری است. وقتی در جرم افساد فی الارض و در جرم زنای به عنف حتی در فقه ما پایههایی وجود دارد که میشود به آن استناد کرد و با توجیهای این مجازاتها را از بین برد، اگر ما به سراغ درخواست اجرای این مجازاتها برویم راه از بین بردن مجازات اعدام را در ایران سخت تر میکنیم و راه را طولانی تر میکنیم. ما نمیتوانیم با درخواست اجرای مجازات جرمی که دقیقا در قانون، اعدام برای آن در نظر گرفته شده است به دنبال تغییر آن باشیم.
درباره پرونده آقای امام قضیه فرق میکرد و آن بچه ها افراد اگاهی هستند و نکته بعدی این که همین الان که نگاه امنیتی به پرونده دارند مانع شکایت برخی شد. حتی قبل از آن که اتهام افساد فی الارض مطرح شود چند نفری با من تماس گرفتند سوال میکردند اگر ما شکایت کنیم مجازاتش چیست و به همین دلیل خیلی ها شکایت نکردند.