در این شماره از مویه در مورد زنان و تاثیری که تبعیض جنسیتی در اعدام زنان می گذارد صحبت میکنیم.
طبق آمار در سال 2020 از بین 267 نفر که محکوم به اعدام بودند، تعداد 9 زن اعدام شدند یعنی بیش از 3 درصد از جمعیت این محکومین زنان و باقی مردان بوده اند. و این در حالی است که 3 درصد از کل زندانیان زنان هستند و 97 درصد مردان.
ائتلاف جهانی علیه مجازات اعدام نیز روز دهم اکتبر امسال را به اعدام زنان اختصاص داده بود. «زنان محکوم به اعدام، واقعیت پنهان» عنوانی بود که ائتلاف دهها نماد مدافع حقوق بشری برای سال 2021 انتخاب کردند.
در ایران، ایران شریفی اولین زنی بود که در سال 1351 به حکم قاضی عسگر در زندان قصر اعدام شد. ایران به جرم آدم ربایی و قتل فرزندان شوهر صیغهایاش بازداشت و اعدام شد. در این شماره از مویه نمیخواهیم سرنوشت این زن را بررسی کنیم اما آنچه مشخص است ایران به واسطه مشکلات معیشتی 2 بار ازدواج کرده و در بازجوییها اعلام کرده است که: «مطمئنم اگر سرنوشتم را در کتابی بنویسید خانوادهها میفهمند چه مصیبتی بر سرم آمده.»
در سرگذشت ایران زنی را میبینیم که پیش از ارتکاب جرم بارها مورد خشونت قرار گرفته است و علت قتل فرزندان شوهرش را نیز انتقام از بد رفتاریها و اذیت و آزار رمضان بختیاری میداند.
نابرابریهای ساختاری که به واسطه تبعیض گسترده با محوریت جنسیت اعمال میشود زنان را در موقعیت فرودستی قرار میدهد. در شمارههای قبل از پیشداوریها و تاثیر آن بر صدور حکم سلب حیات صحبت کردیم و یکی از پیشداوریهایی که در ذهن ما وجود دارد «مادر شیطانی» یا «زن جادوگر» که عموما زنان را در موقعیتهای سهلتری برای صدور اعدام قرار میدهد. در میان زنان پرشماری که به اعدام محکوم شدند کم نیستند زنانی که اتهام شان قتل همسرشان بوده است. زنانی که برخی از آنان قربانی کودک همسری و برخی از آنان نیز قربانی خشونت خانگی و ضرب و شتم های بسیار بودهاند. یکی از این زنان سوسن رضایی پور است که در تاریخ پنجم آبان ۱۴۰۰ اعدام شد. دلیل اعدام سوسن قتل همسرش که پسر عموی او نیز بوده عنوان شده است. سوسن در اعترافاتش گفته بود که شوهرش بعد از ظهر روز حادثه مست به خانه برگشته و او را به باد کتک گرفته است.
در پژوهشی تحت عنوان «روایت زنان زندانی از علل و زمینه های معاونت در قتل عمد همسر و رابطه نامشروع» که با همکاری مهتاب مافی، حسین فکرآزاد و امیر مسعود امین مظاهری گردآوری شده است به نقل از سرپرست پلیس آگاهی تهران بزرگ و مطالعاتی که طی سال های ۸۵ و ۸۶ انجام شده، قتل های خانوادگی حدود ۴۰ درصد از قتل های عمد پایتخت را تشکیل داده است (اقتصاد آنلاین، 1398/7/7، كدخبر: ۳۸۰۸۸). معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی کشور در این باره اعلام نمود که در سال ۱۳۸۸ میزان همسرکشی به دست مردانه ۱۶ درصد و شوهرکشی از سوی زنان، ۶ درصد بوده است (قاضی نژاد و عباسیان). آمار قتل ها در دهه ۹۰ نیز نشان می دهد؛ ۳۳ درصد قتلها با انگیزه اختلافات خانوادگی رخ داده و قاتل و مقتول با هم نسبت فامیلی داشتهاند (امین صارمی). همچنین آمارها طی سالهای اخیر نشان میدهد روزانه در کشور شاهد وقوع نزدیک به سه فقره قتل خانوادگی هستیم که در این بین همسرکشی به میزان تقریبی ۲۰ درصد، از مهم ترین قتلهای خانوادگی در کشور است که در آن زنان بیشتر از مردان قربانی می شوند (پایگاه خبری تیک، ۱۳۹۹ به نقل از امین صارمی، ۱۳۹۸).
این پژوهش به گفتگو با زنانی پرداخته که مستقیما قاتل همسر خود نبودهاند بلکه معاون در قتل شناخته شدهاند.
یکی از همین زنان زندانی که محکوم به جرم معاونت در قتل عمد همسر خود است، روایت می کند: «فقط یک هفته از ازدواجم گذشته بود که به خاطر اذیتهای خانواده شوهرم خواستم طلاق بگیرم. با مادر شوهرم در یک خانه زندگی می کردم. اجازه نداشتم به خانوادهام تلفن بزنم. حتی خواهرشوهرم که از من کوچکتر بوده اذیتم میکرد.»
زندانی دیگری میگوید: «6 ساله بودم که مادرم در تصادفی فوت کرد. ما 5 بچه بودیم. با نامادری ام اختلاف داشتم. پدرم وضع مالی بسیار خوبی داشت و تاجر بزرگ خشکبار بود اما مستبد و خالی از هرگونه عاطفه و احساس بود و من و خواهرم را اصلا دوست نداشت. من در سن ۱۸ سالگی به اجبار با پسر عمویم ازدواج کردم. شوهرم کارگر بود و وضع مالی بدی داشت اما پدرم به ما کمکی نمیکرد. با به دنیا آمدن پسرم اختلافات ما بیشتر شد. شوهرم به شدت من را کتک می زد ولی به خاطر پسرم به زندگی ادامه می دادم.»
زندانی دیگری میگوید: «اولین فرزندم در سن ۱۵ سالگی من زودتر از موعد به دنیا آمد و فوت کرد. دومین فرزندم را در سن ۱۶ سالگی ام باردار بودم که شوهرم چنان با بیل به شکمم زد که فرزندم در شکمم مرد. وقتی پدر شوهرم گفت از شوهرم شکایت کنم، همسرم ترسيد و کتک کاری هایش را کمتر کرد اما همیشه اهل کتک کاری و فحاشی بود.»
زندانی دیگری می گوید: «من در سن ۱۴ سالگی با همسرم که به او علاقه داشتم ازدواج کردم. با به دنیا آمدن دومین دخترم اختلافات من و همسرم بیشتر شد. شوهرم من را بسیار کتک میزد و به خاطر جهیزیه ناقصی که پدرم به من داده بود، تحقیرم میکرد. رفتار شوهرم باعث شده بود از او متنفر شوم.»
این روایتها نشان میدهند علاوه بر کتک کاری یکی از مشکلات مهمی که زنان در زندگی احساس میکردند، حس تحقیر شدن بود. زنان علاوه بر کتک خوردن، مدام توسط همسر خویش تحقیر میشدند. این تحقیر اشکال مختلف داشته که میتواند به صورت مسخره کردن در جمع، بی توجهی و به حساب نیاوردن زن باشد. اگر دقیق تر به زندگی این زنان بنگریم متوجه می شویم که قبل از آنکه آنان متهم به قتل و یا محکوم به اعدام باشند، محکوم به تحمل زندگی مشترکی مملو از تبعیض و خشونت جنسیتی به صورت فیزیکی و کلامی هستند. زندگی مشترکی که عاری از هرگونه حقوق برابر یا استقلال مالی و شغلی است. این زنان معمولاً طی سالها تحت چنین خشونتهایی صبر پیشه کردهاند و معمولاً از حمایت های خانواده و آشنایان نیز برخوردار نبودند و تمام این عوامل باعث شده تا روزی برای دفاع از خود و خشمگین از تداوم این خشونتها دست به قتل شوهرشان بزنند.
شماری از این زندانیان قبل از آنکه مرتکب قتل شوند، روزها و سالها فکر طلاق و جدایی را از سر گذراندهاند. در این پژوهش بسیاری از زنان به عدم حمایت خانواده از آنها و تابو بودن طلاق در فرهنگ خانواده هایشان اشاره داشتند یا اگر حق طلاق را در اختیار داشتند آگاهی کافی برای استفاده از آن را نداشتند یا در مواردی به دلیل عدم استقلال مالی سرپناهی برای ادامه زندگی نداشتند. در واقع یا مجبور بودند به خانه پدری بازگردند که معمولا از این حمایت برخوردار نمیشدند یا مجبور بودند به مردی دیگر متوسل شوند.
یکی از این زنان زندانی میگوید: «چند ماه آخر با شوهرم درگیر بودم و تحمل کارهایش را نداشتم. با راننده ای آشنا شده بودم که مجرد بود. برایم مهم نبود که همسرم از دوستی ما اطلاع پیدا کند. اتفاقا دوست داشتم که بداند. یک روز به او گفتم: تو چرا من را طلاق نمی دهی؟ می گفت نو خلاص نمی شوی تا من بمیرم. بعد از این حرف تصمیم به قتل او گرفتم.»
زندانی دیگری میگوید: «یک بار که از شوهرم خیلی کتک خورده بودم، به منزل پدرم رفتم. پدرم من را مجبور به برگشتن کرد هيچ پناهی نداشتم. در خانواده ما، دختر بعد از ازدواج نمی تواند به خانه پدرش برگردد، من، حق طلاق داشتم اما بعد از طلاق جایی را نداشتم که بروم.»
این مسئله نشان می دهد که زنان در خانواده هایی زندگی میکردهاند که طلاق را امری نکوهیده میدانستند. بعضی از خانوادهها با این که در رفاه زندگی میکردند، از دختران خود حمایت نمیکردند و دخترانشان مجبور به ادامه زندگی در شرایط نامساعد بودند. و این حمایت خانوادگی حتی به مقدار اندک یکی از چیزهایی بوده که از زنان دریغ میشده و اکثر زنان در روایتهایشان به آن اشاره داشتهاند. به همین دلیل، زنان مشکلات خود را به خانواده هایشان بازگو نمیکردند. از سوی دیگر، ناکارآمدی و به روز نبودن قوانین مدنی خانواده نیز مزید بر علت شده و زنان را از حمایت قانونی نیز محروم گردانیده است.
از دیگر جرایمی که بالاترین آمار اعدام را در ایران دارد، اعدام به دلیل جرایم مرتبط با مواد مخدر است که در این موارد هم تعداد قابل توجهی از محکومین، زنان هستند. یکی از این محکومین مریم خاکپور نام داشت به گزارش سازمان حقوق بشر ایران چهارم آذر ماه در شهر اصفهان اعدام شد. شوهر او نیز مجرم شناخته شده بود اما فقط به تحمل حبس محکوم شد. بر اساس گزارش این سازمان در تاریخ هجدهم آذر ماه شش نفر به جرم مواد مخدر کرمان اعدام شده بودند که سه نفر از آنها زن بودند. و طبق این گزارش آمار زنان اعدامی به دلیل جرایم مرتبط با مواد مخدر در سال ۱۳۹۹ بیش از ۲۵ نفر بوده است.
نتایج آماری که بسیار جالب و در عین حال تاسف برانگیز به نظر میرسد در پژوهشی در خصوص همسرکشی که محققین آن مارگو ویلسون و مارتین دالی هستند، نشان داده است:
- مردان اغلب همسران خود را به خاطر ترک آنان می کشند اما زنان متقابلاً چنین کاری نمی کنند.
- مردان همسران خود را پس از آزار و اذیت های طولانی به قتل می رسانند اما چنین عملی توسط زنان گزارش نشده است.
- مردان همسران خود را با نقشه قبلی می کشند اما زنان اینگونه عمل نمی کنند.
- اکثر زنان همسرانشان را در دفاع از خود می کشند اما در مورد مردان هرگز چنین نبوده است.
این فاکتورها گویای این است که قتلی که زنان مرتکب می شوند اکثرا نمیتواند کنش باشد بلکه واکنشی است نسبت به خشونتی که همه روزه از نزدیکترین افراد به خود یعنی شوهر، پدر یا برادر دریافت میکند. این آمارها ثابت میکنند که زنان در طول زندگیشان همواره در صدد دفاع از خود هستند. آنان دائما در تلاشند تا به شریک عاطفیشان اثبات کنند از سوی آنها خیانتی انجام نشده و به پدران و برادرانشان اثبات کنند که با مردان غریبه در ارتباط نیستند. گویی زنان در جامعه پیوسته در دادگاهی قرار دارند تا از خود دفاع کرده و اثبات کنند خطایی مرتکب نشدهاند، تا کتک نخورند و کشته نشوند.
زمانی که کلیشههای جنسیتی، برای مردان نقشهایی از قبیل والد، حامی، مقتدر و نان آور تعریف میکند به صورت ضمنی این حق را در اختیار آنان قرار داده است که اگر باید حمایت کننده باشند پس میتوانند کتک بزنند، شکنجه کنند و حتی بکشند.
از سویی دیگر نقش فرودست سازی زنان توسط جامعه سنتی ایران در تشدید خشم آنان و ارتکاب جرایم شان انکارناپذیر است. جامعه نقش زن را به یک خانهدار، همسردار و فرزندآور صرف تقلیل میدهد و مهمترین دغدغه یک زن را خانواده و فرزندانش تعریف میکند و به او میقبولاند که چیزی که نظام اجتماعی از وی میخواهد این است که اهدافی فراتر از رفاه فرزندان و همسرش نداشته باشد. بافت سنتی خانواده های ایرانی دخترانی را پرورش دادهاند که اگر قرار است در زندگی مشترکشان شغلی داشته باشند برای کمک به خانواده و همسرشان است نه هدف اصلی خودشان... و در واقع کمک خرج خانواده بودن برچسبی است که به شغل مستقل زنان زده میشود. از جهت دیگر نظام مردسالاری باعث شده است که همواره هویت زن در کنار مردی دیگر تعریف شود. همسر مردی بودن، شریک عاطفی مردی بودن، دختر آقای فلانی، منشی فلان وکیل هویتهایی است که برای یک زن به واسطه رابطه اش با مردان تعریف میشود.
در مسیر فرودست سازی زنان، مردان به زنان نه به دیده تحقیر یا تبعیض، بلکه به دید شخصی مینگرند که میتوانند هرچیزی را از وی بخواهند یا به او دستور دهند، این اثر چنان در زن عمیق است که گاهی تصور میکند حقیقت تمام امور آن چیزی است که مرد مقابلش اظهار میکند، او هیچ تصمیمی جز آنچه مرد مقابل به وی میگوید ندارد و معمولا ترس از طرد شدن توسط مرد مقابل اجازه سرپیچی به او نمیدهد. منظور از این طرد شدن این است که حتی اگر مرد به زبان نیاورد اما زن میداند و حتی باور دارد که در صورت سرپیچی از درخواست مرد، از دایره امن او طرد خواهد شد، او باور دارد که مرد قدرت آن را دارد تا برایش خطر آفرین باشد، میتواند موقعیت شغلی زن را در خطر قرار دهد، میتواند در زندگی عاطفیاش مشکلی ایجاد کند، میتواند روابط دوستی وی را دچار مخاطره کند. مرد در هیبتی ظاهر میشود که هر آنچه که بخواهد میتواند به زن اعطا کند و در مقابل هر آنچه لازم باشد را از وی خواهد گرفت. در این بستر زنان به عنوان طبقه فرودست مردان شناخته میشوند، در موقعیتهای متفاوت نقشهای آنان بعد از نقش مردان تعریف میشود، مسئولیتهایی که معمولا به حاشیه رانده شدهاند به زنان داده میشوند که حتی این موقعیتها نیز متزلزل است و زن همواره در ترس از دادن آبرو، موقعیت اجتماعی و خانوادگی، موقعیت شغلی و ... به سر میبرد. این ترس باعث میشود به این فرودست بودن آگاه نشود و حتی اگر بشود هم نتواند مقاومتی از خود نشان دهد.
این عوامل در کنار هم قرار میگیرند تا زنان هیچ حاشیه امنی برای خود متصور نباشند و در پی یافتن آن در کنار مردان پناه گیرند. روایتی که از ایران شریفی در ابتدا گفتیم هم نمونه بارز این مسئله بود.
بار دیگر بهتر است بگوییم هر محکوم به اعدامی قبل از آنکه قاتل، فروشنده مواد مخدر یا حتی متجاوز باشد «قربانی» است. قربانی فرودستی خویش در جامعه است، قربانی فقری که انتخابش نکرده است، بلکه بر وی تحمیل شده است. قربانی خشونتی است که هرروز بر سرش آوار میشود و قتل را رقم میزند...
در نهایت، با اعدام این قربانیان تنها جسم کسی را به دار آویخته میشود که پیش از این روحش مصلوب تبعیضی بوده که خود جامعه بر وی روا داشته است...