داستان دفترچه مرگ با یک ایدهی ساده آغاز میشود. هرکدام از خدایان مرگ (شینیگامیها) صاحب دفترچهای هستند که میتوانند با نوشتن نام یک انسان در آن جان او را بگیرند و مرگی زودهنگام نصیبش کنند. همچنین آنان میتوانند دفترچهی خود را در جهان ما انسانها رها کنند و در نهایت یابندهی با استفاده از آن خواهد توانست هرکسی را که نامش را میداند و تصویرش را در خاطر دارد به کام مرگ بکشاند. انیمهی Death note با این ایده آغاز میشود و یک داستان پر پیچ خم را با گرههای فراهم میپرواند، داستانی که پیوند بسیار عمیقی با مجازات مرگ دارد.
یک دانشآموز یکی از این دفترچهها را به طور اتفاقی مییابد و دستورالعمل نوشته شده روی آن را مطالعه میکند. در آغاز تصور میکند که این یک شوخی کودکانه است، اما زمانی که عملکرد دفترچه را روی یک گروگانگیر امتحان میکند، متوجه قدرت خارقالعادهی آن میشود. لایت، دانش آموز صاحب دفترچه، یکی از معتقدان جدی به اثر معجزه آسای بازدارندگی مجازات مرگ بر جرایم است. او تصمیم میگیرد تا از این دفترچه به قصد قتل تمامی مجرمین روی زمین استفاده کند و معتقد است پس از گذراندن تمامی مجرمین از زیر تیغ برّان عدالت، تبدیل به خدایی میشود که جهانی نو را پایه گذاری کرده.
ادعای لایت بیاساس نیست. او به خوبی متوجه این مسئلهی مهم و ظریف هست که تسلط بر جان دیگر انسانها، قدرتی به او اعطا میکند که با آن بتواند ادعای خدایی کند. اما ایدهی او یک نقص کوچک دارد، که خیلی سریع در داستان نمایان میشود.
این دانشآموزِ شیفتهی عدالت در تمام طول داستان ادعا میکند که تنها برای برقراری عدالت و مجازات مجرمین آن هم با هدف ریشه کن کردن جرم از دفترچه استفاده میکند. اما هیچگاه نمیتوان در طول داستان سوالی برای این پرسش اساسی یافت که دقیقا چه کسانی شایستهی این مجازات هستند؟ در ابتدا لایت مجرمینی را مجازات میکند که در دادگاهها محکوم شدند و یا کسانی که به دلیل ارتکاب عمل مجرمانهی تحت تعقیب هستند. اما این دایره خیلی سریع وسعت مییابد. زمانی که نیروهای پلیس به مرگهای ناگهانی مجرمین مشکوک میشوند و تلاش برای دستگیری قاتل آنها را آغاز میکنند، درواقع دقیقا از لحظهای که اولین مخالفان عمل خیرخواهانهی او پیدا میشوند، وسعت گرفتن دایرهی «مجرمین» آغاز میشود. اولین کسی که به عنوان نیروی پلیس در رسانهها خود را معرفی و مبارزه با لایت را اعلام میکند، ناگهان توسط او کشته میشود. مقتول این بار نه یک مجرم و محکوم که تنها یک نفر از نیروی پلیس است که میخواهد از جان دیگران دفاع کند. درواقع لایت از قدرت خود محافظت میکند.
پس از این او تنها برای حفظ قدرت خود و مقابله با دشمنان تازهای که قصد ایجاد مانع بر سر راهش را دارند، قتلهای زیادی را ترتیب میدهد. پیامی که او به جهانیان میرساند روشن است. او میخواهد مجرمین را نابود کند تا نظمی بینقص را بر جهان مسلط سازد و هرکس که مانع این نظم باشد خود مجرم است. این اولین اثری است که مجازات مرگ میتواند بر کسانی که توان اعمال مجازات دارند بگذارد. مجرمین شایستهی این مجازات میتوانند وسعت یابند. آن قدرتی که خود را صاحب و مسلط بر جان انسانها میبیند، وقتی میتواند برای دفاع از جان دیگر انسانها، دستور به سلب حیات انسانی بدهد، چرا نباید از این قدرت برای دفاع از خود استفاده کند؟
در نهایت این دایره آنقدر گسترش مییابد که او تعدادی از هواداران خود را نیز به قتل میرساند. هوادارانی که تنها جرمشان این است که ایدهای که جهان نو بر آن پایهگذاری شده است را به درستی نفهمیدهاند. این مسئله را هیچوقت نمیتوان نادیده گرفت که باز شدن راه برای مجازات سالب حیات، با هر استدلالی که باشد، میتواند وسعت یافته و دایرهی بزرگی از افراد را به دلایل گوناگون شامل شود.
لایت در تمام طول سریال یک قتل عام به تمام معنا به راه میاندازد. او تعداد زیادی از مجرمین، نیروهای پلیس، متهمان تبرئه شده، هواداران و نزدیکان خود را به قتل میرساند تا جهانی عاری از جرم بسازد. کاری که او انجام میدهد میتواند تحقق واقعی رویای بازدارندگی در اثر اجرای مجازات مرگ باشد. لایت موفق شد تا حد زیادی از جرم را در تمام جوامع کاهش دهد. اما دو مشکل بزرگ وجود داشت. اول آنکه یک قاتل بزرگ و غیرقابل توقف باقی مانده بود که هیچکس توان مقابله با او را نداشت. دوم آنکه بالاخره روزی دفترچهی مرگ به پایان میرسید و یا اینکه با مرگ لایت این مجازاتها تمام میشد. در شرایطی که مجرمین بدون توجه به زمینههای ارتکاب جرمشان مجازات میشدند و بسترهایی که موجب ارتکاب جرم بوده است همچنان وجود دارد، چگونه میتوان انتظار داشت که سایهی این ترس تا ابد بر سر کسانی باقی بماند که بنا به شرایط امکان ارتکاب جرم بیشتری دارند؟ مشخصا یک مجرم، چیزی بیشتر از یک تودهی گوشتی فاسد و گناهکار است. نمیتوان با سپردن او به سلاخ و جلاد انتظار داشت که گناهی که به زمین آورده از جهان پاک شود.