پادکست مویه
پادکست مویه
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

مردی که آنجا نبود

مردی که آنجا نبود (The Man Who Wasn't There 2001) فیلمی است به کارگردانی برادران کوئن. روایت‌گری فیلم ساده و در عین حال حیرت انگیز است. راوی که نقش اصلی است گذشته‌ی خود را روایت می‌کند و در روایتش اتفاقات و حالات خود را به طور کامل شرح می‌دهد. در نهایت پس از تمام شدن روایت گذشته، بر روی صندلی الکتریکی می‌نشیند و اعدام می‌شود.


اِد نقش اصلی فیلم یک آرایشگر است. آرایشگری که دوبار درگیر پرونده‌ی قتل می‌شود. در پرونده‌ی اول همسرش متهم به قتل است و در پرونده‌ی دوم خود اد متهم به قتل می‌شود. در هر دو پرونده هم متهم بی‌گناه است. پیش از تشکیل و شروع دادگاه اول، اد مراحل رسیدگی به پرونده را شرح می‌دهد، در جایی او می‌گوید: «بیشتر مردم فکر می‌کنن وقتی کسی به جنایتی متهمه، یعنی محکومه و برای همین آوردنش به دادگاه. ولی اینطوری نیست، به این سرعت نیست. چرخ‌های عدالت به کندی پیش میره.» نکته‌ی بسیار مهم و درستی است. از دید دیگران کسی که پشت میله‌های زندان قرار گرفته یا در جلسه‌ی دادگاه جایگاه متهم دارد، یک گناهکار یا زندانی است. کسی به متهم بودن و قطعی نشدن ارتکاب فرد به جرمش توجه نمی‌کند.

دادگاه اول به دلایلی ناتمام باقی می‌ماند. اواخر فیلم دادگاه دوم شروع می‌شود. دادگاه بررسی قتلی که متهمش ادوارد است. «وکیل، به روز دادگاه می‌گفت شوی بزرگ.» این جمله‌ای است که ادوارد از وکیلش نقل می‌کند. وکیل خبره دادگاه را یک نمایش می‌بیند. دفاع از متهم برای او نه یک دادخواهی و دفاع از جان آدمی بی‌گناه (یا گناه‌کار) که یک نمایش هیجان انگیز است. تمام این نمایش یک چیز را نشان می‌دهد که این متهم از نگاه افراد مختلف و اجزا‌ی گوناگون این نمایش، یک انسان نیست. در دادگاه ما یک صحنه‌ی نمایش داریم با بازیگران مختلف. قاضی، وکیل، هیئت منصفه و تماشاگران بازیگران این نمایش هستند. بازیگران دور هم جمع شده‌اند و گفتوگو می‌کنند تا ببینند با این شی بزرگ و ناهمگونی که بر صحنه نشسته چه باید کرد؟ جسمی که کوچک ترین دخل و تصرفی گویی در سرنوشت خود ندارد. تنها تاثیری که می‌تواند بگذارد در انتخاب وکیل است. اگر بتواند پول خوبی جور کند و وکیل توانمندی اختیار کند، شانس بیشتری برای زنده ماندن خواهد داشت وگرنه در مدت زمان کوتاهی اعدام خواهد شد. به هر حال نتیجه مهم نیست. آنچه اینجا برای من اهمیت دارد جسم انگاشته شدن یک انسان است. بی‌توجهی تمام بخش‌های مختلف این نمایش به انسانی که درباره‌اش تصمیم گرفته می‌شود. آنچه در فیلم به خوبی نشان داده می‌شود این بی‌اختیاری و نقش اندک متهم در دادگاه است.

نهایت این بی‌اهمیتی متهم در پرونده در بخش‌های انتهایی فیلم نمایش داده می‌شود. آنجایی که وکیل خبره پرونده را رها می‌کند. حالا جای او را به یک وکیل تسخیری می‌دهند. وکیل تسخیری در دفاعیات خود اعلام می‌کند که متهم گناه خود را پذیرفته و از دادگاه خواستار تخفیف در مجازات است. این تمام دفاعیات اوست. مگر نه غیر از این است که در دادگاه اول و دوم پرونده و متهم یکی است و تغییری نمی‌کند؟ تنها چیزی که در این دو دادگاه تغییر کرده، وکیل متهم است. همانطور که وکیل خبره در جایی از دفاعیات خود می‌گوید، مسئله واقعیت نیست، مسئله نوع نگاه به حقیقت است. اصلا دادگاه نمی‌تواند به واقعیتی که رخ داده دست یابد. دسترسی دادگاه به حقیقت با واسطه است و به هیچ وجه نمی‌توان به آنچه رخ داده آگاهی کامل یافت.


ما در قسمت دوم اشتباهات مرگبار پادکست مویه به مسئله‌ی اشتباهات در محاکمه پرداخته‌ایم. در این قسمت پرسش اصلی ما این است که دادگاه می‌تواند با توجه به ابزار‌های خود به حقیقت دست یابد؟ ممکن نیست که اشتباهات دادگاه باعث شود تا سر بی‌گناه بالای دار رود؟

انسان مدرن

در جایی از فیلم وکیل اِد در دفاع از او خطاب به هیئت منصفه می‌گوید: «این مرد که به عنوان متهم اینجا نشسته یک انسان مدرن است. مثل همه‌ی شما. از شما میخواهم به او با دقت نگاه کنید. اگر او را متهم کنید خودتان را متهم کرده‌اید.»

می‌توان فهمید که در این صحنه وکیل لفاظی‌هایی می‌کند که بتواند با استفاده از پیچیدگی‌های آن موکلش را از اتهام برهاند. می‌توان بر روی لفظ انسان مدرن و دفاعیات وکیل بیشتر تامل کرد. اما من در این خطابه جمله‌ی آخر را نیاز دارم. «اگر او را متهم کنید خودتان را متهم کرده‌اید.» ما همیشه در بررسی حال مجرم و قربانی، خود را به قربانی نزدیک می‌دانیم. تمام کسانی که با اعدام مخالفت کرده‌اند حتما این جمله را از سمت موافقین اعدام شنیده‌اند: «اگر کسی یکی از عزیزان خودت را هم بکشد باز هم با اعدام مخالفی؟» هرکسی شرایط خودش را به قربانی نزدیک‌تر می‌داند. یا بهتر است بگوییم قربانی را انسان‌تر تصور می‌کند. گویی که مجرم با ابری سیاه از انگیزه‌ها و محرک‌های شیطانی پوشانده شده است. گویی که ارتکاب جرم به هیچ‌وجه نمی‌تواند رفتاری باشد که از یک «انسان» رخ می‌دهد.

درواقع همانقدر که ممکن است ما در شرایط یک قربانی قرار بگیریم، همانقدر هم ممکن است جای متهم باشیم. مخصوصا اگر آن متهم کسی مثل ادوارد باشد. می‌توان گفت بحث وکیل بر همین استدلال استوار است. او سعی دارد با معرفی کردن ادوارد به عنوان یک انسان مدرن، هیئت منصفه را وا دارد تا او را به عنوان کسی مانند خودشان بپذیرند. متوجه باشند که رفتار مجرمانه‌ی ادوارد با تمام قصاوتش باز هم یک عمل «انسانی» بوده. منظورم از به کار بردن لفظ «انسانی» معنی مثبت آن و رفتاری مبتنی بر آنچه از آدمی انتظار می‌رود نیست. منظورم به طور خالص هر رفتار و عملی است که ممکن است در جهان از یک انسان سر بزند. منظور این است که مرتکب به جرم همچنان انسان است، حتی در لحظه‌ای که به قتل مرتکب می‌شده همچنان یک انسان بوده است. مقصود این نیست که نباید مجازات شود. مقصود این است که حذف او، حذف یک عامل پلید و شیطانی نیست. بلکه حذف یک انسان است. حذفی که حتی باعث نخواهد شد تا در شرایط مشابه یک انسان دیگر دست به چنین اقدامی نزند.

روایت این فیلم دقیقا همان چیزی است که در دادگاه، محاکمه و صدور حکم اعدام نادیده گرفته می‌شود. اهمیت این فیلم در همین است که شما با کسی همراه می‌شوید که در دادگاه به عنوان متهم ظاهر شده. زندگی و زیست انسانی او را می‌بینید. با او همراه می‌شوید. حتی ممکن است در لحظه‌ی قتل برای او حق حمله را قائل شوید و کارش را مذموم ندانید. از همه مهم‌تر می‌توانید خود را در روایت او تصور کنید، و ببینید که چه قدر اینکه چنین قتلی از هرکسی سر بزند، در عین اشتباه بودن، ممکن خواهد بود.

فیلماعدامپادکستعدالتبرادران کوئن
مویه آوای ضعیفی است زیر چوبه‌ی دار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید