فیلم سیاه چاله بدلیل گویا و روان بودن و سادگی، نمیتواند در ژانر معمایی قرار بگیرد؛ چون چیز پیچیدهای برای کشف ندارد اما فیلمی مفهومی و علمی تخیلی است. مردی در دستگاه کامپیوترش، به کاغذی عجیب و جادویی برخورد میکند. (بگمانم اگر این ایده بشکل داستان نوشته شده بود میشد آنرا در سبک رئال جادویی قرار داد) وسط این کاغذ، دایره ای سیاه رنگ وجود داشت که قدرت جذب و وارد شدن به هر ناممکنی را دارد و از آنجا که خصلت آدمیزاد، حرص و طمع و مال اندوزی است؛ استفاده از این موهبت خدادادی، با لذتهای کوچک شروع و تا نابودی کامل مرد یعنی حبس شدن در گاوصندوق متوقف نمیشود.
اما مفهوم خیلی از داستانک ها را میتوان در عنوان آنها پیدا کرد. برای همین نامگذاری داستان یا فیلم مهم است. حالا چرا سیاه چاله؟
سیاه چاله، اخیرا موضوع جالب توجهی برای دانشمندان و فیلم سازان شده. یک نقطه سیاه و تاریک در فضا که بعلت جرم بسیار زیاد، قدرت کشش و گرانشی زیاد دارد و هر چیزی حتی نور را در خود می بلعد. گمانه ها و پیش بینیهای زیادی در مورد سیاه چالهها توسط دانشمندان فضایی در حال تحقیق و بررسی است اما از این زاویه که سیاه چالهها ، باصطلاح میتوانند یک راه میانبر و کوتاه کننده برای مسیرهای فضایی باشند، فیلمهای سینمایی( بهترین آنها فیلمِ میان ستاره ای) جذابی از آنها ساخته شده که تحقق آنها البته میسر نیست؛ چون گذر از سیاه چاله امری غیرممکن است؛ بمحض نزدیک شدن کشیده و پودر میشوی.
اگر در آینده با پیشرفت علم، عبور از سیاه چالهها ممکن شود و به سیارههای خیلی دور، به مرکز کهکشان راه شیری به فاصله چندین هزارسال نوری از زمین، بتوان سفر کرد،آن روز انسان با چه چیزهایی روبرو میشود، چه رازهایی از جهان هستی کشف میشود، به چه جهان های دیگری وارد میشویم و سرعت زمان به چه شکلی است؟!
مثلا بعد از شش ماه به کره زمین برمیگردیم و میبینیم در ان 6 ماه، زمین 60 سال چرخیده و فرزندمان پیر شده!
بیایید به ربط و شباهت سیاه چاله با این فیلم کوتاه و آن گرداله سیاه رنگ روی کاغذ فکر کنیم. هر دو سیاهند، هر دو قدرت جذب دارند، هر دو مانند حفرهای تاریک همه چیز را در خود میبلعند و نهایت هر دو، تباهی است. گاو صندوق منبع ثروت بود؛ اما مرد را در خود دفن کرد. گاوصندوق ها میمانند اما تابوتِ صاحبان شان میشوند؛ صاحبان قدرت و ثروت.