نگاهی به فیلم سینمایی قدرت سگ
به فیلمهایی که شخصیت اصلی کمتری دارند و آرام و آهسته تماشاگر را به شناخت احساسات و جنبههای درونی و بیرونی آدمها و محیط و حوادثی که بر آنها تاثیر میگذارد نزدیک میکنند علاقه دارم؛ با چنین فیلمهایی میشود همذات پنداری کرد و به واکاوی عواطف درونی خود و همینطور درک مفاهیم و پیام فیلم رسید. قبل از هر چیز فیلم با نفوذ کردن به درون مردان خشن و زمختِ غربِ وحشی، احساسات پنهان آنها را آشکار میکند. فیلم داستان دو برادر است با دو شخصیتِ درون گرا و برونگرا؛ جورج و فیل که در گذشته ارتباط و صمیمیت بیشتری داشتند اما جورج بخاطر روحیه جمعی و متمدنانه تری که دارد تغییر را شروع میکند و به معاشرت با شهری ها میپردازد و با بیوه زن شهری که برادری سرجهازی دارد ازدواج میکند. فیل که مردی بظاهر خشن است و نمیتواند آنگونه که میخواهد احساسات عاطفی ش را بروز دهد غصه میخورد و بخاطر دور شدن برادر از اصل و خویِ وحشی و خشونت طلبانه ی خاصِ خودشان رنج میبرد. او حتی در مقابل کارگران، از این میزان تغییرِ برادر سرافکنده است و با بدقلقی، نارضایتی هایی بروز میدهد. در حقیقت او به رُز و برادرش پیتر بدگمان است؛ فکر میکند برای برادرش کیسه دوختند و بقصد ساده لوحی و استفاده از ثروت و مهربانی او وارد زندگیش شدند. البته از میانهی فیلم تا حدودی دیدگاهش تغییر میکند و ما هم متوجه میشویم که بر خلاف ظاهر خشن، ذاتا ساده و تشنه توجه و قدرت نمایی است ضمن اینکه او هنرمندی تواناست که تحصیلات دانشگاهی دارد و در گذشته استادی بنام "برانکو هنری،" داشته که عشقِ زندگی و نقطه ضعف او میباشد و همین ضعف، دلیل فریب خوردنش از پیتر و باعث نابودی او میگردد.
وضع در مورد پیتر برادر رز فرق میکند. پیتر با تحریکات خواهر در ذهنش هدفی روشن میشود که همانا حذف فیل با نقشه ای بی نقص و برنامه ریزی دقیق است.
(درس اول فیلم: هرگز کینه، مدیریت و توانمندی یک زن را نباید نادیده گرفت.) برای اکثر آدمها، ورود به مکانی جدید با احساس غربت و دلهره همراه است؛ حال اگر این تغییرِ مکان به جایی باشد که خواستارت نباشند منجر به تنش هایی میشود و اعتماد فردتازه وارد را میگیرد. فیل با آگاهی از همین مورد، رنج زیادی برای رز، عضو جدید خانواده بوجود میآورد؛ به او بیمحلی میکند، اعتماد بنفسش را میگیرد، برادرش را مسخره میکند و به شکلی نامحسوس به دائم الخمری او دامن میزند. در این میان جورج هم که میخواهد متمدن بودن خود را به فیل که مخالف این سبک زندگی ست انتقال دهد کوشش میکند توانایی همسرِ شهری خود را برخ برادر بکشد که البته با مغز به دیوار میخورد! سکانس ورود پیانو به خانه و ناتوانی رُز در نواختن صحیح نت ها، رُز را نزد شوهر و برادرشوهرش که بزیبایی نی مینوازد خجل میکند. مهمانانی هم که جورج به خانه دعوت میکند فیل را با نگاهی تحسین آمیز (بلحاظ سواد و پیش آگاهیهای قبلی) تشویق میکنند و خودکم بینی رز را به اوج میرسانند؛ حتی والدین همسرش او را به حساب نمی آورند و فیل هم با لباس نامرتب و ظاهر غیردلخواه زوج میزبان، مقدمات به استهزا گرفتن عروس تازه وارد را بطور کامل فراهم میآورند.
در سکانس کنار برکه، مخاطب با روحیه احساسی و درونگرای فیل آشنا میشود؛آنجا که در خلوت خود با چشمان بسته دراز کشیده و با نور خورشید و دستمالی که با نسیم روی صورتش تاب میخورد جای خالی یک نوازشگر را خالی میکند.
فیلم با ظرافت مسیر ورود آهستهی تمدن را با تلاش مذبوحانهء جورج نشان میدهد؛ او حتی روی اسب کت و شلوار میپوشد، بجای اسب سوار ماشین میشود، در خانه سعی دارد از مهمانان مهم پذیرایی کند و همسرش را به نواختن پیانو مجبور میکند. فیلم برچیده شدن تدریجی گاوچرانی در دنیا را با سکانس هایی مثل مرگ گاوها در اثربیماری و مرگ فیل از سیاه زخمِ گاوی به استعاره میگیرد و چنین مفهومی را پررنگ تر میکند.
با نگاهی دقیقتر، بیننده متوجه حالت های سادیسمی مشابهی در فیل و پیتر میشود. پیتر به همان صدمات شخصیتی فیل دچار است منتها بروز نمیدهد. هر دوی آنها حیوانات را آزار میدهند؛ فیل نارضایتی ها را سر اسبش درمیآورد و اسب را کتک میزند و پیتر خرگوش را به بهانه معاینه میکُشد. یکبار فیل از پیتر در خصوص نوشیدن خواهرش سوال میکند و او پاسخ میدهد:" رز قبلا هم مینوشید اما دائم الخمر نبود" که این دیالوگ اشاره نامحسوسی به کینه پیتر از فیل دارد. در مخفی گاه کنار برکه، فیل مجلاتی پیدا میکند که راز بین فیل و استادش برانکو هنری را آشکار میسازند. بعد از آن با کمال میل در نقش جوانی فیل فرو میرود و همانطور که فیل تشنه حمایت برانکو بود، محبت و حمایت فیل را طلب میکند. متقابلا فیل هم وقتی پیتر با مظلوم نمایی و تحریک به او نزدیک میشود، اول به منظور گرفتن اطلاعاتی از گذشتهی رز، به مجهولات ذهنی خود و ماجرای داستانِ دار زدنِ همسر قبلی او پی میبرد و بعد از کشف وجوه تشابه بین خود و پیتر، وسوسهی برانکو شدن و عشقی تازه، بجانش می افتد اما شوربختانه بازی میخورد و هدف کینه و انتقام ِخواهر برادر میشود.
عواملی که سبب قاتل شدن پیتر شدند به جز مزاحمتهای فیل در زندگی خواهر، مسخره شدنِ خودش توسط فیل و متعاقبا سرریزشدنِ عقدههای فروخورده حقارتی بود که در خصلت درون گرایی و خودخوری و حس حسادت او به همه چیز پنهان مانده بودند. او حتی با ناخن کشیدن روی شانه موی خواهر، صدایی تولید میکرد تا رز را بر آشوبد. اگر به اول فیلم برگردیم؛ در رستوران و دورهمیِ گاوچران ها، فیل گُلِ کاغذی پیتر را سوزاند و او را دختر نامید و باعث خنده دسته جمعی دوستانش شد. تخم کینه از همین جا در روح پیتر کاشته شد و بتدریج ریشه دواند.
عنوان فیلم را از جهات متعددی میشود مورد بررسی قرار داد؛ بطور مثال قدرتِ کوهی که بشکل دهان یک سگ باز شده و قربانی میگیرد. چه بسا قربانی بعدی خود پیتر باشد و بخواهد در جلد برانکو، جوان دیگری را تحت تاثیر قرار دهد.در پلان های آخر آیهای از انجیل گنجانده شده بود.
"روحم را از شمشیر و عزیزانم را از قدرت سنگ( شیطان) نجات بده"
فیلم بخوبی تاثیر فضای کوهستان را در افرادی با روحیات مشابه بشکلی یکسان نشان میدهد؛ فیل، پیتر و هنری هر سه آدمهایی احساسی، درون گرا، تحصیلکرده و باهوشی بودند که عقدههای کودکی، آنها را مشتاق به حس حمایت کردن از دیگران کرده بود. قسمتی از فیلم حداقل برای من ابهام داشت؛ دیدیم که فیل در نوجوانی، عزیز و مریدِ برانکو هنری بود... حرفهای پیتر در بخش پایانی فیلم نیز حکایت از شناخت برانکو و آگاهی به جزییات رفتارهای احساسی برانکو داشت! برداشت ابتدایی من این بود که برانکو با پیتر هم رابطه جنسی داشته ولی این برداشت با توجه به سن و زمان مرگ برانکو، در تضاد است در حالیکه حتی حسادت به عشق فیل و برانکو هم میتوانست دلیل دیگری برای کشتن فیل باشد اما پیتر از استادی میگفت که بتازگی مرده در حالیکه برانکو کنار فیل مُرد پس احتمالا برانکو نمیتواند استاد پیتر هم باشد. در جنگل و سکانس کنار برکه هم وقتی پیتر کتابهای فیل را پیدا میکند، انگار اسم هنری را هم در کاغذها در کنار عکسهای لخت مردان میبیند. این کشف علاوه بر روشن شدن تمایلات فیل، از چنین تمایلاتی در خود او هم پرده برمیدارد. البته اینکه پیتر خود نیز چنین تمایلاتی داشت یا با برانکو رابطه داشت یا از اساس چنین وانمود میکرد در هاله ای از ابهام قرار گرفت. در قسمتهای انتهایی، فیلم به اوج میرسد؛ وقتی فیل از کشته شدن هنری در خواب میگوید؛ پیتر با پرسیدن دو سوال:" تو اون زمان چند سال داشتی؟" و "حتما برانکو هم لخت بود؟" بیننده را به همان دو احتمال نزدیک میکند. راز رابطه پیتر با برانکو و احتمال داشتن چنین گرایشی در خودش و چه زیبا بود آن صحنهی سیگار کشیدن و سیگار را نزدیک لبِ فیل بردن و به نوبت پک زدن با آن حس و نگاه و موسیقی!!؟
و بالاخره پایان فیلم... پنهان کردن طناب بخاطر مخفی کردنِ اثر جرم! باقیمانده طناب با پوست گاوی بافته شد که سیاه زخم داشت و پزشک هم این را تشخیص داد، فیل هم بعد از مبتلا شدن به بیماری قضیه را فهمید. دیدیم که قبل از اینکه سوار ماشین شود و برای معاینه به شهر رود طناب در دست، بطرف اتاق پیتر آمد که جورج بهش گفت: "خودم بعدا بهش میدم" ولی فیل طناب را نزدیک پنجرهی اتاق پیتر گذاشت و نگاه خشم آلودی به سمتش انداخت که بخاطر حال بدش نتوانست واکنش دیگری داشته باشد.
بهرحال در صورت پیدا شدنِ طناب، چون همه از قبل میدانستند بقیه پوستها بفروش رفتند و دنبال پوست می گشتند، قاعدتا قاتل پیدا خواهد شد و همانطور که قبلا اشاره شد بعید نیست تاثیرات کوهستان در آینده از پیتر هم معشوق و معلمی برای یک عاشق دیگر بسازد و قربانی بعدی کوهستان پیتر باشد؛ نوعی تاکید بر چرخه ی مجازات و پس دادن تقاس گناهکار.
اشاره به نژادپرستی و ابطال تمدن سفیدپوست ها از مهمترین مفاهیم فیلم بود؛ سرخپوستانی که بدون ادعا همیشه شیفته طبیعت وحفظ ارگانیک آن هستند مثل ساخت دستکشهای حاصل از پوست برای جلوگیری از انتقال به دیگر موجودات که در فیلم گنجانده شده بود و استفاده زیاد از عناصر طبیعت و مناظر زیبا و بکر کوهستان بخاطر تاکید بر این نکته بود. فیلم زیبا و در خور تاملی بود و قدر مسلم برداشت هایی به تعداد بینندگان دارد که ممکن است این برداشت من را از اساس نقض کند.