ویرگول
ورودثبت نام
احمد عطارزاده
احمد عطارزاده
خواندن ۱۹ دقیقه·۴ سال پیش

نظریه نسل‌ها

این مطلب را دو سال پیش نوشته بودم برای ویژه نامه ای که به بهانه جشنواره کودک آنلاین قرار بود منتشر شود. بعد یادم نیست چه بر سر این مطلب یا آن ویژه نامه و یا حتی جشنواره کودک آنلاین، آمد.

نظریه نسل‌ها همواره ذهنم را در این سالها مشغول کرده و اینکه ما تفکیک درستی در این خصوص نداریم و یا ضرورتش را احساس نمی‌کنیم در کشور، درد بزرگی است که بگذاریم کنار سایر موضوعاتی که نمی‌دانم به کدام دلیل همیشه مورد بی توجهی قرار می‌گیرند.

عنوان مطلب چیز دیگری بود برای آن ويژه نامه اما هسته مرکزی نوشته، نظریه نسلها بود. در همان سالها پروژه ای هم انجام دادم برای کافه بازار که پرسشنامه طبقه بندی سنی اپلیکیشنها بود و بعدها بیشتر اینجا خواهم نوشت از آن پروژه که می‌خواستم نتیجه اش را به شکل کتاب منتشر کنم اما نه وقتش بود و نه انگیزه. اینجا در ویرگول اما حالا دوست دارم همه کارهای مکتوب این سالها را بازنشر یا برای اولین بار منتشر کنم و یا حتی اگر همتش بود باقی نتایج مطالعات را بصورت مدون بنویسم و بسپارم به جهان صفر و یکهای عزیز و در معرض قضاوت خواننده‌های فهیم جهان بی‌مرز مجازی.

اصل مطلب:

دست‌آویز «امنیت» برای فرمانروایی

جهان انسان هزاره سوم، جهان ناشناخته‌هاست. جهان پیشرفت چشمگیر فناوری‌های نوین. جهانی که بی‌شباهت نیست به داستانهای موهوم فیلمهای « مارول». دگرگونی ساختار شهری و سبک زندگی انسان این هزاره بسیار ملموس است، نه تنها برای زاده‌شدگان دهه‌های نود میلادی به بعد که برای پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های بازمانده از جنگ جهانی دوم. چنان که اگر از نگرگاه بیننده‌ی بی‌زمان و بی‌تاریخ به آن بنگریم، گویی که مسافتی هزار ساله را در یک سده پیموده‌ایم. اما ریشه‌یابی این جهش بلند دانش و فناوری در بازه زمانی کمتر از یک سده خارج از تاب این جستار است. شاید بتوان با کمی چشم‌پوشی، جنگهای جهانی اول و دوم را آغاز و سبب این جهش دانست. آنجایی که انسان در جایگاه روبرویی با پنداره‌ی دارندگی و قدرت بی‌کران چنان دست به کار توسعه ابزار چیره‌گی بر طبیعت می‌شود که به هیچ کرانی تن نمی‌دهد. نتیجه جنگ‌های جهانی اول و دوم، از سویی ویرانی زمین بود و از سویی دیگر دگرگونی بنیانهای دانش‌اموزی. بنابراین زیاد دور نیست که بنیان‌های «انقلاب تکنولوژی» سده بیست را نتیجه‌ی دو جنگ جهانی اول و دوم دانست. جنگهایی که مرزهای خواست بشر برای سلطه بر طبیعت و دست‌یابی هرچه بیشتر به قدرت را تا بیکران ناشناخته جابه‌حا کرد. چرایی این داوی و بررسی این جستار خارج از دستور نوشتار پیش‌رو است. خواست نگارنده تنها نمایاندن یکی از ریشه‌های مهم «انقلاب تکنولوژی» سده بیست بود. دگرگشت بزرگی که دستاورد کششی است افسار گسیخته در نهاد انسان. «انقلاب تکنولوژی» دست‌آویز بروز دگرگونی‌ در چگونگی زیست انسان سده بیست بود. این دگرگونی‌ها اندازه بازه‌های میان‌نسلی تاریخ انسان را از سده به دهه کاهش داده است. بنابراین انسان هزاره سوم انسانی پدیده آمده از ناسانی است، ناسانی در دریافت، ناسانی در شناخت و ناسانی در تجربه‌های زیسته با همروزگاران خویش. ناسانی‌های میان انسانهایی با خواستگاههای زمانی ناهمسان، مرزهای شناسش نسل‌های ناهمگون را به ما می‌نمایاند. این بازنمایی وامی‌داردمان به جستجوی ریشه‌ها و چرایی هستی ناسانی‌های به بیان آمده . دریافت چرایی‌های یادشده، رهیافت خوبی است برای یادگیری موشکافانه‌ی جایگاه انسان هزاره سوم در کنش با خویش، جهان و دیگران. برای آگاهی از جایگاه کنونی انسان هزاره سوم ناگزیر هستیم از پژوهش در مورد ریشه‌های «انقلاب تکنولوژی» که دست‌آویز شکل‌گیری شکاف بزرگ میان‌نسلی در سده بیست بوده است. از این رو است که جنگهای جهانی اول و دوم اهمیت می‌یابد و بازخوانی پندارهای جهان نو ناگزیر می‌شود.

انسان همواره در برابر دگرگونی ایستادگی می‌کند. دگرگونی هزینه دارد. دگرگونی نیاز دارد به پذیرش. زمان می‌خواهد دگرگونه شدن. اما انسان سده بیست در رویارویی با اندازه و شتاب دگرگونی و دگرسانی ناشی از پیشرفت دانش، گویی زمانی نداشته است. ناچار بوده به پذیرفتن. انسان هزاره سوم، دستخوش دگرگونی‌های روزانه است. انسان در حال دگرگونی همیشگی است. شتاب دگرگونی‌های جهان انسان هزاره سوم چنان زیاد است که آشفتگی و آمادگی، دربرابر و برای پذیرش همیشگی پندارهای نو، جایگزین بخش کلانی از شناسه و شناسش او شده است. انسانی که همواره آماده برنگری و رودررویی با دگرگونی تازه‌ است. انسانی که با سکون و ایستایی ناآشناست. بنابراین دریافت پنداره «امنیت» در چنین جهانی بدون یادگیری مختصات جهان نو و ابزارهای سازنده این جهان شدنی نیست. گرانمایه‌ترین ابزار ساخت جهان نو «اینترنت» است. «اینترنت» مرزی است میان جهان نو و جهان امروز. زیستن در جهان «اینترنت» با زیستن در جهان پیش از آن ناسانی بسیار دارد. پنداره «امنیت» در چنین جهانی با شناسش «امنیت» در جهان پیش از «اینترنت» سوایی نجومی دارد. خواست جستار پیش رو پرسش از ریشه‌های این ناسانی است برای دریافت جایگاه کنونی انسان در جهان «اینترنت» و راهکارهای نگهبانی و نگهداری «امنیت» در برابرکارایی «اینترنت». برای این خواسته باید که جستاری پردامنه نوشته شود. جستاری که پی‌آمد از پیش خواسته شده را روشن خواهد کرد.

در فواید دریافت و شناخت ویژگی‌های نسل‌های ناهمسان و شناسایی گسست میان آنها همین بس که در رودرویی با پرسشهای آينده و اکنون مایه توانمندی خواهد بود. آگاهی مایه توانمندی است. آگاهی به دگرگونی‌ها و شناسایی ریشه‌ی پیش‌آمدها ساز و برگ بایسته‌ای در دسترس انسان می‌نهد تا در برابر پیش‌امدهای اکنون و آینده بهترین واکنش شدنی را نشان بدهد. به داوی جامعه‌شناسان امروزی، شتاب دگرگونی‌های جهان در یک سده پیشین چنان فراوان بوده که بخش کردن دوره‌های زمانی ناهمسان درراستای شناسش ویژگی‌های نمایان نسل‌های ناهمگون کاری دشوار است. در سده بیست، بازه‌های این بخش‌بندی‌های نسلی در مرز‌های میان دو دهه یا کمتر شناسایی می‌شود. ویژگی‌های نسلی تا پیش ازآغاز جهان نو، بسیار روشن و کران‌مند بود. انسان باختری سده‌های میانه جدای از انسان یونان باستان است. انسان جهان نو تا پیش از «انقلاب صنعتی» جدای از آن هر دو است. همچنین انسان جهان نو تا پیش از جنگهای جهانی و آغاز سده بیست، جدای از همه‌ی آنهاست. نگاره جهان در سده بیست اما با تمام تاریخ پیش از آن ناهمگون است.

«نظریه نسل‌ها» چگونگی شکل‌گیری جهان‌بینی افراد یک دوره‌ی شناخته شده را شناسایی می‌کند. با نگره «نظریه نسلها» آیین‌های ارزشی انسان، در دهه اول زندگی شکل می‌بندد. دوره‌ای که سرشت برهنه هستی از دریچه‌ی دریافت خانواده و هم‌روزگاران بر انسان نمایان می‌شود. از این رو انسان در ناتوان‌ترین و گشوده‌ترین سالهای زندگی، دچار دریافت داده‌های بی‌شماری از جهان، هم‌روزگاران و پیشینیان می‌شود. این دریافتها بخش کلانی از سرشت انسان را خواهد ساخت. به همین مناسبت انسانهای یک دوره شناخته شده همانندی بسیاری با همدیگر خواهند داشت. این همانندی‌ها ویژگی‌های یک نسل را می‌سازند. ویژگی‌هایی که در برابر ویژگیهای نسل‌های پس و پیش وجوه شوکت هر گروه است. جهان‌بینی و سبک زندگی گرو‌های نسلی ناهمسان به پشتوانه‌ی همین ویژگیهایی همسان گروهی، شناسایی و بکارگیری می‌شود. شناخت و دریافت جهان‌بینی گروههای ناهمسان نسلی و شناسایی وجوه سوایی آنها با رویکرد آیین‌های ارزشی خودویژه، ابزار کارآمدی برای پیش‌بینی رفتار آینده و چگونگی کنشگری با دیگرانِ هم‌روزگار و گروههای زمانی ناهمسان را در دسترس می‌گذارد. هموندی‌های هر گروه نسلی دستاورد رخدادهای بزرگ آن نسل است. به این مناسبت، شناسایی رخدادهای بزرگ هر دوره تاریخی در دستور کار پژوهندگان گذارده می‌شود. چراکه دریافت و توانمندی بخش‌کردن نسلی-زمانی، از روی شناسایی این رخدادهاست که ارزشمند می‌شود. سده بیست با این رویکرد چگال‌ترین سده‌هاست. در این سده، پژوهشگران مرزهای زمانی هر نسل را در بازه‌های دو دهه‌ای نشان می‌نهند. سنجه‌ي این بخش‌بندی نیز رخدادهای بزرگ هر دو دهه است. به این شکل که یک سال ویژه را آغاز دوره برمی‌گزینند و پایان دوره را زمانی می‌دانند که این افراد تشکیل خانواده بدهند و نقش پدری و مادری به خود بگیرند. نگره نسلی در هر گوشه از زمین شناسش خودویژه‌ای دارد که دستاورد تاریخ و قاموس و تبارمندی و ملیت آن گوشه‌ی ویژه است. البته از خاطر نبریم که سده بیست دستخوش رخدادهای جهانگیر و جهانشمول بسیار بوده که با میانجی ابزار «اینترنت» توانسته است بیشینه مردم جهان را دچار پیامدهای یک رخداد نماید. پس دور از ذهن نخواهد بود اگر شکل‌بندی نسلی در سده بیست را با سنجه‌ی رخدادهای جهانی انجام دهیم با برتری بر رخدادهای محلی.

شناسایی «کارل مانهایم» در جایگاه اولین پژوهشگر جدی «نظریه نسل‌ها» پر بیراه نیست. «مانهایم» انبوهه‌ای از جستارهایی نکوهشی - در زمینه فرایند همگونی جوانهای آلمانی- را در دهه‌های بیست و سی به چاپ رسانده بود. او معتقد بود آنچه جوانها از پدران و نیاکان خود می‌آموزند با راستینگی جهان پیرامون که می‌آزمایند ناسانی بسیار دارد. «مانهایم» افزون بر پذیرش کارایی خانواده و زیستگاه در شکل‌گیری نگرش جوانها، به پردازش خودی آنها نیز از دریافت هستی ارزش می‌دهد. او بر این باور است که زیست و دریافت بی‌مانند پوینده شناسایی نیز در شکل‌گیری جهان‌بینی و آیین‌های ارزشی وی نقش بسزایی دارد. جوانها دیگر تنها از دریچه نگاه پدران و مادران به جهان نمی‌نگرند، و خودشان دست به کار ساخت آیین‌ارزشی خودویژه‌ی زمانه‌ی خود شده‌اند. آیینی که از‌ آن نسل آنها و برآمده از آگاهی و دریافت خودویژه‌ی آنهاست. آگاهی یکایی که دستامد دریافتهای خودی است در جهان نو ارزشی استوار بشمار می‌رود. در چنین جهانی دریافت دیگری تنها به پشتوانه پیری و سالخوردگی پذیرفته نخواهد شد. خالی کردن جایگاه پدر از ارزش، دستاورد چنین نگاهی است. پنداره در چنین جهانی ارزشمند می‌شود بی‌واسطه‌ی ارزشیِ گوینده و خداوند پندار. همواره خودهای بسیاری در یک دوره مشخص تاریخی دست به کار ساخت آیین ارزشی یکدست خود ـبی‌پروای پدرانـ می‌شوند. دستاورد تلاش آنها در این مسیر، پیش‌آوری شیوه‌نامه‌ای یگانه همچون جهان‌بینی و نگرش به هستی خواهد بود. این جهان‌بینی نو زیرساخت تازه‌ای برای کار و نگرش آینده پیش‌خواهد‌آورد. آغاز این کار همزمان است با آغاز یک دوره نسلی ویژه. و از اینجاست که در سده بیست به میانجی شناسایی این آغازه‌ها می‌توان بخش‌بندی پیدا و موشکافانه‌ای برای شناسش سرشت نسل‌ها پیش‌اورد.

چه بسا که در دهه نود از روی انبوه‌ی پژوهش‌های «نیل هاو» و «ویلیام اشتراوس»، «نظریه نسل‌ها» در انجمنهای دانشگاهی فراگیر شده باشد. دانشکده‌های «جامعه‌شناسی» و «الهیات» هسته‌ی آغازین این تکاپوی تازه بودند. چرا که فشار نسل‌های نوباوه به ساختارهای سنتی و دینی بسیار زیاد شده بود. و دانشکده‌های الهیات می‌بایست از آیین‌های ارزشی دین در برابر این فشارها پشتیبانی می‌کرد. گویی که شناسایی آیین‌های ارزشی گروههای نسلی امروزی در دستورکار دانشکده‌های الهیات و جامعه‌شناسی قرار گرفته بود. شناخت چرایی چرخش ارزشی گروههای نسلی از آیین‌های ارزشی نیاکان هدف پژوهشگران این زمینه بوده و هست. این موضوع ویژه پژوهشگران امروز نیست چه در گذشته نیز شایستگی پرداخت و شناسایی داشته. برای نمونه می‌توان «سیسرو» و «هومر» در باختر، «لین‌یو‌آنگ‌وو» در خاور و «ابن خلدون» در میانه باستانی نقشه زمین را نام برد که به این نگره پرداخته‌اند. در میان نمونه‌های دوران نوزایی نیز می‌توان از «دورکیم»، «دیلتای» و «جان استوارت میل» نام برد. این همه نشان می‌دهد که تا پیش از آغاز پژوهش‌های نوین در اینباره، جستار گسست نسلی و آیین‌های ارزشی، همواره زمینه پژوهش جست‌وجوگران دانش‌های پیوسته با انسان بوده است. از این رو شناسایی چرایی بی‌فروغی پرداخت به این زمینه در میان پژوهشگران شایستگی بسیار دارد. برآیند این پرداخت چیزی نخواهد بود جز اینکه مسافت زمانی شکل‌گیری چنین شکافهای ارزشی و باورهای نسلی تا پیش از سده بیست چند سده از تاریخ بود، حال آنکه در سده بیست پژوهشگران به تنهایی هفت نسل ناهمسان را شناسایی کرده‌اند. آنچه نمایان است، فشردگی رخدادها و چرخش‌های ارزشی در کوتاه زمان است. و این فشردگی‌ها ناچار ارزشمندی دیگرباره‌ای به پژوهش در این زمینه داده است. در راستای دریافت مناسبات جهان پیرامون بررسی سده بیست و کارایی رخدادها و آگاهی فردی در فرایند ساخت آیین‌های ارزشی نوین ابزار دست پژوهشگران و همروزگاران هزاره سومی خواهد بود پژوهشگران امروزین، کمابیش در بخش‌بندی نسلی زیر همداستان هستند. اگرچه که بخش‌بندی‌های ملی-محلی و نسل‌های میانجی در این کلان پیکره دیده نشده‌اند. این هفت گروه نسلی بر این پایه‌اند: نسل گمشده (۱۸۸۰-۱۹۰۰) بزرگترین نسل (۱۹۰۰-۱۹۲۰) نسل خاموش (۱۹۲۰-۱۹۴۵) نسل انفجار جمعیت (۱۹۴۶-۱۹۶۴) نسل ایکس (۱۹۶۵-۱۹۸۰) نسل هزاره (۱۹۸۰-۱۹۹۰) نسل وای/گوگل(۱۹۹۰-۲۰۰۰) نسل زد (۲۰۰۱-۲۰۱۹). از سوی دیگر رخدادهای برجسته‌ای که شناسایی آنها در ساخت این گروههای نسلی ارزشمند است بر این پایه‌ خواهند بود: جنگ جهانی اول - جنگ جهانی دوم - رکود بزرگ - جنگ سرد - سفر به ماه - اختراع اینترنت - گوگل - حادثه ۱۱ سپتامبر و … فشردگی رخدادهای سده‌ی مورد اشاره چنان است که ماندن در این چند نمونه، کار بازنمود و بازگفت را بسیار دشوار می‌سازد. از همین رو پژوهشگران دست به کار بخش‌بندی زمانی کوتاه‌تر و شناسایی نسلهای میانجی می‌شوند تا با موشکافی بیشتر به این زمینه بپردازند. ناهمسانی زیاد و گسستهای ارزشی روشنی میان هر کدام از نسلهای بالا وجود دارد. هر نسل چنان به آیینهای ارزشی برساخته خود پایدار است که به پدران و فرزندان خود در هر دو سوی کش‌امده زمان، اجازه دست‌درازی به نهادهای ارزشی‌اش را نخواهد داد. جدایی آشکار نسلهای سده بیست و انسان هزاره سوم با نسلهای پیشین در گرایش به همگرایی با آیینهای ارزشی مستقر و آینده است. دریافتی که نشانگر هوش به‌اندازه انسان هزاره سوم است در برابر چیرگی فناوری بر همه وجوه زندگی. گویی که پیران دریافته‌اند برای جانماندن از فناوری و به روز بودن در انجام کارهای روزمره بایست که از روی دست نسل‌های سپسین نگاه کنند و بیاموزند. به نسبت گذشتگان، ایستایی و نپذیرفتن در میان انسانهای هزاره سوم کمتر به چشم می‌خورد. چرا که نقش فناوری در ساخت آیینهای ارزشی نسلهای جوان بسیار پررنگ است و دریافت جهان امروز بی‌ شناخت ساختار فناوری شدنی نیست. فناوری نیز در دستان نسل‌های جوان‌تر است، سازندگان جهان پرشتاب پیش‌رو. اینها همه ولی بازنمود جهان پیشرفته است. زیست‌بوم‌ها و کشورهای کهنه همچنان با همه توان خود در برابر ارزشهای جهان امروز ایستاده‌اند. کوشش اینها همچنان بر فرمانروایی دستوری آیین‌های ارزشی کهنه است. راه نیافتن گسترده و همه‌گیر فناوری در این مرزها و شکل نگرفتن آیین‌های ارزشی بومی توانا، هماهنگ با شتاب پیشرفت فناوری، دستاویزهای بنیادین پابرجایی این ساختارهای کهنه است.

بخش‌بندی نسل‌های ایران امروز نیز با کمی ناسانی همان بخش‌بندی نسلی باختری است. بی‌گمان رخدادهای بومی و میهنی در شکل‌گیری این گروههای نسلی کارایی بسیار داشته است. آنچه روشن است ولی چیرگی آیین‌های ارزشی کهنه است در ایران امروز. از همین رو ساختار پیروزمند جامعه ایران کمابیش هیچ شناختی از خواست نسل امروز ندارد. آموزش دستوری آیین‌های ارزشی از سوی پدران فرمانروا نیز رهنمون برپایی تخاصم بینابینی نسل امروز با پرچمداران ارزشهای کهنه شده است. پدران فرمانروا هیچ انگاره‌ای از جهان خواسته‌ی جوان‌ها ندارند. جهان آرمانی جوانان امروز در نگاه نمایندگان نسل‌های پیشین، روایت داستانی وهمی است. پذیرش ارزشها و خواست‌هایی که به ساخت آن جهان کشیده شود از سوی فرمانروایان، از پیش رد شده است. در میان بخش‌بندی نسل‌های ایران امروز، «نسل اینترنت» (۱۳۶۰ - ۱۳۷۰) برجسته‌ترین نقش را بازی خواهد کرد. چرا که میانجی به هم رسانی دریافت نمایندگان جهان امروز و جهان پیش‌تر هستند. چرایی چنین داوی جسورانه‌ای، روبرویی ایرانی‌ها برای نخستین بار با پدیده‌ی بی‌مانند «اینترنت» است. نخستین بار آشنایی ابزاری ایرانی‌ها با اینترنت به سال ۱۳۶۹ باز می‌گردد. ولیکن فراگیری این پدیده در دهه‌ی بعد رخ داد. اولین کاربران این پدیده‌ي جهان امروز در ایران، میانه‌ی سالهای ۶۰ تا ۷۰ خورشیدی به جهان‌آمده بودند. اینها همان «نسل اینترنت» نام می‌گریند. اینترنت مرز روشن جهان امروز است با جهان پیش از اینترنت. براستی که مهمترین پدیده‌ی سده‌ی بیست را به جز اینترنت چه می‌توان دانست؟ اینترنت سبک زندگی است. سرشت زندگی انسان پیش و پس از اینترنت دو چیز است. از این روست که نخستین کاربران رسیده‌ی اینترنت در ایران را نمی‌توان نسل اینترنت دانست. آنها با اینترنت رشد نکرده‌ بودند. آنها جهان اینترنت را زندگی نکرده بودند. تنها کاربرانی بودند که از ابزاری تازه برای دست‌یابی به جهان نو استفاده می‌کردند. «نسل اینترنت» اما با اینترنت رشد کرده است. سرشت زندگی این نسل در نبود اینترنت، شناسه‌ای نارس خواهد داشت. «نسل اینترنت» است که امروز دریافت نزدیک‌تری از ساختارهای ارزشی نسل‌های پس از خود دارد. دریافتی که به میانجی انبازهای بیشمار بر بستر اینترنت شدنی نموده. از دیگر سو «نسل اینترنت» با نسلهای پیشین نیز به میانجی جنگ و روزگار پس از دگرگونی بزرگ، انبازه‌های کمی ندارد. گویی «نسل اینترنت» تسهیلگر ورود و پیوستگی با جهان امروز و جهان هزاره سوم است. جهانی که دیگر آیین‌های ارزشی پیشین را به هیچ‌رو نخواهد پذیرفت. نمی‌تواند که بپذیرد. بافت زیست انسان هزاره سوم چنان دچار دگرگونی شده که خواست بازگشت به روزگار پیش از اینترنت نیز در اندیشه نمی‌گنجد. اینها همه را اگر به گستردگی و فراگیری اینترنت در ایران بیافزاییم، شاهد گسست بزرگ خواهیم بود. کاربران اینترنت در ایران از دسترسی بایسته به شتاب مرسوم در جهان بی‌بهره‌اند. ولیکن با همه ناکامی‌ها بیشترین شمار کاربران اینترنت در خاورمیانه را گروه می‌کنند. تنگناهای همبودی ایرانیان را به سمت بکارگیری فراوان از اینترنت هدایت کرده است. مرزهای گیتی‌شناسانه جهان با اینترنت فرو می‌پاشد. دسترسی به همه جهان شدنی است. افزون بر آن که تنها گیرنده و بیننده نیستی. پدید‌آورنده‌گی و رساندن آواز اندیشه‌های سرکوب شده به سایر بخش‌های جهان، همواره بخش فریباتر اینترنت برای ایرانی‌ها بوده است. چنانچه اکنون پدیده‌ی اینترنت، بروز و نقش «نسل اینترنت»، پیامد کارهای نسل‌ امروز، ساختار آموزشیِ مرسوم و نگاه دستوری و فرمانروایی را در یک چهارچوب بنگریم، چه چیز به چشم می‌آید؟ سوای گسست و شکاف ژرف، چیز دیگری هم مگر می‌شود که دید. در چنین بستری همواره آیین‌ارزشی برتر تلاش می‌کند تا آوای دیگری به گوش نرسد. بی خبر که بیشینه با همین دیگری‌های نوپاست. از دیگر سو، آموزش دستوری در چهارچوب آیین‌های ارزشی کهن از گسترش و فراگیری آنچه که نمی‌شناسد ابراز نگرانی می‌کند. شیوه‌نامه‌های آموزشی نیز فراخور همین ناآگاهی گردآوری می‌شود. گویی که نقش اینترنت و رسانه را و آگاهی فردی نسل‌های همزیسته‌ی جهان پس از اینترنت را هنوز دریافت نکرده است. اینترنت رسانه است چرا که رساناست و بی‌مرز است. نسل‌های جهان اینترنت را نمی‌شود که بسته نگاه داشت. آیین‌های ارزشی این نسل‌ها خواست فراگیری دارد. و به کرانه‌های جهان پیش از اینترنت بازنخواهد گشت. «نسل اینترنت» نسل میانجی و راهبر پیشگیری از بروز انفجار میان نسلی است. ولیکن این نقش تنها زمانی کاربردی خواهد شد که اربابان آیین‌های ارزشی چیره، خواست پذیرش و شنیدن سخنان نسل‌های بعد از اینترنت را داشته باشند. که اگر چنین نباشد آنچه رخ خواهد داد بازگفت کارنامه گذشتگان است.

سوای پرداخت به شایستگی آموزش در جستار فراهم‌آمده که نقش آگاهی فردی را در برابر آموزش دستوری به خوبی نشان خواهد داد، روایت روبرویی ایرانی‌ها با پدیده‌ی آموزش و پرورش نوین نیز پندآموز است. چرا که یکی از آرمان‌های انگاره بخش‌بندی نسل‌ها، هم‌کنشی با پیشینیان و آیندگان است. جلوگیری از بروز رخدادهای پیش‌بینی نشده است. از این رو داستان روبرویی ایرانی‌ها با پدیده‌ی اینترنت، بازگویی دوباره تاریخ است در داستان ورود پنداره‌های جهان نو به ایران نوگرا. روایت داستان ورود پدیده‌ی مدارس نوگرا به ایران بخش نیکوی این جستار خواهد بود که درس از تاریخ است. در جریان نوگرایی، یکی از نخستین مراکزی که پیشتر از سایر مراکز می‌بایست دگرگون می‌شد، مکتب‌خانه‌ها و آموزشگاههای پایدار به ارزشهای سنتی بود. در برابر برداشت همروزگاران باختری از دانش، آیین‌های ارزشی چیره آنروزگار ایران از ورود هرگونه دانش نوین به بهانه ناسانی با الگوهای سنتی جلوگیری می‌کرد. دستاورد آموزش نوین در باختر «انقلاب صنعتی» بود. پنداره‌ای که از روی دیدن برآیندها برای ما در آن زمان نیز دریافتنی شده بود. شاهان و شاهزادگان برآیندهای «انقلاب صنعتی» را به کار روزمره می‌بستند. ولیکن پژوهندگان و دردمندان پیشرفت سرزمین، در راستای دستیابی و بومی سازی آن برآیندها سراغ بنیان‌های سازنده‌ی این پندار رفته بودند. گامی که باید برداشته می‌شد تا تنها کاربران این برآیندها نباشیم. آغاز این فرایند از سرچشمه آموزش و پرورش زندگی می‌گرفت. جیبهای خالی از دانش که با سنگریزه‌ی نیاکان پر شده بود زیاده سنگینی می‌کرد اما برآیندی نداشت. در پی پیجویی سرچشمه‌ها بود که پرچمداران روشنگری دوره نوگرایی براستی خواست دگرگونی دستگاه کهنه‌ی آموزش و پرورش را در سر می‌پروراندند. یکی از نخستین این روشنگران میرزا حسن تبریزی بود. داستان پایمردی او در راه‌اندازی آموزشگاههای رشدیه زبان زد شده بود. روایت داستان میرزا حسن تبریزی، روایت نمایشی برخورد ایرانیان است با هرآنچه نو است. داستانی که نشانگر کوشش بی‌کران آیین‌های ارزشی چیره است در برابر دگرگونی. بیان دیگرباره این داستان نه تنها پندآموز که روشنگر است. روشنگر است زیرا الگوی روبرویی پاسداران ارزشهای جهان کهنه را با ارزشهای نو روشن مینماید. آیین‌های ارزشی برتر به خوبی آگاه است که آموزش و پرورش زیرساخت بنیادی دگرگونی یا استواری ارزشهای چیره‌ است. بستن دروازه‌های ورود دانش همواره آسان‌ترین مسیر ممکن نمایندگان ارزشهای فرادست بوده و هست در هر کجای جهان. ولی میرزا حسن تبریزی آمده بود تا تومار کهنه‌پرستان را با رواج آموزش نوین به هم بپیچد. او پس از پایان دوره درس‌اموزی در استانبول، مصر و بیروت به سرزمین مادری باز نمی‌گردد و در قفقاز سامانه‌ی آموزشی نوین را راه‌اندازی می‌کند. در راه بازگشت ناصرالدین شاه از دیار فرنگ با او دیدار می‌کند. میرزا به روشنی خواست حقیقی خود از برپایی دستگاه آموزش نوین را برای شاه بازگو می‌کند. ناصرالدین شاه نیز با روی گشاده از این پندار نو پذیرایی می‌کند. ولیکن در راه بازگشت میرزا از گزند بدخواهان و پرچمداران سنت پناهی ندارد و باز می‌ماند از بازگشت در رکاب شاه. چندی پس‌تر او خود با دست‌یاری خویشان اولین آموزشگاه نوین را در تبریز راه‌اندازی می‌کند. هشت نوبت آموزشگاههای او با ترفند پاسداران سنت و خداوندان دستگاه آموزش کهن بسته می‌شود. پیامد هر نوبت دشمنی و کشمکش نیز فرار میرزا به مشهد، دست و سر شکسته و پای تیر خورده است. بنیان بهانه‌گیری‌ها نیز چیزی نیست جز نگرانی از آینده فرزندانی که دست‌پرورده‌ی دستگاه آموزشی این بی‌کیشان و از خدا بی‌خبران خواهند بود. میرزا حسن تبریزی دست از تبریز می‌شوید و راهی تهران می‌شود. در تهران نیز چنان است که در تبریز. در نهایت به دوری خودخواسته و سکونت در قم تن می‌دهد تا پایان زندگی. ولیکن در قم نیز همان می‌کند که تا پیش از این کرده. سرانجام آموزشگاه نوساخته میرزا در قم نیز جز آتش نیست. فرمان دینی خروج او از دین دست‌آویز به آتش کشیدن ثمره زندگی می‌شود. کاسبان و کارگزاران دانش و آموزش، نگهداری و چیرگی آیین‌های ارزشی کهنه را بنیان ماندگاری خود و آیندگان میدانند. که این فرمان زمان ندارد و در سراسر دوره‌های زمانی نمود دارد. همانهایی که گسست و شکاف میان نسلی را به رسمیت نمی‌شناسند و دریافت نمی‌کنند. داستان راه‌اندازی نخستین آموزشگاه دخترانه نیز به دست همین گروه شناخته شده سوگنامه‌ای می‌شود در تاریخ. از این گواه نشانه‌ها در دوره نوگرایی ایران کم نیست. ولی نیاز بازگویی داستان پاگیری دستگاه آموزش و پرورش نوین به فراخور این جستار پنهان ناشدنی می‌نمود. از این رو بسنده کردن به مشت نمونه خروار سهل‌انگاری نخواهد بود که بازگویی یک الگوی مانای ایستایی و سکون است.

از این جهت است که با یک نگاه فراگیر به «نظریه نسل‌ها»، «نسل اینترنت» در ایران، پدیده‌ی «اینترنت»، شکل‌گیری دستگاه آموزش و پرورش نوین و پیشینه‌ی رویارویی با پدیده‌های نو در ایران، به خوبی با بنیان‌های انگاره‌ي نگرانی از برای «امنیت» کودکان در «اینترنت» آشنا خواهیم شد. سرشت چنین نگرانی‌هایی همان دلواپسی‌های تاریخی است در روبرویی با پدیدارهای نو. برای دریافت روشن سخن، بازگردیم به گواه‌نشانه‌ای که از داستان میرزا حسن تبریزی و دستگاه آموزش و پرورش نوین آورده شد. دست‌اویز کردن این نگرانی برای مهار کردن شتاب خودآموزی نسل‌های نوپا و پیشگیری از ساخت آیین‌های ارزشی نوین، به گواه تاریخ کاری بیهوده است. چرا که خواست نسل‌های نوپا با ناباوری از میان نخواهد رفت. آنچه که نمایندگان نسل‌های پیش از آن هراس دارند چگونگی روش آموزش نیست، هراس از چیرگی ارزشهای نو است. برای فرزندان روزگار اینترنت، سرشت اینترنت هراسناک نیست. اینترنت بخش گوهری شناسش فرزندان زمانه خود است. جهان بدون اینترنت جهانی ناشناخته است برای این نسل‌ها. انسان هزاره سوم را نمی‌توان که از اینترنت ترساند و نباید که نگران امنیت او در جهان کجازی برساخته از اینترنت بود. شاید این هراس، هراس خود ماست از آینده‌ای ناروشن که هراس نابه‌جایی است. اگر هم انگیزه‌ای برای هراسیدن داشته‌باشیم، می‌بایست که هراس از رودررویی با ساختارهای ارزشی نسل نو باشد. هراس جاماندن از روزگار و آینده‌ای که بنای ساختش را فرزندان جهان امروز گذاشته‌اند. آینده‌ای که بی‌گمان در پیچیده‌ترین داستانهای موهوم فیلم‌های «شرکت مارول» هم به چشم ندیده‌ایم. به کوتاه سخن و در پایان‌، هرگاه به بهانه‌ی امنیت کودکان، دست به کار بنای ساختاری دستوری، در شکل بکارگیری اینترنت شدیم، فراموش نکنیم که نگران امنیت روزگار و آینده ساختار ارزشی خودمان هستیم. ساختاری که شکست‌اش برای ما هراسناک است. فراموش نکنیم که پیوسته با خودمان دوباره‌گویی کنیم: از نس‌های آینده می‌بایست همانقدر آموخت که از تاریخ.

نسلنظریه نسل هاکودکامنیتتئوری نسلها
یک دانش آموخته فلسفه و ادبیات که بعدها مدیریت خواند و مدام در حال یادگیری است. یکبار دیگر هم اگر بدنیا بیایم همین مسیر را می‌آیم با چاشنی بیشتر فلسفه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید