ویرگول
ورودثبت نام
erfan
erfan
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

اتفاقات روزانه

خب من امروز این سایت رو از داییم شنیدم همچین چیزی وجود داره و تصمیم گرفتم بیا م به جای اینکه اتفاقات روزانه رو داخل دفترم بنویسم بیام اینجا توی سایت بنویسم تا بتونم همزمان دو تا کار رو انجام بدم یعنی همزمان اینکه چجوری سریع تایپ کنم هم بتونم ذهنم رو نوشتن اتفاقات روزانه خالی کنم شاید هم واسه یه نفر چیز جالبی اتفاقات روزانه من و یه درسی هم ازش بگیره که بعید میدونم.

امروز میخواستم صبح ساعت 5 بلند که بیدار شدم و آلارم و خاموش کردم و یکم فکر کردم و دیدم که 4 ساعت خوابیدم و با خودم گفتم که عرفان بگیر بخواب که ظهر خوابت نره سر کارت تمرکز کنی.تا ساعت 7 خوابیدم و و بلند شدم یه ابمیوه زدم بر بدن و رفتم دیدم اتاق کثیفه برای همین سریع تمیزش کردم بعدش رفتم سر کارم یعنی آموزش دیدن پایتون.البته که کارم پایتون و برنامه نویسی نیست من بیشتر به خودم میگم کار آفرین ولی چون هر کار آفرینی مثل ایلان ماسک و مارک زاکربرگ خودشون تلاش کردند و بیزنسشون رو ساختن تنهایی برای همین منم مجبورم همینطوری ادامه بدم و برنامه نویسی رو یاد بگیرم البته تنبلی کردم کمتر از چیزی که خودم انتظار داشتم رو یاد گرفتم.

بعدش ساعت 12 یا 1 ظهر رفتم با خانواده وقت گذروندم و تفریح کردم که یکی از اهداف سال 2023 من این یکم بیشتر با خانواده وقت بگذرونم و یکمی هم موفق شدم.بعدش هم با کلی بدبختی تونستم وی پی ان رو وصل کنم یکم ارز دیجیتال کار کنم.برای این ارز دیجیتال کار میکنم تا یکم پیش زمینه و تجربه در مورد بازار گیرم بیاد که موفق شدم و بعد یه مدت فهمیدم حس شیشم و احساسات اصلا داخل بیزنس جایی ندارن که خوشحالم این تجربه رو گرفتم و تونستم زودتر بفهمم.بعد اومدم یکم استراحت کنم رفتم یوتیوب و مصاحبه andrew tate رو دیدم و بعد نیم ساعت یه سری ایده برای اپلیکیشن سازی به ذهنم رسید.

البته باید یکم تحقیق کنم ببینم همچین چیزایی وجود داره یا نه وبعد به تیمم بگم با هم روی این کار کنیم.

امروز هم باید میرفتم باشگاه بدنسازی تمرین میکردم که یادم رفت و با داییم حرف زدم و مشورت گرفتمو رفتم خونه مادربزرگم(:البته مشکلی نیست چون بیشتر سر زدن به یکی دیگه از اهداف هم بود ولی باید میرفتم باشگاه و اینکارو نمیکردم ولی گذشت دیگه تموم شد پشیمونی فایده نداره.بعدش هم اومدم خونه و یکم پا لب تاب نشستم و الان دارم اتفاقات روزانم رو مینویسم.ساعت 10 هم باید اماده شم واسه خواب.یکم هم برنامم رو تغییر دادمه به جای اینکه صبح بعد بیدار شدن مدیتیشن کنم بجاش قبلش مدیتیشن کنم که کیفیت خوابم هم بهتر بشه.بعدش باید یه مسواک بزنم و اگه شیر داشتیم یه لیوان شیر بخورم و بگیرم بخوابم.نمیدونم شاید واستون جالبه یا نه ولی یه راه پیدا کردم که مغز راحت تر بخوابه.اینجوریه که وقتی میری توی راخت خواب تصور کن کنارت کسی گه دوسش داری کنارت خوابیده و دارین به هم دیگه نگاه میکنین(به صورت اول شخص تصور کنین تاثیر گذار تر هست).نمیدونم شاید هم فقط واسه من تاثیر گذاره و مغزم رو آروم میکنه.

اینم از امروز ممنون که خوندی.

کاراتفاقات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید