ویرگول
ورودثبت نام
ما ....
ما ....
خواندن ۱ دقیقه·۱۱ روز پیش

رمان لمس منتشر شد

به همین سادگی متهم به قتل و مقتول بعدی شده بود. تا آن روز مرگ شوخی‌ای تلخ میان تاریکی بود اما حالا آن‌قدر این شوخی دور و بی‌علت به او نزدیک شده بود که دیگر درست آن را نمی‌دید. وقتش بود بفهمد تو زندگی همه‌چیز همین‌طوری علیه آدم است و خوشبختی آن‌قدر آرام می‌آید و می‌رود که دیگر نمی‌شود آمدن و رفتنش را فهمید. ما تو زندگی دو جور داستان داریم. داستان‌هایی که قبل از تو یک بدبخت دیگری ثابت شان کرده است و داستان‌هایی که یکی باید پیدا بشود و از جانش بگذرد تا بتواند ثابت شان کند: دنیا لب تا لب پُرشده است از چیزهایی که اصلاً وجود ندارند، اما باز روی ما تأثیر خودشان را می‌گذارند. یکی از حُسن‌های بازداشتگاه این است که می‌توانی به گذشته‌ات نگاه کنی و بفهمی چرا می‌خواهی این بلاها را سرخودت بیاوری و چرا فکر کردن بزرگ‌ترین عذاب ، لذت و گناه زندگی است :تهِ خط هر آدمی آن جاست که نه می‌تواند تسلیم شود و نه می‌تواند بجنگد.



https://www.aparat.com/v/aot2mm7


محمد رضا کاتبادبیات مدرن ایرانرمان فارسی
محمد رضا کاتب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید