این روزها، حرف از تجاوزها/تعرضهای جنسی پیش آمده و آگاهیِ جمعی نسبت به این معضلِ شاید فراگیر، در حال افزایش است. متخصصین مختلف درمورد معنا، موارد و مرزهای "تجاوز" به طور عام بسیار صحبت کرده اند و من جسارت ورود به این حوزه نمیکنم، اما وظیفهی خودم دانستم تا از ظن خود بشوم یار این جریان و اندکی درمورد "پس از اتفاق" صحبت کنم..
پیش از هر کلامی، میخواهم از امیدِ معصومانهام درمورد ریشهکن شدن این موارد بگویم. معصومانهست، چرا که به گمان من ریشهکن شدن هر اتفاق انسانی، منوط به عوض شدن ذاتِ آدمی است که این احتمال تقریبا منتفی است!
اما اگر خدای نکرده چنین اتفاقی برایمان، یا برای یکی از عزیزانمان افتاد چه کنیم؟ اطلاعرسانی و تلاش برای احقاق حقوق از مقدماتِ بدیهیای است که به ذهن هرکسی میرسد. بعدش چه؟ برای خودمان، برای تجربهای که برایمان اتفاق افتاده و برای برگشتنِ بهداشت به روانمان چه کاری میتوانیم انجام بدهیم؟
به این سوال، از منظرهای متفاوتی میتوان پاسخ داد. طبعا هرکدام از رویکردهای رواندرمانی پاسخی برای پرسشِ ما دارند.
"هستیِ آدمی فقط به او اعطا نشده، بلکه از او مطالبه نیز شده است. اگر مورد سوال قرار گیرد، ناگزیر است پاسخ دهد که از خود چه ساخته است... از انسان خواسته شده از خود چیزی بسازد که قرار است بشود و سرنوشت خویش را محقق گرداند"
نقل از پل تیلیش؛ کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال؛ اروین یالوم
رواندرمانی اگزیستانسیال، پیش از هرچیز به نگرشِ ما بعنوان "تجربهکنندگانِ تجربه" اهمیت میدهد. چه احساسی داریم؟ آیا خودمان را قربانی اتفاقات و دنیا میدانیم یا هنوز میتوانیم فاعلیت خود را حفظ کنیم؟ آیا میتوانیم برای اتفاقی که برایمان افتاده، معنایی بیابیم و از دلِ زخمها و سختیای که احاطهمان کرده، رشد کنیم و دردمان را به شمعی برای روشنتر کردن راهِ خود و اطرافیانمان تبدیل کنیم؟
یکی از شعارهای -به گمان من- بنیادینی که اول بار نیچه بیانش کرد "بشو آنچه هستی" است. فردی که این شعار را دستور کار خود قرار دهد، از لحظهای که حقیقتا اولین گامش را در این راه برمیدارد، هدایتها و کمک کائنات را همراه خود احساس میکند.. هرچند این کمک، با کمکی که ما عادت داریم دریافت کنیم بسیار متفاوت است! کائنات، در پاسخ به درخواست ما (بشویم آنچه هستیم)، دردهایی را به ما هدیه میدهد که در مسیرمان و برای رشدمان به آنها نیاز داریم. چنین نگرشی، باعث حفظ فاعلیت، یافتن معنا و در نهایت رد شدن از تجربه و بازیافت بهداشت روانمان خواهد شد.
به نظرم اضافه کردن هر جملهای به این نوشته از طرف من، پیش از بررسیِ روانشناختیِ تجربهی فردِ مورد تجاوز، توهین به دنیای اگزیستانسیالِ این عزیزان است و بنابراین این متن همینجا به پایان میرسد؛ هرچند میتوان به امید یافتن راهی برای بهبودی، با هرکدام از این عزیزان ساعتها مکالمه داشت...
از همینجا آمادگی خودمو برای هرگونه حمایت و کمک روانشناختی به تک تک این عزیزات اعلام میکنم. ارادتمند، صدرا مرادیان؛ روانشناس و مشاور بالینی