از همان زمان کودکی، جامعه مدام به ما میگوید که کلید موفقیت، کار و تلاش سخت است. همیشه این باور به ما القا میشود که تفاوت میان فقیر و غنی، در سعی، تلاش و کوشش آنهاست. ریشه این باور در عصر مدرن، به فیلسوفان لیبرالیسم کلاسیک (به انگلیسی: Classical Liberalism) و نظام سرمایهداری (به انگلیسی: Capitalism) مانند آدام اسمیت و جان لاک بازمیگردد. آنها میخواستند دو موضوع را به ما القا نمایند؛ اول، موفقیت، همان ثروت مادی است و دوم؛ انسانهای پرتلاش، ثروتمند و مردم تنبل، فقیر هستند؛ درحالیکه خود سرمایهداران در صدر لیست تنبلترین افراد جامعه ما قرار دارند. اما حال ما میبینیم که آگاهی عمومی در جهان افزایشیافته و افسانه کار سخت کمکم در حال رخت بربستن از میان جوامع است. ملتها در حال متوجه شدن موضوع افسانه کار سخت هستند و بهزودی همگی خواهند آموخت که موفقیت درزمینهٔ مالی، حاصل کار سخت نیست. در این بخش از آموزشهای ویتارو قصد داریم به افسانه کار سخت بپردازیم، دریابیم چرا کار سخت لزوماً به موفقیت (عموماً مالی) منجر نمیشود و راه دیگری را بهعنوان جایگزین کار سخت معرفی نماییم.
راه جایگزین کار سخت، تلاش زیاد و کوشش فراوان، «اثربخشی» است. تو میتوانی همین حالا خواندن این یادداشت را متوقف کنی، زیرا اکنون راه جایگزین را آموختی و نیازی به مطالعه ادامه یادداشت نداری! اما اگر میخواهی منظور ما از «اثربخشی» و افسانه کار سخت را بهتر متوجه شوی، بهتر است تا انتهای متن با ما همراه باشی.
جامعه به کار سخت و تلاش و کوشش فراوان پاداش نمیدهد، بلکه پاداش از آنکسانی است که اثربخشی بیشتری داشته باشند. جامعه فقط به کسانی پاداش میدهد که بتوانند از نقطه الف به نقطه ب برسند. برای مثال مقاله «احتمالات در معاملهگری: عقاید یک معاملهگر» که در تاریخ چهاردهم مهرماه سال 1399 منتشر شد، یکی از پرزحمتترین، ارزشمندترین و پرمغزترین مقالاتی بود که در سایت به نمایش درآمد، اما بازخورد چندانی دریافت نکرد. از آنطرف، یکی از پربازدیدترین مطالب سایت، «ایده کسب درآمد دلاری با طراحی لوگو» بود. کل ساخت ویدیو کوتاه آموزشی، گویندگی، تصاویر، سئو (به انگلیسی: SEO) و دیگر اجزا، در کمتر از یک هفته صورت گرفت و زحمت چندانی نداشت.
علت واضح است، جامعه به کارایی و میزان اثربخشی یک پروژه پاداش میدهد و نه کار سخت. ویدیوی کوتاه ایده کسب درآمد دلاری با طراحی لوگو، یک ویدیوی ساده اما مؤثری بود که انتظارات مخاطب را برآورده نمود و شاید حتی کمی فراتر نیز رفت. اما مقاله احتمالات در معاملهگری: عقاید یک معاملهگر، دقیقاً نقطه مقابل یک محتوای اثربخش است؛ این مقاله پیچیده بود، بیشازحد طولانی شد، عامهپسند نبود و از همه مهمتر، از دید مخاطبان، اثربخشی ضعیفی بر جامعه داشت. البته همانطور که بارها اشاره کردیم، هدف از ویتارو کسب درآمد نیست، اما همیشه در تلاش هستیم تا رضایت مخاطبین را با همان انگیزهها، آرمانها، اهداف اولیه تأسیس جلب نماییم.
بهطورکلی، دنیا (بهجز در موارد استثنا) به تلاش ما اهمیتی نمیدهد، همانطور که ما اهمیتی به تلاش دیگران نمیدهیم. این جامعهای است که نظامات حاکم برجهان تربیتکردهاند. ما اهمیتی نمیدهیم که برای ساخت یک گوشی هوشمند آیفون (به انگلیسی: IPhone) چه مقدار زمان یا تلاش صرف شده، بلکه تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد، اثربخشی و کارایی این گوشی هوشمند است. این دقیقاً همان افسانه کار سخت است؛ اگر کمپانی اَپِل (به انگلیسی: Apple)، آیفونهایش را با کمک غول چراغ جادو، بدون هیچگونه تلاش و کوششی در کسری از ثانیه بسازد، همه ما بازهم قیمت کاملی را برای خرید این محصول خواهیم پرداخت و به این کمپانی پاداش خواهیم داد.
حال تصور کنیم کمپانی اَپِل ده سال را صرف تولید یک گوشی هوشمند کند و تلاش، کوشش و زحمت زیادی را نیز خرج نماید؛ اگر محصول نهایی کار نکند، ما حتی یک ریال هم برای خرید این گوشی نمیپردازیم. بهعبارتدیگر، ما هیچ پاداشی برای آنها در نظر نخواهیم گرفت. ما به مردم بر اساس اثربخشی، مؤثر بودن و کارایی آنها پاداش میدهیم و نه به کار سخت و تلاششان. پس اگر خود ما هیچ اهمیتی برای تلاش دیگران قائل نیستیم، چطور میتوانیم از مهم نبودن تلاش ما برای دیگران عصبانی شویم؟
بعضی مواقع ممکن است تصور کنیم که جامعه به تلاش پاداش میدهد، اما اینیک توهم است. وقتی کودکی نتواند بهتنهایی دوچرخهسواری کند، پدرش برای او بستنی میخرد. در ابتدا اینطور به نظر میرسد که پدر، برای کار سخت فرزندش پاداشی در نظر گرفته، اما درواقع باز همهچیز به اثربخشی و کارایی ختم خواهد شد. پدر میداند که تمرین، شکست و ممارست درنهایت اثربخش خواهد بود.
اما اکنون فرض کنیم که همان پدر به همان فرزند مأموریت تمیز کردن اتاق خوابش را محول میکند. شاید اگر فرزند در بار نخست نتواند اتاقش را تمیز کند، پدر بازهم به او به علت موفقیت و اثربخشی نهایی پاداش بدهد، اما اگر آن فرزند پس از چندین بار تلاش نتواند وظیفهاش را انجام دهد، پدر از اهدا جایزه به فرزندش اجتناب خواهد کرد.
ما میدانیم که جامعه به بعضی از شکستها پاداش میدهد و بهغلط تصور میکنیم که علت اهدا پاداش، تلاش و کوشش بسیار است. کمتر کسی به این نکته ظریف توجه میکند که تمرین زیاد، شکستهای پیاپی و آموختن از آن شکستها درنهایت به اثربخشی ختم خواهد شد. از دور اینطور به نظر میرسد که پاداش برای تلاش ماست، اما درواقع این جایزه تنها به کارایی و اثربخشی محصول نهایی ما اهدا میشود و نه صرف کار سخت و تلاش فراوان.
البته، در بعضی موارد کار سخت به نظر توصیه خوبی میآید. اولین مورد، تنبلی است. اگر کسی هیچ کاری انجام ندهد و تمام طول روز بر تخت دراز بکشد، انجام دادن کاری بهتر از هیچ کار نکردن است. اما بازهم علت این است که انجام دادن کار، معمولاً اثربخشتر از هیچ کاری نکردن است. مورد دوم؛ در یک جامعه پیشبینیپذیری است که بهآرامی حرکت میکند و راههای موفقیت آزموده شده و تضمینی زیادی را در جلوی مردم قرار میدهد. در این جامعه که همهچیز قابل پیشبینی و امنیت زیادی وجود داشته باشد و متغیرهای زیادی در کار نباشند، کار سخت انتخاب عاقلانهای است.
در جامعه منظمی که تحت مدیریت افراد لایق، بادانش و درستکاری است، کار سخت میتواند مؤثر باشد، زیرا ما میتوانیم هر مسیر آمادهشده، آزموده شده و جذابی را که در پیش روی ماست انتخاب کنیم و به موفقیت برسیم. اما آیا مدیریت حال حاضر جهان چنین جامعهای را پدید آورده است؟ شاید بتوان از این نظر، یک نتیجهگیری نیز داشته باشیم. برای اینکه جامعه به کار سخت ما پاداش بدهد، خود ما نیز باید شرایط را فراهم آوریم. اگر قرار است با فشردن یک دکمه بهصورت شبانهروزی به موفقیت برسیم، باید شخص دیگری عمل فشردن دکمه را مؤثر کرده باشد تا بتوان به موفقیت خاصی رسید.
شخصی که همیشه مؤثر و اثربخش کار میکند، میآموزد که کاپیتان و رهبر کشتیاش باشد. او یاد گرفته که چطور زندگیاش را به هر جهتی که میخواهد هدایت کند. او میداند که چطور میتوان به مسیر نهایی رسید و دیگران را نیز در این راه رهبری کند. کسی که یاد گرفته کار سخت انجام دهد، یعنی ملوان و پیرو بودن را آموخته است. او تنها خوب پارو زدن را آموخته و همیشه به کاپیتان وابسته است تا کشتی را به شکل مؤثری هدایت کند. همین ملوان، بدون راهنمایی کاپیتان کشتی در دنیای پیچیده گم خواهد شد.
موضوع جالب اینجاست که «کاپیتان بودن» یک نوع مهارت اکتسابی است. صدالبته، خیلیها ذاتاً رهبر زاده شدهاند. استعداد ذاتی شاید در بالاترین سطح رقابت و در یک دنیای ایدهآلی که همه تلاش میکنند، بسیار پراهمیت باشد، اما هرکسی میتواند با تمرین، رهبر زندگی خودش باشد و در عوض کار سخت، به شکل مؤثری عمل کند. درهرصورت اکثر مردم استعداد ذاتی خود را هدر میدهند و معمولاً کسی نمیخواهد در بالاترین سطح رقابت کند. پس نداشتن استعداد رهبری چندان بهانه خوبی نیست و توجیه علمی و منطقی ندارد.
برای اینکه از ذهنیت کار سخت رهاشده و به کاپیتان کشتی و رهبر زندگیمان در مسیر موفقیت مالی تبدیل شویم، باید چهار گام را در یک چرخه برداریم:
این چرخه چهارگانه، یعنی هدفگذاری، نظریهپردازی، آزمایش و بازخورد آنقدر باید تکرار شود تا به هدف برسیم.
بهترین، کمنقصترین و خارقالعادهترین نظریه، نظریهای است که بیشترین اثربخشی و کارایی را داشته باشد. نظریهای که در کمترین زمان، کمترین هزینه و کمترین انرژی ما را در چارچوب قواعد اخلاقی، آرمانی و شخصیتی خودمان به هدف برساند، کاملترین، بهترین و مؤثرترین نظریه است. نظریهای که نیازمند کار سخت و پر از اتلاف انرژی، زمان و هزینه باشد، نظریهای کارا نیست و باید اصلاح شود.
ما یک نظریه برای موفقیت ویتارو داریم که هنوز به تکامل نرسیده. در ویتارو، ما این نظریه را با انتشار مقالات، یادداشتها و ویدیوها ارزیابی میکنیم و سپس، با استفاده ابزار تحلیلی و بازخوردها، نظریه را به سمت تکامل هدایت میکنیم. آنقدر این عمل تکرار میشود تا درنهایت به یک نظریه کامل، اثربخش و مؤثری مبدل گردد. البته نیازی نیست بازخوردها حتماً از عوامل خارجی (مانند نظرات مردم) به دست بیاید. بسیاری از بازخوردها درونی و از طریق آنالیز، تحلیل و موشکافی رفتار شخصی به دست خواهد آمد.
مانند کار سخت بهطورکلی، تنها یک جهان عادل، آزاد و عزتمند، به اثربخش، مؤثر و کارا بودن پاداش میدهد و در حال حاضر اکثر جوامع جهان از عدالت، آزادی و عزت فاصله زیادی دارند. بعضی مواقع جامعه درجاهایی که باید، به ما پاداش نمیدهند. آنها همیشه اثربخش بودن اعمال ما را نمیبینند و هیچ پاداشی برایش در نظر نمیگیرند. بعضی مواقع نیز جامعه تنها بهظاهر مؤثر بودن پاداش میدهد و اثربخشی حقیقی از دیدهها پنهان میماند. تنها به این دلیل که ما نحوه هدایت کشتی را آموختیم، نمیتوانیم انتظار باز بودن همه بنادر دریایی را داشته باشیم. مدیریت حال حاضر دنیا، موانع، دیوار و طوفانهایی را بر سر راه ما قرار خواهد داد.
در اینجا یک بحث دیگری به نام کلیگرایی (به انگلیسی: Generalist) یا تخصصگرایی (به انگلیسی: Specialist) مطرح میگردد. کلیگراها میگویند شکار چندین هدف در طول زندگی و آموختن آزادانه چندین موضوع، بسیار بهتر از دنبال کردن یک موضوع بهخصوص است. اما از آنطرف تخصصگراها با قاطعیت از دنبال کردن یک هدف بهخصوص و عمیق شدن در یکرشته دفاع میکنند. تخصصگراها میگویند عمر انسان کوتاه است و امکان ندارد بتواند در علوم مختلف صاحبنظر شود. ما هیچ توصیه خاصی در مورد نظریه برتر نمیکنیم و هرکس میتواند بهصورت آزادانه، با توجه به شخصیت فردی و بادانش کامل در این رابطه تصمیم بگیرد.
بنابراین انتخاب بین کار سخت و اثربخشی کاملاً به خود تو بستگی دارد. بعضیها کاملاً باکار سخت راحت هستند و بهنوعی، باکار سخت اثربخشتر ظاهر میشوند. بعضیها ذاتاً اثربخش کار میکنند و ذهنشان به شکلی تربیتیافته که مؤثر عمل کند. گروه سوم نیز هدفگیری همزمان اثربخشی و کار سخت برایشان مانند آب خوردن است و بهراحتی میتوانند از هر دو موضوع در مکان درست استفاده نمایند.