اسرائیل ضربه سهمگینی خورد. در تاریخ 7 اکتبر 2023 میلادی، مصادف با 15 مهر 1402 خورشیدی، حماس عملیات غافلگیرانه گستردهای را درون اراضی اشغالی، با پشتیبانی رگبار راکتی و توپخانهای، آنهم در یک روز تعطیل بزرگ یهودی آغاز نمود. این گروه از مواد منفجره و بولدوزر برای منهدم ساختن دیوارهای بلندی که غزه را محصور کردهاند استفاده کرد و سپس، با وسایل نقلیه متنوعی همچو موتورسیکلت، پیکاپ و پاراگلایدر به شهرهای اسرائیلی یورش برد. گزارشها از هدف قرار گرفتن 22 نقطه خارج از نوار غزه و تا 24 کیلومتری آن حکایت میکردند. جزئیات این نبرد همچنان در حال بهروزرسانی است اما تا زمان نگارش این نوشته (20 مهر)، تلفات اسرائیل بیش از 1300 نفر اعلامشده است. تاکنون حداقل یک پایگاه نظامی اسرائیلی غارت و ویدیو به تاراج بردن تجهیزات آن منتشر گشته. در پاسخ، اسرائیل وضعیت جنگی اعلام کرد و نیروهای ذخیره را فراخواند. در حال حاضر، یک عملیات پایدار نظامی در غزه دور انتظار به نظر نمیرسد، درحالیکه خشونت میتواند به کرانه باختری و حتی لبنان نیز کشیده شود. آینده نزدیک پیشرو تلخ، غمگین و تاریک است، اما بنیاد، پایه و منطق پشت حمله بیسابقه حماس به اسرائیل هم به همان اندازه هشداردهنده است. ریشه آن به معاملات صلح، قراردادهای تسلیحاتی، مذاکرات هستهای و از همه مهمتر، به ایران و عربستان سعودی بازمیگردد. اگر تصور میکنی که بازیگران بزرگ چقدر خطرناک هستند، فقط بنشین و تماشا کن که چهکارهایی از بازیگران کوچکتر برمیآید!
کسانی که خواهان زیستن در کنار گرگها هستند، باید با آنها زوزه بکشند. در سالهای اخیر، مشروعیت حماس توسط دیگر سازمانهای شبهنظامی زیر سؤال رفته. گروههایی مانند جهاد اسلامی فلسطین، کمیته مقاومت مردمی، جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین و جبهه مردمی برای آزادی فلسطین، حماس را به دو چیز متهم کردند: نخست، عشرتطلبی بالا و دوم، انجام رفتارهایی که کاملاً خوشایند رژیم آپارتاید و استعمارگر اسرائیل است. از آن زمان، حماس کنش و بلاغتش را یک مرحله بالاتر برده تا بتواند با دولت راستگرای نتانیاهو کمی رقابت کند. هم در کرانه باختری و هم نوار غزه، خشونت به بالاترین حد خود از سال 2005 میلادی رسیده و همینطور به شکلی پایدار افزایش مییابد. اما درهرحال، حمله کنونی حماس بیسابقه بوده است.
اسرائیل به دنبال انتقام سخت برای جلوگیری از حملات راکتی و نفوذهای زمینی آینده است. بهعلاوه، این رژیم برای بازیابی تسلیحات ازدسترفته و شاید پس گرفتن گروگانها حملهای زمینی را ترتیب خواهد داد. ذکر این نکته ضروری است که حماس سابقه زیادی در نگهداشتن گروگانها به مدت بسیار طولانی دارد. برای مثال، حماس از گیلعاد شلیط به مدت شش سال (2005 تا 2011) پذیرایی کرد و در آن زمان، وضعیت کاملاً سیاسی بود. عملیات زمینی در غزه، هم برای ارتش اسرائیل و هم مردم بیگناه فلسطین بسیار پرهزینه خواهد بود زیرا نوار غزه از تونلها، تلهها و مکانهای شبیخون اشباعشده و جنگ شهری در زمین خودی، یکی از مطلوبترین گزینهها برای نیروهای فلسطینی است.
آخرین لشکرکشی زمینی اسرائیل در سال 2014، منجر به تلفات سنگین در هر دو سمت شد. احتمال دارد ستیز، دشمنی و خصومت به درجهای برسد که تا دههها بیسابقه بوده. اما قدرت، پیچیدگی و زمانبندی حمله بیسابقه حماس به اسرائیل در عین غافلگیری، بهوضوح نشاندهنده حضور بازیگران بزرگتر است. ایران، بهخصوص، بزرگترین پشتیبان حماس لقب گرفته. بااینکه شاید هنوز مدرک فیزیکی برای اثبات در دست داشتن سران کشورمان در طراح، نقشهریزی و آمادهسازی حمله در دسترس نیست، اما انگیزههای فراوان آنها برای به لرزه درآوردن چشمانداز سیاسی منطقه، ایران را مظنون شماره یک این عملیات معرفی میکنند.
همه میدانیم که صلح بین دشمنان سران ایران، یعنی اسرائیل و عربستان کابوسی ترسناک برای آنهاست. اخیراً ایالاتمتحده نقش میانجی گر را برای عادیسازی روابط بین اسرائیل اشغالگر و عربستان سعودی بازی نموده. چنین توافقی، ساختار امنیتی خاورمیانه را از نو میسازد. محمد بن سلمان این توافق را بزرگترین توافق تاریخی از زمان جنگ سرد خواند. مسئولین کشور از ابتدا دنبال برهم زدن این صلح بودند. مسئله این است که عربستان و اسرائیل در پشت پرده بهترین رفیق هم شدهاند و این توافق تنها برای رسمی کردن رفاقت و رساندن اسرائیل به هدف استراتژیکش – یعنی مشروعیت مطلق در دنیای عرب - بوده است. قرارداد صلحی در این مقیاس، منطقه عرب را وارد دورهای از شکوفایی اقتصادی و ثبات امنیتی خواهد کرد و این موضوع به علت مسلط بودن بلوک غرب و عضو بودن اسرائیل در آن بلوک بر هیچکس پوشیده نیست.
اما شاخه زیتون با شرط و شروطی به زمین مینشیند. یکی از پیشنهادها یا بهعبارتدیگر، پاداشهای مورد انتظار عادیسازی، به هم پیوستن آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی در یک قرارداد دفاعی مشترک بود. بعضی از قانونگذاران معتقدند چنین پیشنهادی میتواند درنهایت به یک ناتوی خاورمیانهای جهت مقابله با تجدید حیات ایران ختم گردد. ناتوی خاورمیانه، قطعاً آمریکاییها را بهعنوان رئیس پلیس منطقه معرفی میکند و به آنها اجازه خواهد داد تا از ردپای نظامی خود بکاهند. یک موقعیت کاملاً برد-برد برای اکثر بازیگران، اما بیشتر برای ایالاتمتحده. آمریکاییها برای این هدف بیشازحد تلاش کردند. اما این دفعه نخستی نیست که ایالاتمتحده برای ایجاد یک نظام ژئوپلیتیک در خاورمیانه اقدام کرده است.
در سال 1333 خورشیدی (1955 میلادی)، یعنی دو سال پس از کودتای 28 مرداد، آمریکا و بریتانیا سازمان پیمان مرکزی (به انگلیسی: Central Treaty Organization یا بهاختصار، CENTO) را با محوریت ایران بنا نهادند. سنتو، قرار بود ناتوی اروپا در آن زمان باشد؛ یعنی یک مجموعه دفاعی در برابر نفوذ شوروی. مشخصاً این راهکار بیاثر بود. کودتا، انقلاب و جنگ داخلی، اثرگذاری، توانایی و مسئولیتپذیری سنتو را در هم شکستند. همان قرارداد پوشالی نیز بهطور رسمی پس از انقلاب اسلامی در ایران منحل شد. اقدامات دیگری نیز برای انعقاد قراردادهای مشابه انجام گشت اما هر تلاش به شکل مفتضحانهای به شکست انجامید. آخرین اقدام در همان دوران دولت ترامپ بانام اتحاد استراتژیک خاورمیانه (به انگلیسی: Middle East Strategic Alliance یا بهاختصار، MESA) رخ داد. هدف این قرارداد، زندانی کردن ایران بود اما بازهم داینامیک منطقهای پیمان را به مرحله نابودی کشاند.
حقیقت این است که خاورمیانه مدرن در یک شبکهای از همکاری و رقابت شکلگرفته و به زیست خود ادامه میدهد. مکانیست پر از تفاوتها، درگیریها و نزاعها، حتی میان بازیگرانی که ظاهراً قرار است با یکدیگر متحد باشند. بهعلاوه، با توجه به غنای فراوان هیدروکربنی، حکومتهای محلی کوچکترین نیازی به درآمد عمومی (مانند مالیات) برای تأمین بودجه خود ندارند. درنتیجه، حاکمان منطقه خود را از جوامعی که نمایندهشان هستند، بهکل جدا نمودند. بر این اساس، قدرت سیاسی بهشدت متمرکز و حتی بعضی مواقع کاملاً شخصی میشود. بااینوجود، هر زمان که آشفتگی سیاسی اتفاق میافتد (که اصلاً هم نادر نیست)، همه توافقهای شخصی و مبتنی بر فرد، با همان سرعتی که تائید شدند، محو و باطل میشوند.
برای تصویرسازی قدرتمندتر، باید بدانیم که تنها 2 درصد از جوانان (و نه قشر میانسال یا سالخورده مذهبی) عربستان سعودی موافق عادیسازی روابط با رژیم اسرائیل هستند. در این شرایط، رسیدن به یک معامله صلح چندان آسان نخواهد بود. سیاست مانند باد است و سیاستمداران باید بتوانند بهسرعت با تغییرات سیاسی هماهنگ شوند. یا آنطور که بزرگان میگویند، دشمنان امروز میتوانند دوستان فردا باشند.
آمریکا این موضوع را کامل درک کرد و برای رساندن اسرائیل و عربستان سعودی به یکدیگر، فیلترهای متعددی در تضاد منافع موجود اعمال نمود. ایران در وسط این محاسبات نشسته است. هم اسرائیل و هم عربستان سعودی هر دو ایران را تهدید وجودی میبینند. به همین منظور شرط انعقاد قرارداد دفاعی میان سه کشور اسرائیل، آمریکا و عربستان تا حدودی توسط هر سه طرف پذیرفتهشده بود. این پیمان، شباهتهایی با قرارداد دفاعی ژاپن و کره جنوبی دارد و آن قرارداد در شرق آسیا، یکی از قدرتمندترین قراردادهای پایدار ایالاتمتحده خارج از آتلانتیک شمالی است. گرچه قراردادهای دفاعی جداگانه با صهیونیستها و سعودیها تا حدی به ثبات آسیای غربی کمک میکند، اما داینامیک منطقهای درست مثل همیشه بازهم زیر سؤال بردن اتحاد را فریاد میزند.
حال پارادوکسی در اینجا به وجود میآید، پروسه عادیسازی، به ایالاتمتحده اجازه خواهد داد که از خاورمیانه خارج شود، اما در انتها ممکن است اجباراً به منطقه بازگردد. نتیجه اینکه یک قرارداد دفاعی میان اسرائیل و عربستان احتمالاً تنها باعث ایجاد امتیازی یکطرفه شود. به نظر نمیرسد آمریکا لقمه دندانگیری از این قرارداد گیرش بیاید. درواقع ایالاتمتحده میخواهد خارج شود و این تعهد جدید، بار اضافه ناخواستهای بر دوشش خواهد گذاشت. تنها منفعت آمریکا در این قرارداد دفاعی، ارضای لابی قدرتمند صهیونیسم و همچنین به حرکت درآوردن چرخ مذاکرات آتی است.
اما برای صهیونیستها، موضوع بهکل فرق میکند. دولت بیبی نتانیاهو یا دقیقتر، کابینه حاکمش، خواهان ضمیمه کل خاک کرانه باختری به اسرائیل است. ائتلاف حاکم، نماینده شهرکنشینان مذهبی یهودی مستقر در کرانه باختری است. دو حزب سیاسی صهیونیسم مذهبی و حزب قدرت یهودی، اهرمهای نامتناسبی را در اختیاردارند. دو حزب نامبرده صاحب بانفوذترین وزارتخانههای کشور هستند. ایتمار بن کویر (به انگلیسی: Itamar Ben-Gvir) وزیر امنیت ملی و بزالل اسموتریچ (به انگلیسی: Bezalel Smotrich) وزیر امور مالی و عملاً وزیر دفاع رژیم انتخابشدهاند. نقطه مشترک هر دو حزب افراطی، مأموریتشان در تبدیل اسرائیل به یک حکومت یهودی است که از رود اردن تا دریای مدیترانه کشیده شده.
حال برای نخستین بار، بن کویر و اسموتریچ با کنترل دو وزارت خانه فوق، زور و پول موردنیاز را برای ضمیمه کرانه باختری به اسرائیل در اختیاردارند. با این عمل، تنفس فلسطینیها برای رسیدن به آرزوی حق تعیین سرنوشت خفه خواهد شد و آنها را مجبور خواهد کرد که به همسایههای عرب خود پناهنده شوند. هیئت حاکمه فعلی آمریکا، مشغول حفظ مذاکرات میان صهیونیستها و سعودیها است و میداند که در قلب این مذاکرات، سرنوشت فلسطینیها خفته است. عادیسازی روابط سعودیها با صهیونیستها بدون حل موضوع فلسطین امکانپذیر نیست. یکی از مهمترین شروط عربستان در قرارداد صلح، جلوگیری از انضمام کرانه باختری به اسرائیل و مهاجرت اجباری بیش از 3 میلیون فلسطینی است.
در مقابل به رسمیت شناختن رسمی و عادیسازی روابط، اسرائیلیها بایستی بخش اعظمی از کرانه باختری را - که بانام منطقه سی (به انگلیسی: Area C) شناخته میشود – به مقامات فلسطینی واگذار کنند. اینکه دقیقاً کدام مناطق باشند، قابلمذاکره است، اما باید آنقدر بزرگ باشد تا یک تفاوتی ایجاد نماید. درعینحال، صهیونیستها باید بپذیرند که از شهرکسازی جدید در کرانه باختری و قانونی نمودن شهرکنشینان غیرقانونی خودداری کنند. بله! قطعاً موقعیت بسیار گیجکنندهای است و متأسفانه حمله بیسابقه حماس به اسرائیل نیز هیچ کمکی به سادهتر کردن موقعیت نکرده. به هر شکل، اگر هر قسمت از منطقه سی به تحت کنترل فلسطینیها دربیاید، مقامات این کشور یک موجودیت واحد و به هم پیوستهای را تشکیل میدهند که توانایی توسعه زیرساختها و شهرها را بدون توجه به شهرکنشینان اسرائیلی به دست خواهند آورد.
این انتقال زمین، ابتدا در سال 1993 و در توافق اسلو به آن اشاره که نتانیاهو اخیراً متعهد به اجرای آن شد. مسئله این است که نتانیاهو به بدعهدی معروف است. به همین دلیل سعودیها پیشاپیش خواستار انتقال زمینها شدند. به هر طریق، پذیرفتن بخشهایی از منطقه سی، به معنای واقعی کلمه اثرگذار خواهد بود و بهطور کامل هرگونه برنامه برای انضمام کرانه باختری به اسرائیل را نابود خواهد کرد. بهعلاوه، چنین دستاوردی، مشروعیت بن سلمان را تقویت کرده و با آن میتواند وکالت فلسطینیها را بر عهده گیرد و قرارداد صلح را امضا نماید.
قانون مشابهی نیز برای نتانیاهو حاکم است. عادیسازی روابط با جهان عرب، یک هدف استراتژیک بلندمدت برای اسرائیل است. اگر رژیم اشغالگر بخواهد در اراضی اشغالی بماند، باید امنیت مرزهایش را تضمین کند. بستن معاهده صلحآمیز با عربستان سعودی، قطعاً بهعنوان یک معاهده صلح تاریخی معرفی خواهد شد که میتواند او را در این بحبوحه اعتراضات و تضعیف قدرت سیاسی نجات دهد. طبیعتاً درنهایت ملتهای عرب متحد شده و به پیشرفت و رفاه خواهند رسید و اگر اسرائیل تا آن زمان روابطش را با اعراب بهبود نبخشد، بقای حکومت به مویی بند خواهد شد. بدیهیست که صلح با عربستان سعودی یک پیروزی ژئوپلیتیک تاریخی خواهد بود و میتواند الگویی برای دیگر کشورهای عرب شود.
اما برای جمهوری اسلامی ایران، صلح اعراب و صهیونیستها بسیار خسارتآور، دردناک و زیانبار خواهد بود. گرچه درصد مشارکت ایران در حمله بیسابقه حماس به اسرائیل همچنان ناشناخته باقیمانده، اما چیزی که مسلم است، بیشتر قدرت نرم آن کاملاً حول محور نزاع فلسطین و اسرائیل شکلگرفته. اگر اعراب به هر نحوی با صهیونیستها کنار بیایند، میتوان با اطمینان گفت که قدرت نظامی برونمرزی جمهوری اسلامی ایران را خنثی خواهد کرد. بهاضافه همه اینها، معاهده صلح میان اسرائیل و عربستان سعودی به صهیونیستها اجازه میدهد تا با تجمیع منابع خود، کاملاً بر روی کاهش نفوذ ایران در منطقه - چه بهصورت نرم و چه بهصورت سخت – متمرکز شوند. عربستان سعودی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج همیشه فارس نیز، به شکلی فعال در این موقعیت ژئوپلیتیک مشارکت خواهند کرد. این جنگی خواهد بود که ایران هیچ شانسی برای پیروزی در آن نخواهد داشت که متأسفانه حتی میتواند منجر به تهاجم نظامی و هستهای اسرائیلیها هم منتهی شود.
بنابراین حتی اگر حمله بیسابقه حماس به اسرائیل بدون چراغ سبز مستقیم ایران شکل گرفت، هر دو سمت هماهنگ با یکدیگر و با توجه به منافع مشترک (توقف روند مذاکرات صلح) از این اقدام بیشترین منفعت را بردند. نکته جالب اینجاست که در خود اسرائیل نیز افراد و گروههایی هستند که خواهان برهم زدن مذاکرات صلح میان رژیم و عربستان سعودیاند. صحیح است که دستان نتانیاهو بر فرمان چسبیده است اما ائتلاف پارتنرهای ناسیونالیست افراطیاش، کنترل مطلقی بر ترمز دارند. اسموتریچ که مسلماً دومین مقام قدرتمند رژیم اسرائیل است، حتی پیش از حمله بیسابقه حماس به اسرائیل سخن از «افسانه بودن اعطای امتیاز به فلسطینیها»، آنهم با قطعیتی بالا به میان آورده بود.
اگر مذاکرات به شکست بیانجامند، اعضای راستگرای افراطی کابینه نتانیاهو میتوانند از آن بهعنوان چراغ سبزی برای ضمیمه کردن کرانه باختری به رژیم صهیونیستی یاد کنند. ما به گفتن همین حرف بسنده میکنیم که آنها پول زیادی را برای این اتفاق شرطبندی کردهاند. 3 میلیون فلسطینی کرانه باختری را خانه خود میدانند و اگر جنگ در غزه، به شکل خواسته یا ناخواسته به کرانه باختری کشیده شود، یا کابینه راستگرای افراطی اسرائیل تصمیم به اخراج و یا حتی قتلعام همه فلسطینیها بگیرند، بیشتر مردم فلسطین به نزدیکترین و آشناترین همسایه خود، یعنی اردن پناهنده خواهند شد.
اردن سالهاست که میزبان صدها هزار پناهنده از کل منطقه است؛ پناهندگانی از سوریه، لبنان و فلسطین همه به این کشور مهاجرت کردهاند و خواهند کرد. پادشاهی اردن، ازنظر سرانه تعداد پناهندگان در رده دوم جهان قرار دارد. بیش از 715،000 هزار نفر در اردن بهعنوان پناهنده ثبتشدهاند. این عدد تقریباً بیانگر 7 درصد از جمعیت کل کشور است. اردن توانایی، اراده و ظرفیت میزبانی از 3 میلیون پناهنده دیگر را ندارد. بهطور ساده، کشور پسازاین موضوع نابود خواهد شد. پس بیخانمانی جمعی و اخراج گسترده فلسطینیها، یک بحران بینالمللی را به وجود خواهد آورد و از همه مهمتر، باعث ایجاد بیثباتی و فاجعه انسانی در منطقه خواهد شد، آنهم دقیقاً در نقطه شمالی مرز عربستان سعودی.
بدتر از آن، خطر ظهور و تقویت گروههای شبهنظامی وابسته به ایران (که شامل حماس نیز میشود) در خاک اردن است. چنین گروههای شبهنظامی، از این موضوع نهایت استفاده را خواهند برد، درحالیکه اردن در سقوط آزاد قرار خواهد گرفت. همه این هرجومرجها، ناامنیها و بیثباتیها، باعث خوشحالی رقیب اصلی سعودیها، یعنی جمهوری اسلامی ایران خواهد شد. محمد بن سلمان بههیچوجه با این موضوع نمیتواند کنار بیاید. عربستان سعودی حتی نتوانسته از پس انصار الله یمن برآید، آخرین چیزی که پادشاهی میخواهد، یک جبهه ژئوپلیتیک جدید در شمال، آنهم در نزدیکی شهر در دستساخت مولتی میلیارد دلاری نیوم (به انگلیسی: Neom) است. به همین دلیل عربستان سعودی عاجزانه دست به هر کاری میزند تا از این آشفتگی سیاسی جلوگیری نماید.
درعینحال ساختار سیاسی فلسطین حول محور رقابت حماس و فتح میچرخد. این رقابت بهقدری شدید است که گفتگوهای بینالمللی با فلسطین را به دلیل عدم وجود جبهه متحد بسیار دشوار کرده. عداوت بین فتح و حماس آنقدر برای چشمانداز سیاسی حیاتی بوده که سعودیها تصمیم به کنار گذاشتن همه سازمانهای فلسطینی و صحبت از جانب آنها گرفتند تا بتوانند با آزادی عمل و بدون درگیرشدن در اختلاف سیاسی بین دو حزب، در مورد زندگی مردم ساکن در کرانه باختری مذاکره کنند. با توجه به این اختلافها، در حال حاضر به نظر میرسد فلسطینیها نمیتوانند نماینده خودشان باشند پس شخص ثالثی باید این کار را انجام دهد. دو گزینه محتمل، ایران و عربستان هستند و چون ایران اصلاً اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد، سعودیها بهعنوان وکیل فلسطینیها وارد عمل شدهاند.
لازم به ذکر است که معاهدات دفاعی و حل موضوع فلسطین تنها گزینههای در حال مذاکره نبودهاند. برای مثال آمریکاییها موضوع هستهای شدن عربستان را برای مصارف صلحآمیز در دست بررسی قرار دادهاند. بهعبارتدیگر، عربستان سعودی میخواهد در خاک خودش اورانیوم غنی کند؛ البته با حفظ تمهیدات لازم برای تضمین امنیت اسرائیل. تائید چنین موضوعی توسط اسرائیل و ایالاتمتحده، به معنای عادی شدن کامل روابط بین صهیونیستها و سعودیهاست و این بدان معناست که راههای امنیتی و تجاری گستردهای برای آمریکا، اسرائیل و عربستان بازخواهد شد.
با در نظر گرفتن جغرافیای عربستان در محاسبات استراتژیک، واشنگتن میتواند برنامه خود را برای افتتاح کریدور هند-خاورمیانه-اروپا عملی سازد. دولت آمریکا و متحدانش از این کریدور در اجلاس جی20 در سپتامبر سال جاری رونمایی کردند. کریدور فوق هند را از طریق امارات، عربستان، اردن و اسرائیل به اروپا متصل خواهد کرد و مطابق معمول ایران بهطور کامل بیرون گذاشته خواهد شد. به همین دلیل مذاکرات صلح، کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا را یکقدم به واقعیت نزدیکتر خواهد کرد.
شاید مورد انتظارترین بخش عادیسازی روابط، قراردادهای تسلیحاتی است. منظور، فشار عربستان به ایالاتمتحده برای تسریع واردات تسلیحات پیشرفته آمریکایی است. عین همین درخواست را امارات متحده عربی برای عادیسازی روابطش با صهیونیستها داشت و بهطور دقیق در قرارداد ذکر شده که تسلیحات پیشرفتهای همچون اف-35 و امکیو-9 ریپر و مجموعهای از موشکهای نقطهزن بایستی به امارات تحویل داده شوند.
اما این معاملات آنقدرهاهم ساده به نظر نمیآیند و نیازمند مذاکرات پیچیدهای هستند. برای مثال ایالاتمتحده، به شکل قانونی ملزم به حفظ برتری کیفی و تکنولوژیک تسلیحات اسرائیل در برابر همه کشورهای منطقه خواهد بود. به عبارت سادهتر، آمریکا تنها زمانی قادر به فروش تسلیحاتش به کشورهای عربی است که اسرائیل، نسخه پیشرفتهتر و با تعداد بیشتر همان تسلیحات را در اختیار داشته باشد. مهمترین تجهیزات موردبحث، همان جنگنده جت اف-35 و واریانتهای متنوعش است. هیچ حکومتی جز رژیم اسرائیل از اف-35 در منطقه بهره نمیبرد و تلآویو نیز میخواهد همین وضعیت باقی بماند.
پیشازاین، قرار گرفتن شاخه زیتون در دستان صهیونیستها و سعودیها محتمل به نظر میرسید، اما حمله بیسابقه حماس به اسرائیل معادله را برهم زد و اگر آن را بهکل نابود نکرده باشد، قطعاً برای مدت مدیدی به عقب انداخته است. چیزی که بود، اکنون نیست. موقعیت خطرناک شده و قانونگذاران راستگرای افراطی صهیونیست انگیزه، سرمایه و مهمات لازم برای حذف کامل فلسطینیان در انبار دارند.
مشخصاً مذاکرات صلح و عادیسازیها بههیچوجه به حل مسئله فلسطین کمک نخواهند کرد و پرونده این مسئله، تنها با واگذاری حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین به دست خودشان و برقراری انتخابات آزاد بهواقع بسته خواهد شد. اما اگر قرارداد صلح تاریخی شانسی برای بقا داشته باشد، نتانیاهو باید قلاده سگهای افراطیاش را محکمتر بکشد. نیمهپر لیوان برای اسرائیل، اعلام رسمی اپوزیسیون به کنار گذاشتن موقت اختلافات است که با توجه به سابقه تاریخی اسرائیلیها، به نظر نمیرسد واقعی باشد. بههرحال، واقعی یا نمایشی، آنها توانایی اجتناب از یک فاجعه منطقهای را خواهند داشت و به نفع همه است که از آن گزینه بهره ببرند.
چیزی که مبرهن است، حمله بیسابقه حماس به اسرائیل همهچیز را به نقطهجوش رسانده؛ نقطهای که خیلی زودتر از اینها انتظار جوشیدن میرفت. به هر شکل، نیازی به اقناع گروه نیست. فقط کافیست در آنها شک ایجاد کنیم. قدرتشان در یکصدا بودن نهفته است. این را از آنها بگیریم، سرنوشت به نفع ما تغییر پیدا خواهد کرد. این ژئوپلیتیک است. ژئوپلیتیک بر پایه خیالات، توهمات و آرزوها شکل نگرفته؛ یا ما به واقعیت تسلیم خواهیم شد و یا، واقعیت ما را تسلیم خود خواهد کرد.