اگر مورخان گفته باشند که رعیتان و بردگان دوران فئودالیسم (به انگلیسی: Feudalism) عاشق شنیدن داستان ثروت، شهرت و قدرت اربابان و پادشاهانشان بودند، بههیچوجه تعجب نمیکنیم. بااینکه کلمه پروپاگاندا (به انگلیسی: Propaganda) کلمه مدرنی است، اما قدمت آن بهاندازه کل تاریخ بشریت است. برتریجویان، سلطهطلبان و مستکبران در طول تاریخ از ابزارهای مختلفی برای به زنجیر کشیدن ملتها و افزایش قدرتشان استفاده میکردند که یکی از مؤثرترین، عظیمترین و خطرناکترین ابزارهای موردعلاقه آنها، ابزار تبلیغات، فریب اذهان عمومی و پروپاگاندا بوده است. در حال حاضر، ابزار رسانه به قدرتمندترین دوران تاریخش رسیده است. کسانی که در بالا نشستهاند، ذهن ما را با تزریق افسانه میلیاردر خودساخته مسموم کردهاند تا اعمال خودخواهانه، برتریجویانه و جنایتکارانهشان را نهتنها تطهیر نمایند، بلکه مردم را به شکلی فریب دهند که از آنها بهعنوان قهرمان یاد کنند. در این بخش قصد داریم به افسانه میلیاردر خودساخته بپردازیم و مردم را کمی از این فضای مسمومی که خلق کردهاند، آگاه کنیم.
افسانه میلیاردر خودساخته در کل کره زمین یافت میشود. هیچ تفاوتی میان ابر قدرتمندان و ابر سرمایهداران ایرانی و آمریکایی وجود ندارد، همه آنها با سو استفاده از ابزارهای رسانه جمعی مانند فیلم و سریال، اخبار، شبکههای اجتماعی و بازیهای رایانهای در تلاشاند تا چنین قدرت و ثروتهای عظیمی را مشروع جلوه دهند و به ما بقبولانند که همه با تلاش، پشتکار و کوشش میتوانند به چنین جایگاهی دست پیدا کنند. آنها بهطور پیوسته و مداوم به ما میگویند که برخلاف پادشاهان و اربابان گذشته، این میلیاردرهای خودساخته ثروت خود را به ارث نبردهاند.
آنها این موضوع رو در مغز ما حک کردهاند که داستان هر میلیاردر خودساختهای متشکل از کار سخت، کوشش بسیار و ایدهای بینظیر بوده و آنها با بهرهگیری از این موارد، زندگی بهتری را هم برای خود و هم برای جهان فراهم کردهاند. سه دلیل عمده برای رد این داستانها و اثبات افسانه میلیاردر خودساخته وجود دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. اما پیش از آن باید به سؤال مهم دیگری نیز پاسخ دهیم: چرا ما باید به افسانه میلیاردر خودساخته اهمیت دهیم؟
برای شروع، باید بگوییم که احتمال میلیاردر شدن در این جهان به شکل مضحکی بسیار کم است. در تاریخ نگارش این یادداشت، 2755 میلیاردر شناختهشده در آمارهای رسمی و در سراسر جهان وجود دارد. با احتساب جمعیت حدوداً 8 میلیارد نفری کره زمین، شانس میلیاردر شدن حدود 0.000034 درصد است. در خود کشور ایالاتمتحده نیز حدود 600 میلیاردر وجود دارند. یعنی 0.0002 درصد از جمعیت آن کشور. اما آنها در تلاشاند تا ما را فریب دهند که همه افراد میتوانند به چنین جایگاهی برسند. میگویند که از صفر شروع کردند، شغلی نداشتند و نمیتوانستند خانه داشته باشند. درست مانند همه ما. ولی در عوض گله و شکایت از سیستم، صد ساعت در هفته کارکردند و به چنین جایگاهی رسیدند.
مشکل اینجاست که اگر آنها بتوانند ما را قانع کنند که:
در این صورت آنها میتوانند ما را به چیزهای بسیار پلیدتری مانند حرکت علیه منافع خود و جامعه قانع کنند. مثال واضحی که میتوان زد، مسئله مالیات است. به ما القا میکنند، برای همه بهتر است که میلیاردرها مالیات کمتری بپردازند. اگر بتوان دولت را از سر راه میلیاردرهای خودساخته و باهوش کنار زد، دنیا بهشت میشود، زیرا آنها بهتنهایی و از 8 میلیارد نفر بهتر میدانند که چطور میشود پول را مدیریت کرد.
البته این میلیاردرها روشهای بسیار خوبی برای دور زدن قوانین مالیاتی (چه در ایران و چه در آمریکا) دارند. هرچقدر میلیاردرها مالیات کمتری بپردازند، پول کمتری به سمت چیزهایی (مانند خدمات عمومی، جادهها، شغل، تحصیلات و بهداشت) میرود که بهواقع در زندگی روزمره ما تأثیرگذار هستند. نکته غمانگیز داستان در این است که مطمئناً این روشها هرگز بدون کمک مردم عملی نمیشد.
بههرحال اگر ما مردم قانع نمیشدیم که روزی میتوانیم به جایگاه آنان، بهعنوان یک میلیاردر خودساخته برسیم، هرگز به چنین قدرتی دست پیدا نمیکردند. مردم از وضعیت بد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود مینالند اما از آنطرف از این میلیاردرها با این توجیه که برعکس ثروتمندان کشور خودمان، با لیاقت، هوش و تلاش فراوان به چنین جایگاهی رسیدند، دفاع سختی میکنند.
جف بیزوس عاشق تعریف کردن داستان مرد جوانی است که کارش را بهعنوان کارگر ساده مکدونالد آغاز و با تلاش و کوشش بسیار، پلههای ترقی را به سمت پرینستون و والاستریت طی کرد. سپس او همه این موقعیتهایی را که خودش با دستان خودش ساخته بود، به خطر انداخت تا با ایده دیوانه کننده فروختن کتاب در گاراژی نقلی رؤیایش را تحقق ببخشد. داستانش با پایان خوش بنا نهادن امپراتوری آمازون از هیچ به پایان میرسد.
ایلان ماسک نیز داستان مشابهی را تعریف میکند. داستان کودک زیرک و سختکوشی که تنها به خاطر علاقه زیاد به علوم تخیلی و کتاب، توسط دیگر بچههای مدرسه مورد تمسخر قرار میگرفت. این کودک با همه این سختیها و ایمان نداشتن مردم به او، پلههای موفقیت را با تلاش و کوشش بسیار و ایدههایی بینظیر طی کرد و به یک میلیاردر خودساخته تبدیل شد.
بااینکه این داستانها احساسی و آراسته هستند و حقایقی نیز در آنها نهفته است، اما تصویر کلی که تلاش میکنند به خورد ما دهند، دروغ زشتی بیش نیست. زیرا ایده بینظیر آمازون و سختکوشی بیزوس بدون آنیک میلیون دلار سرمایه اولیه (که 300 هزار دلارش فقط هدیه پدر و مادر جف بود) بههیچوجه نمیتوانست به نتیجه خاصی برسد. ایلان ماسک نیز بدون وجود مادر مدل ثروتمند و پدری که مالک معادن عظیم زمرد سبز در آفریقا و همچنین دارای شغل توسعهدهنده املاک باشد، نمیتوانست به این ثروت عجیب چند صد میلیارد دلاری برسد.
این افراد بههیچوجه از صفر شروع نکردند. اینها تنها با ایدهای بکر و کوشش فراوان به چنین جایگاهی نرسیدند. هیچ احدی توانایی رسیدن به ثروتی عظیم را بدون پرستش داروینیسم ندارد. بهعبارتدیگر، میلیاردر خودساخته وجود خارجی ندارد و افسانهای بیش نیست. به طور کلی عوامل زیادی در تجمیع ثروت این افراد وجود دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
ثروت و موقعیت خانوادگی بهتنهایی میتواند بیانکننده علت انباشت ثروت بسیاری از میلیاردرهایی باشد که در نوک قله سلسهمراتب اجتماعی نشستهاند. در بالا به تأثیر ثروت و موقعیت خانوادگی بر موفقیت یک میلیاردر خودساخته اشاره کوچکی کردیم. اینکه جف بیزوس بدون آن 1 میلیون دلار اولیه شخص خاصی نبود و یا اینکه تسلا نه از طریق اختراع و علم، بلکه با تکیه بر ثروت خانوادگی و خریدوفروش شرکتهایی مانند پیپال، اسپیس ایکس و تسلا به این جایگاه رسید. اکثر میلیاردرها از چنین موقعیت برتری بهره میبرند.
به همین دلیل است که برخی از ادیان و همچنین عواملی مانند جنسیت و نژاد تأثیر زیادی در ثروتمند بودن یک شخص میگذارند. طبقه میلیاردرها اکثراً سفیدپوست و مرد هستند و این بههیچوجه یک تصادف نیست. دلیلش این است که اجداد و خانواده میلیاردرها با موانع خارجی و اجتماعی بسیار کمی روبرو بودند. همچنین خانواده ثروتمند، میزان ریسکپذیری یک فرد (ویژگی اصلی کارآفرینی) را بالا میبرد، زیرا در صورت شکستهای پیدرپی، آن فرد میتواند هر زمان که خواست، به همان نقطه امن خانواده بازگردد، تحصیلات عالیهاش را تمام، شغل بسیار پردرآمدی را انتخاب و زندگی عالی را تجربه کند. اما ثروت و موقعیت خانوادگی تنها دلیل ساخت چنین ثروتهای عظیمی نیست.
ابتدا راجع به کلمه ملموستر جنایت صحبت میکنیم. ما ایرانیها بهخوبی میدانیم که چطور میتوان با جنایت به ثروت و قدرت رسید. اما سؤال اینجاست که این میلیاردرهای کتوشلوارپوش و شیک مگر حق کسی را خوردهاند و یا جنایتی انجام دادهاند که لایق لقب جنایتکار باشند؟ ایلان ماسک قصد داشت کارخانه تسلایی در برزیل تأسیس کند و لیتیوم آن را از بولیوی با کودتا و کشتار هزاران مردم بیگناه تأمین نماید. همچنین او و بیزوس قصد دارند اکتشاف فضایی را خصوصیسازی کنند تا حق استعمار سیارات تنها در دستان اقلیت ثروتمند باقی بماند. فکر نمیکنیم یک کتاب هم برای توضیح جنایات یکی از این میلیاردرهای به ظاهر خودساخته نیز کافی باشد.
اما منظور از استثمار چیست؟ کسانی که با ادبیات مارکس آشنا هستند، قطعاً میدانند که استثمار همان به دست آوردن رایگان محصول کار یک فرد از جانب فردی که صاحب خصوصی وسایل تولید است. این به چه معناست؟ سرمایهداران و صاحبان کسبوکار، به تو معاملهای پیشنهاد میکنند و تو بهعنوان کارگر چارهای جز پذیرش معامله پیشنهادی نداری، زیرا در صورت عدم پذیرش، به علت نیروی بیکار فراوان در جامعه – که از مشخصههای اصلی نظام نئولیبرالیسم است – شخص دیگری با اشتیاق بالا جای تو رو خواهد گرفت و ناگزیر از گرسنگی خواهی مرد. اما آن معامله پیشنهادی سرمایهداران چیست؟
سرمایهداران میگویند کارگران برای X ساعت از کار، Y مقدار دستمزد میگیرند. برای اینکه چنین معاملهای برای سرمایهدار، میلیاردر و صاحب کسبوکار سودآور باشد، باید به کارگر، دستمزد کمتری نسبت به ارزشی که خلق میکند، بپردازد. این مابهتفاوت چیزی است که مارکس به آن ارزشافزوده (که البته ایراداتی به آن وارد است، اما جای آن ایرادات در این یادداشت نیست.) میگوید
بهعبارتدیگر، پولی که تو بهعنوان یک کارگر برای صاحب کارت خلق میکنی، همیشه بیشتر از دستمزدی است که به تو پرداخت میشود. در غیر این صورت، مدیرعامل دیگر پولی برای پرداخت به سهامداران نخواهد داشت؛ سهامدارانی که احتمالاً حتی پایشان را در زمین یا کارخانهای که تو در آن مشغول به کاری، نگذاشتهاند. ازنظر مارکس، سودآوری تمام کسبوکارهای کاپیتالیستی در سرتاسر جهان نیاز به استثمار و بهرهکشی از کارگر دارد، حتی اگر مدیرعامل بهواقع چنین چیزی را نخواهد.
ما بهصورت مداوم اخبار، نقلقولها و داستانهای متعددی از کارگران سابق و حتی کارگران فعلی میلیاردرهایی مانند ایلان ماسک و جف بیزوس را میخوانیم، میبینیم و میشنویم که از وضعیت بهشدت بغرنج، نابهنجار و زشت محیط کار در کارخانههایی مانند آمازون و تسلا مینالند و شکایت میکنند. آنقدر کمیت چنین شکایاتی زیاد است (حتی بعضی از آنها میلیاردر را محکوم و مجبور به پرداخت غرامت کرد. مانند شکایات دستهجمعی کارکنان اسپیس ایکس علیه ایلان ماسک) که با صرف چند دقیقه تحقیق در گوگل، میتوان به لیست بلند بالایی از چنین جنایاتی (حتی علیه کودکان) رسید.
تازه این فقط جنایاتی است که بهصورت عمومی منتشرشده است. بسیاری از کمپانیها، بانفوذ بالایی که در رسانهها، دادگاهها و دولتها دارند، بهراحتی اخبار استثمار و وضعیت بد کارگران و کودکان کار را مخفی و در نطفه خفه میکنند. حال چطور امکان دارد، چنین اشخاصی لقب میلیاردر خودساخته را از آن خود کنند؟
ابتدا بگوییم که سیاست خارجه ایالاتمتحدهآمریکا، تنها توسط دولتش تعیین نمیشود. دولت فقط مجری سیاستهاست و نه بیشتر. اما در مورد سیاستهای داخلی نیز فرق چندانی میان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد میلیاردها و سرمایهداران نیست. هر دو حزب همیشه تلاش کردند، به هر شکلی که شده منافع ثروتمندان و ابر ثروتمندان را مقدم بر اکثریت ملت قرار دهند. طبیعی هم است، زیرا بدون وجود سرمایه لابیستها هرگز این دو حزب توانایی رسیدن به کرسیهای دولتی را نداشتند. باوجود کمکهای بسیار دولت به میلیاردرها، اما بازهم با دورویی و ریاکاری آنها مواجهیم.
برای مثال ایلان ماسک همیشه از دولت بد میگوید، دخالتهای دولتی را بیجا میداند و همواره به دنبال راهی برای فرار از مالیات است. همچنین این فرد از بازار آزاد نیز بهشدت حمایت میکند. بااینوجود، اگر وام و معافیت مالیاتی مضحک 4.9 میلیاردی دولت وجود نداشت، کمپانیهای ایلان ماسک (تسلا، اسپیس ایکس و سولار سیتی) هرگز امیدی به بقا نداشتند. ما از ایلان ماسک بهعنوان یک مثال در دسترس استفاده کردیم، اما طبیعت اقتصادهای کاپیتالیستی موجود در دنیا به این صورت است که کمکها و یارانههای دولتی همیشه از جیب عموم مردم به جیب اقلیت میلیاردر حرکت میکنند.
تحقیقات دارویی مثال دیگری از این پدیده است. مقدار زیادی از پول دولت (که همان ثروت ملت است) صرف کشف داروهای حیاتی میشود، تا درنهایت حق تولید آن در اختیار کمپانیهای خصوصی قرار بگیرد که تنها انگیزهشان کسب سود بیشتر است. آنها قیمت داروها را بهشدت بالا میبرند و نیازمندان واقعی به دارو را از زندگی محروم میکنند. همچنین تمام تلاششان را میکنند که داروهای قطعی در بازار کمیاب شود و نیازمندان وابستگی زیادی به داروها پیدا و پول بیشتری خرج کنند.
این بههیچوجه بازار آزاد نیست، این بازاری انحصار در دست عدهای قلیل است. در بازار آزاد حقیقی هیچ ابر میلیاردری وجود نخواهد داشت. ما کمکهای دولتی سوسیالیستی را فقط در جیب میلیاردرها میبینیم. در دنیای کاپیتالیستی حال حاضر، میلیاردرها بیشترین نفع را از دولتی که قرار بود نماینده ملت باشد، میبرند و بیشترین ضرر را عموم جامعه تقبل میکنند.
هیچ میلیاردری در هیچ کجای جهان نتوانسته و نمیتواند از راه اخلاقی به ابر ثروت برسد. آنها جنایتکارانی استثمارگر، احتکار کننده و انحصارگرایی هستند که با بهرهگیری از ابزارهای نرم مانند سیاست و پروپاگاندا، افسانه میلیاردر خودساخته را در ذهن مردم تزریق کردند. احترام گذاشتن و تبدیل کردن این جنایتکاران به میلیاردرهای قهرمان خودساخته، تنها راه را برای رفتارهای خودخواهانه، برتریجویانه و انگلی آنها هموارتر میکند. الگوها، قهرمانها و ناجیهای بسیار قدرتمندتر، صادقتر و حقیقیتری در این جهان وجود دارند که به راستی تنها هدفشان، ساختن دنیای بهتر برای همه ما و خدمت به کل بشریت است. تنها کافی است این پردهای که بر روی چشمانمان است را کنار بگذاریم و با حقیقت آشتی کنیم. ما میتوانیم بدون آنها رویای موفقیت را در ذهن بپرورانیم. ما میتوانیم بدون آنها به بزرگترین رؤیاها برسیم. درنهایت، ما میتوانیم افسانه میلیاردر خودساخته را برای همیشه در همینجا دفن کنیم.