«این روایت کاپیتالیسم (به انگلیسی: Capitalism) است. من عاشق سیستم کاپیتالیسم هستم، زیرا این سیستم فرصت موفقیتهای زیادی را به من و دیگر میلیونرها اهدا کرده است.» پائول تودور (به انگلیسی: Paul Tudor)، خیر و مدیرعامل صندوق پوشش ریسک تودور، باوجوداینکه خودش در سیستم کاپیتالیسم رشد کرده، اما معتقد است که تمرکز بر روی سود، «زیربنای اساسی جامعه را تهدید میکند.» او معتقد است شرکتها و کمپانیهای بزرگ «انسانیت» را از رویکردشان حذف کردند. کارکنان و کارگران از مدیرعاملها میپرسند که چه ارزشی برایشان دارند؟ اما وقتی آن مدیرعاملها تأکید زیاد بر روی سود داشته باشند، به کارگران و کارکنان نیز به چشم یک ابزاری برای رسیدن به سود نگریسته میشود. در این بخش از مطالب ویتارو، قصد داریم علت تهدید زیربنای اساسی جامعه را توسط نظام سرمایهداری یا همان کاپیتالیسم، ازنظر پائول تودور دریابیم و ببینیم چرا کاپیتالیسم نیاز به بازبینی دارد.
پائول تودور یک آمریکایی است و طبیعتاً دادهها، آمارها و استنتاجهای او مربوط به کشور آمریکاست. از ایالاتمتحدهآمریکا، همیشه بهعنوان کاپیتالیستترین کشور دنیا یاد میشود. شاید نقد کردن کشوری که مجری یک ایدئولوژی است، کار چندان منطقی نباشد، اما وقتی تقریباً همه اقتصاددانها تأکیددارند که آمریکا، ایدئولوژی کاپیتالیسم را به نحو احسن پیادهسازی کرده، پس با نقد این کشور میتوان به جمعبندی خوبی در این زمینه رسید.
در نمودار زیر، حاشیه سود کمپانیهای آمریکایی را در 25 سال گذشته مشاهده میکنی. واحد اعداد نشان دادهشده در نمودار، میلیارد دلار است. واضح است که سود شرکتها در این بازه زمانی بهشدت افزایشیافته و حتی پاندمی کرونا نیز نتوانسته مانع رشد سود این کمپانیها شود. درواقع، پس از موج اول کرونا، حاشیه سود کمپانیهای آمریکایی، یک جهش عجیب و خیرهکننده نیز داشته است. البته این موضوع برای سهامدارها و سرمایهگذارها یک خبر فوقالعاده خوب است. اما اگر تو در طرف دیگر این بازی، یعنی یک کارمند یا کارگر معمولی آمریکایی باشی، وضعیتت چه تغییری خواهد کرد؟
در نمودار سمت راست، سهم کارگران از درآمد کل و در نمودار سمت چپ، نسبت درآمد مدیرعاملها به کارگران را مشاهده میکنی. همانطور که مشخص است، در قرن بیست و یکم و پیش از وقوع حباب دات کام (به انگلیسی: Dot Com Bubble)، سهم کارگران از درآمد کشور کاهش 76 درصدی داشته است. در عوض، نسبت درآمد مدیرعاملها به کارگران و کارمندانشان همینطور رشد صعودی داشته که حتی این عدد به رقم وحشتناک 351 نیز رسیده است. یعنی یک مدیرعامل شرکت، بهطور متوسط بیش از 351 برابر یک کارگر آمریکایی دستمزد دریافت میکند.
شاید با خود بگویی حاشیه سود بالاتر به معنی افزایش ثروت اجتماعی در کاپیتالیسم است. اما این موضوع چندان صحیح نیست. هرچه حاشیه سود کمپانیها بیشتر شود، نابرابری درآمدی نیز بهشدت بیشتر خواهد شد و واضح است که افزایش نابرابری درآمدی بههیچوجه نشانه مثبتی نیست. اما این موضوع بهصورت طبیعی باعقل جور درمیآید؛ زیرا اگر 10 درصد خانواده ثروتمند آمریکایی، بیش از 90 درصد سهام شرکتها را در اختیار داشته باشند، سهم آنها از سود کمپانیها نیز بزرگتر خواهد بود که نتیجه آن، باقی ماندن ثروت کمتر برای دیگر افراد جامعه است.
امکان دارد بعضیها تصور کنند در عوض نابرابری درآمدی بالا، مشکلات اجتماعی کمتری نیز در کشور آمریکا و کاپیتالیسم وجود دارد. اما این طرز تفکر نیز نمیتواند بیش از این اشتباه باشد. در نمودار بعدی، 21 کشور مانند ژاپن، نیوزلند و نروژ وجود دارد. در محور افقی، میزان نابرابری درآمدی مشخصشده است. کشورهای سمت چپ، توانستند نابرابری درآمدی کمتری را نسبت به کشورهای سمت راست محقق کنند. برای مثال نابرابری درآمدی در کشور سوئیس بسیار بیشتر از کشور نروژ است. یا اختلاف کشور پرتغال با کشور سوئیس در این زمینه بسیار قابلتوجه است.
در محور عمودی این نمودار، 9 معیار سلامت و اجتماعی (مانند امید به زندگی، بارداری نوجوانان، بیسوادی و پایداری اجتماعی) در نظر گرفتهشده که هر چه به سمت بالاتر رویم، مشکلات آن کشور نیز با توجه به این 9 معیار بیشتر خواهد شد. برای مثال کشور ژاپن نسبت به سوئد ازنظر اجتماعی و سلامت، در وضعیت بهتری قرار دارد. همچنین کشور سوئد توانسته امتیازات بسیار بالاتری در 9 معیار ذکرشده نسبت به اتریش و دانمارک کسب کند. حال جایگاه کشور ایالاتمتحدهآمریکا و کاپیتالیسم در این نمودار کجاست؟ همانطور که در این نمودار مشخص است، این کشور هم درزمینهٔ نابرابری درآمدی و هم درزمینهٔ مشکلات اجتماعی با اختلاف و فاصله بسیار زیاد در بدترین وضعیت قرار دارد.
ازنظر پائول تودور، در طول تاریخ همیشه شکاف میان ثروتمندترین و فقیرترین پرشده و این امر در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد. پیشبینی کاهش اختلاف طبقاتی و نزدیک شدن آن به صفر، یک پیشبینی کلان آسان است. بسته شدن شکاف میان ثروتمندان و فقیران، معمولاً به سه روش صورت میپذیرد:
هرکدام از این عوامل مشکلات خودشان را به همراه دارند. نتیجه دو مورد اول، بیثباتی، عدم اطمینان به آینده و هرجومرج خواهد بود و مورد سوم، نیازمند پیشزمینههای فراوانی است که هر کشوری توانایی عملی کردن آن را ندارد. حتی باوجود مالیات بر درآمد بالا، بازهم در کشوری مانند سوئد (که مالیات بر درآمد بالایی هم دارد) مشاهده میکنیم که نابرابری ثروت در بالاترین حد خودش قرار دارد.
پائول تودور، علاوه بر رد هر سهراهحل بالا، راهحل چهارمی را به نام رفتار منصفانه شرکتها در کاپیتالیسم معرفی میکند. ازنظر او، نحوه مدیریت و اداره کمپانیها و شرکتها، بهشدت فاجعه و نیازمند تغییرات بسیار زیاد است. تغییر رفتار این شرکتها، درست مانند یک معتاد در حال ترک است. این کار سخت و طاقتفرسا، اما شدنی است. قدم اول ازنظر پائول، شناسایی، درک و قبول وجود مشکل در کاپیتالیسم است. شهوت سود و تمرکز دیوانهوار بر آن، آنقدر عمیق و بنیادین در ذهنیت کمپانیها نهادینهشده که بعضی از آنها حتی متوجه آسیبی که بر جامعه میزنند، نمیشوند. درست مانند معتادی که حتی دیگر اعتیاد را چیز بدی نمیداند. در نمودار زیر، یک نمونه کوچک از این زیان اجتماعی را مشاهده میکنی.
این نمودار، بیانگر بخشش کمپانیهای بزرگ از سودشان – و نه درآمد – بهصورت درصدی در طی 30 سال اخیر است. خطوط کمرنگتر، همان نمودار تاریخچه حاشیه سود این کمپانیهاست. در این نمودار بهوضوح مشخص است که درآمد و سود این شرکتها در سیستم کاپیتالیسم بهصورت تصاعدی بالا رفته، اما میزان کمکی که به مراکز خیریه میکنند، به طرز فاجعه باری کاهش داشته است. پائول تودور از ما میپرسد: «آیا احساس خوبی به شما دست میدهد؟» کمپانیهای عظیم تنها 1 درصد از سودشان را هرساله به مراکز خیریه اهدا میکنند. اگر هم بیشتر باشد، تنها برای فرار از مالیات است و آن مراکز خیریه توسط خود مدیرعامل شرکت خیر اداره میشود!
هدف پائول تودور این است که به ما بفهماند، شهوت سود آنقدر در این کمپانیها نهادینه و تثبیتشده که حتی اشخاصی با نیت خوب نیز متوجه کار اشتباهشان نمیشوند. البته خیریه تنها یک مثال بود و قرار نیست رفتار کمپانیها تنها با افزایش کمک به خیریه تغییر یابد. اشتباهی که پائول تودور دارد، این است که او تصور میکند ثروتمندان باید جمع و به خیریه اهدا کنند. وضعیت بهتر این است که قانون، با ثروتمندان درست همانند کارگران و کارمندان برخورد کند. همین موضوع بهتنهایی میتواند کلی از مشکلات جوامع کاپیتالیستی را حل نماید.
ازنظر پائول تودور، یکی از راههای تغییر رفتار کمپانیها در کاپیتالیسم، اعتماد به سیستمی است که او را یک شخص مشهور و ثروتمند کرده، یعنی بازار آزاد. او معتقد است باید شرکتهایی وجود داشته باشند که رفتار این کمپانیها را تحلیل و آنالیز کنند سپس بتوانند عدالت و انصاف را در کمپانیهای بزرگ جاری سازند. این مدل میتواند ابتدا در ایالاتمتحدهآمریکا و سپس در تمام جهان گسترش یابد. پائول تودور میتوانست بهراحتی بگوید که حقوق کارگران باید افزایش پیدا کند اما به هر دلیلی به این نکته اشاره نکرد.
بهطور خلاصه، تودور میگوید، 20 هزار شهروند یک منطقه، مسائل مهمی را که کسبوکارها و شرکتها بر آن تأثیر میگذارند (مانند محیطزیست، نابرابری درآمدی و کیفیت زندگی) شناسایی و تحلیل نمایند. سپس این عوامل، میتوانند رفتار آن کمپانیها را به سمت خواست مردم آن منطقه سوق دهند تا اهداف، خواست و اراده مردم (و نه عدهای خاص) بر کمپانیها حاکم شود. بااینکه این مفهوم، مفهوم جالبی است ولی امکان ندارد در بستر نظام کاپیتالیسم عملی شود. کاپیتالیسم بر سود متمرکز است و وقتی کمپانیها در جهت منفعت عمومی و نه کسب سود کار کنند، دیگر این نظام، نظام سرمایهداری و کاپیتالیسم نیست. حال وقت پرسیدن سؤال رسیده است. نظر تو در رابطه با نظام کاپیتالیسم چیست؟ آیا نظام سرمایهداری بهترین نظام اقتصادی-سیاسی موجود است؟ آیا راهحل بالا ازنظر یک عملگرای کاپیتالیست قابلقبول است؟