"صرف وقت برای ایجاد تمایز منطقی بین مشکلات فردی و سیستماتیک، رمز رسیدن به عملکرد بالا در انجام امور است" متیو ساید
تا به حال برای شما هم اتفاق افتاده که کار اشتباهی انجام دهید، از کرده خود پشیمان شوید و به خود بگویید دیگر مرتکب چنین خطایی نمیشوم؛ اما باز هم آن کار اشتباه را انجام دهید؟ مسلما اکثر ما چنین تجربهای داشتهایم. برای مثال، خود من بارها مطالعه برای امتحانات دانشگاه را با وجود داشتن فرصت کافی، تا روز آخر به تعویق میانداختم و بعد مجبور میشدم طی چندین ساعت پرفشار و خستهکننده مطالب را مطالعه کنم. کاری که علاوه بر بازدهی کم و یادگیری ناقص کوتاهمدت، خستگی، بیخوابی و فشار زیادی را به من وارد میکرد و گاهی نتیجه مطلوبی هم نداشت. هر دفعه که چنین میکردم، با خودم میگفتم این، بار آخر است و از این به بعد دیگر مطالعه برای امتحان را تا لحظات آخر به تعویق نمیاندازم. اما این اتفاق بارها و بارهای دیگر نیز تکرار شد.
به راستی چرا این اتفاق میافتد؟ چرا با وجود آگاهی از ضررهایی که از اشتباهمان به ما وارد شده، باز هم آن را تکرار میکنیم؟
تفکر جعبه سیاهی، نام کتابی است که توسط متیو ساید، قهرمان تنیس روی میز و نویسنده و روزنامهنگار بریتانیایی پاکستانیالاصل، در سال 2015 میلادی منتشر شده است.
پیش از شرح این تفکر، میخواهم کمی از داستان جعبه سیاه بگویم.
نمونه اولیه جعبه سیاه امروزی -که بر خلاف اسمش نارنجی است- در سال 1957 توسط دکتر دیوید وارن، دانشمند آزمایشگاههای تحقیقات هوانوردی استرالیا (ARL) ساخته شد. ایده ساخت آن زمانی به ذهن او خطور کرد که خبر سقوط اولین هواپیمای مسافربری جت را شنید و با خود اندیشید که اگر صدای ضبطشدهای از کابین موجود بود، علت سقوط مشخص و از تکرار آن جلوگیری میشد.
پس از ساخت نمونه اولیه، سازمانهای هوایی دنیا اقبال چندانی به این ساخته نشان ندادند تا اینکه یکسال بعد، هنگام بازدید دبیر سازمان نظارت و ارزیابی خطوط هواپیمایی بریتانیا، رابرت هاردینگهام، از ARL این اختراع را دید و توجهش به آن جلب شد. با دعوت او وارن به بریتانیا رفت و به کمک تیمی نسخه کاملی از جعبه سیاه را ساخت. جالب است بدانید استرالیا زمانی استفاده از جعبه سیاه را در هواپیماها اجباری کرد که هواپیمای دیگری در کویینزلند در سال 1960 سقوط کرد.
اما تفکر جعبه سیاهی چیست و چرا ساید چنین نامی را برای آن انتخاب کرد؟ اگر بخواهیم در یک جمله آن را بیان کنیم، داریم: «کلید موفقیت، داشتن نگاهی نو و مثبت به اشتباهات است».
ما انسانها دارای حافظه بلندمدت و کوتاهمدت هستیم. حافظه کوتاهمدت ما دقیقا شبیه رم رایانه و حافظه بلندمدت ما شبیه هارد دیسک آن عمل میکند (البته با این تفاوت که برقی نیست و حجم و توان پردازشی بسیار بیشتری را تا این لحظه نسبت به رایانه دارد). مغز ما تنها اطلاعاتی را از حافظه کوتاهمدت به بلندمدت منتقل میکند که ارزش زیادی برایمان داشته و توجه خاصی به آن داشتهایم. ضمن اینکه فرآیند تثبیت اطلاعات در حافظه بلندمدت نیازمند زمان و تکرار است و به همین دلیل بسیاری از اتفاقاتی را که تنها یکبار آن ها را تجربه کردهایم، به یاد نمیآوریم.
اشتباهات ما نیز از این قاعده مستثنا نیستند. اکثر ما اشتباهاتمان را تکرار میکنیم؛ زیرا یا از آنها درس نگرفتهایم یا اینکه درس گرفتهایم اما این اطلاعات وارد حافظه بلندمدت ما نشده و مبنای تصمیمات آتی ما نیستند.
تفکر جعبه سیاهی شبیه جعبه سیاه برای انسان عمل میکند. وقتی ما اشتباهی را مرتکب میشویم تنها در صورتی میتوان از سقوط مجدد در این اشتباه جلوگیری کرد که اطلاعات کاملی از تمامی شرایط و افکار و تصمیماتمان پیش از وقوع اشتباه و حین آن داشته باشیم. سپس همانند مهندسانی که علت سقوط هواپیما را از دادههای موجود در جعبه سیاه تشخیص میدهند، ما نیز میتوانیم علت انجام اشتباهمان را بفهمیم. و در گام بعد تمرین کنیم که این علل را رفع کنیم. اینگونه است که با هر اشتباه، تصمیم بعدی ما ایمنتر میشود.
اما مشکل اصلی این است که انسان در مواجهه با مشکلاتش، در اکثر مواقع در جهت عکس عمل میکند! مثلا وقتی به مشکلی اقتصادی، اجتماعی یا خانوادگی برخورد میکند سعی میکند آن را انکار کند، نادیده بگیرد، امیدوار باشد که حل خواهد شد یا دفعه بعد چنین کاری نخواهد کرد و یا در مورد مشکلات بزرگتر حتی گزینه فرار از آن را هم در نظر میگیرد. اما راه حل صحیح چیست؟
برای مدیریت مشکلات و رسیدن از اشتباهات و شکستها به موفقیت، سه گام پیشنهاد میشود. لازم به ذکر است باید در این مراحل مهارت کسب کرد و این خود مستلزم تکرار و تمرین است. پس اگر در دفعات اول در مواجهه با اشتباهات باز هم شکست خوردید تعجب نکنید.
اولین و مهمترین گام، پذیرش اشتباه است. انکار، نادیده گرفتن، گریختن، جنگیدن بیمورد و... هیچ سودی نخواهد داشت؛ پس در شرایط نامطلوب، واقعیت را بیقید و شرط بپذیرید.
قبل از گرفتن تصمیمات مهم در زندگی، یک کاغذ برداشته و تمامی افکاری را که در سر دارید بنویسید؛ فرضیات، دلایل و نتایج پیشبینیشده در قبال آن تصمیم را. پیشنهاد من تهیه دفترچهای نارنجی رنگ! به نام جعبه سیاه افکار برای نوشتن تصمیمات مهم و تحلیل آنهاست.
اگر تصمیمتان در نهایت اشتباه بود، به اطلاعاتی که درباره آن تصمیم نوشته بودید مراجعه و دقیقا تحلیل کنید که چه چیز باعث وقوع این اشتباه شده است.
نوشتن درباره افکار و دلایل، پیش از تصمیمگیری حسن دیگری هم دارد و آن کمک به تحلیل منطقی و گرفتن تصمیمات بهتر است.
گام بعدی، اقدام برای برطرف کردن علت انجام آن اشتباه یا همان اصلاح است؛ به نحوی که در آینده دوباره رخ ندهد.
نکته آخر این که تفکر جعبه سیاهی را نه فقط در ابعاد فردی زندگی که در سایر ابعاد سیستماتیک زندگی خود نظیر ابعاد شغلی و اقتصادی نیز به کار بگیرید. تنها با استفاده از این تفکر است که میتوان تجربه کردن را یک سرمایه دانست.
اگر تجربه مشابهی داشتهاید یا به راه حلی رسیدهاید، زکات علم، نشر آن است :)
منابع: