علی‌آقا
علی‌آقا
خواندن ۵ دقیقه·۲ ماه پیش

جعفر خان از فرنگ آمدن!

جعفرخان به تازگی از پاریس برگشته و مظاهر مدرنیته را اقتباس کرده. جعفرخان یکی درمیان کلمات فرانسوی می‌پراند؛ توله‌سگ دارد؛ لباس برازنده و مرتبی پوشیده؛ نگران «میکروب»های در هواست و...
میز (Ms) الناز سخاییان، منیجینگ دیرکتور نستله در آیران!!!
میز (Ms) الناز سخاییان، منیجینگ دیرکتور نستله در آیران!!!

مقدمه

نمایشنامه‌ی «جعفرخان از فرنگ آمده» حالا بیش از ۱۰۰ سال با ما فاصله دارد اما همچنان تازه و زنده است و مخاطب قرن حاضر نیز از خواندنش لذت می‌برد. حسن مقدم در توضیح این اثر می‌نویسد :«مدتی است که تماشای بعضی صحنه‌های مضحک و رویدادهای خنده‌آور فرنگ رفته‌ها مرا بر آن داشته که نمایشنامه‌ای بنویسم. اسم آن را هم انتخاب کرده ام: جعفرخان از فرنگ آمده. هدفم این است که نمایش سرگرم‌کننده باشد و نه‌تنها عده‌ای خاص بلکه توده‌ی مردم هم بتوانند با موضوع نمایشنامه رابطه برقرار نمایند.».

موضوع این نمایشنامه که دو گونه‌ی مواجهه‌ با یک وضعیت یکسان را نشان می‌دهد، بی‌شک یکی از دلایل استقبال از آن تا به امروز است. شخصیت جعفرخان به تازگی از پاریس برگشته و مظاهر مدرنیته را اقتباس کرده و خان دایی‌اش -که از او استقبال می‌کند- هنوز مردی سنتی است که هیچ با این مظاهر خو نمی‌گیرد و اقبالی نشان نمی‌دهد. جعفرخان یکی درمیان کلمات فرانسوی می‌پراند؛ توله‌سگ دارد؛ لباس برازنده و مرتبی پوشیده است؛ نگران «میکروب»های در هواست و جملگی این‌ها برای اهالی سنتی ایران آن زمان عجیب و غریب می‌نماید. دایی‌جان و اطرافیانش، «زینب» را برای همسری جعفرخان درنظر گرفته‌اند. او که می‌تواند «...توی خونه کمک بکنه، سبزی پاک کنه، چیز میز وصله کنه، اتو بکشه، قرآن بخونه، وسمه بکشه، حلوا بپزه، فال بگیره، جادو بکنه...». پیداست که جعفرخان دیگر هیچ ارتباطی با وطنی که ترکش کرده بود و اهالی آن برقرار نمی‌کند.

توانایی حسن مقدم در توصیف دو تیپ متفاوت و موقعیت‌های مواجهه‌ی آن‌ها از ویژگی‌های برجسته‌ی این متن و یکی از عوامل مهم جذابیت آن است. غرب‌زدگی و تحجر دو کلیدواژه‌ی مهم درباره‌ی این نمایشنامه است که آن را به اثری انتقادی در تاریخ ادبیات نمایشی ایران تبدیل کرده است.

اصل مطلب

اخیرا ویدیویی از سخنرانی الناز سخائیان، مدیرعامل شرکت نستله در ایران، در فضای مجازی منتشر شده که به صف‌آرایی دوباره کاربران منجر شده است:

«اگه بخوام توی... ایران بگم، نمی‌تونم بگم ما در زمینه اچ‌آر دیجیتالایزیم، ولی اگه بخوام گلوبالی بگم که به چه سمتی داره می‌ره، ما خوشبختانه به خاطر وصل بودنمون به... و اینکه داریم ازش بِنِفیت می‌بریم، اینه که چقدر دیتا وارد شده به منابع انسانی برای بیزینس پلنینگ آینده.» این‌ها بخشی از صحبت‌های مدیرعامل یک شرکت بزرگ بین‌المللی غذایی در ایران، در دومین رویداد آموزشی «نِکست شیفت» است.

https://www.namasha.com/v/gnhS4YG7

بسیاری از کاربرانی که از نوع صحبت کردن الناز سخائیان دفاع می‌کنند، می‌گویند مخاطبان این صحبت‌ها مدیران کسب و کارهای دیجیتال هستند و با تمام این عبارات انگلیسی آشنایی دارند. آن‌ها همچنین تاکید دارند که بسیاری از این عبارات در فارسی عبارت آشنا و دقیقی ندارند و ممکن است صحبت‌های او را بیش از این نامفهوم کند.

اما ما چه می‌گوییم؟

نویسندگان و دغدغه‌مندان ادبیات فارسی از سر عقده و یا کینه شخصی این موضوع را مورد نقد قرار نداده‌اند. دغدغه آنان فارسی است و فارسی یعنی ابزاری که با آن مردمی که ذیل نام ایران مشغول زندگی هستند، با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. فارسی یعنی ابزاری که یک سوژه ایرانی می‌تواند با تاریخ و هویت خود پیوند داشته باشد. یعنی ابزاری که بتواند با آن حافظ، مولانا، سعدی و... بخواند.

اینها هم از سر یک رویکرد ایرانگرایی و برتری زبانی به زبان دیگر نیست. جز اینکه عدم ارتباط با هویت و تاریخ باعث می‌شود آدمی خود را از گنجینه تجربه و رهنمون برای زندگی‌اش محروم کند، سوژه بدون زبان، سوژه‌ای بی‌هویت می‌شود و سوژه بی‌هویت، چون پری در گردباد هر روز به یک سمت می‌رود. دغدغه بزرگانی که در تاریخ معاصر به منش جعفرخانی نقد می‌کردند از این منظر بوده است. با این رویکرد می‌توان با منتقدان خانم مدیر یا آقای مدیری و هرکس که این‌چنین صحبت می‌کند همدل شد.

سوای اینها شنونده این ادبیات به این می‌اندیشد که صحبت کردن این‌چنینی چه ضرورتی دارد؟ اگر مخاطب این صحبت فقط عده‌ای خاص و همزبان‌اند دیگر چرا در جلسه و همایش‌های عمومی با همین ادبیات حضور پیدا می‌کنند؟ اگر مخاطب این صحبت‌ها هر فارسی‌زبانی است که به کارش می‌آید چرا به جای رول نمی‌گوید نقش یا جای سود از بنفیت استفاده می‌کند؟ مخاطب وقتی برای این سوالات جوابی پیدا نمی‌کند، ذهنش به این سمت می‌رود که گوینده با به‌کارگیری این ادبیات در پی این است که یک سلسله‌مراتبی به میانجی زبان با شنونده برقرار کند.

انگار که می‌خواهد بگوید من صاحب چیزی - در اینجا زبان - متمایزم که با زبان عرفی شما متفاوت است. این اگر در خودآگاه گوینده هم نباشد، لااقل در ناخودآگاهش است. زیمل، جامعه‌شناس بزرگ در نقد و بررسی شهرهای مدرن می‌گفت که یک شهروند در میان هیاهو، پالودگی رنگ، نور و صدای شهر وقتی می‌خواهد متمایز باشد به ابزارهای عجیب و متفاوتی چنگ می‌زند. می‌توان از او وام گرفت و در بررسی رایج شدن زبان این‌چنینی به این اندیشید که صاحب این زبان معوج برای متمایز بودن چنین سخن می‌گوید و نمی‌داند که با این کار هم به خود ستم می‌کند و هم به هم‌زبانان.

منابع:

  • https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-32544
  • isna.ir/xdSStS
  • https://7sobh.com/fa/tiny/news-575735

سایر مطالب:

وزارت نفت باید اسناد کرسنت را منتشر کند

سیل دارد همه چیز را می‌برد، دانشگاه را هم

فکولته دانشکده شد، سیب زمینی پوتیتو!

برتری‌های زبان فارسی بر زبان عربی

شیر و خورشید مان را چه شد؟

تجربه من از دانشگاه در نروژ

آیا فقط مرد مقصر است؟

پسر اتریشی نادرشاه!

عصاره رذایل بشریت

آقامون جنتلمنه!

من و ناتاشا

استارتاپزبان فارسیفرهنگغربزدگیجامعه شناسی
بیشتر مطالب این صفحه بازنشرند چون به نظرم ارزشش را دارند. علی حسین‌زاده هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید