سال نوی کاری شروع شده است. خبرها را میدانید و نیازی نیست بگویم، سیل، تورم، نگرانی، ناکارآمدی، مقاماتی که همیشه مسئولند و میزهایشان عوض میشود ولی نه درسی یاد میگیرند و نه قدی میکشند. ولی دیگر نمیخواهم به اینها و درباره اینها بنویسم. زندگی ادامه دارد و ما ادامه میدهیم.
یادش بخیر یکی از اولین نانهای باگت تازهای که خوردم کلاس سوم ابتدایی بودم. سال سوم جنگ بود و دیگر هزینه جنگ و زندگی کوپنی خودش را داشت نشان میداد. پس اندازهای خیلیها تمام شده بود و تورم و بازار سیاه حقوق ثابت خیلیها را میبلعید. وسط آن روزهای خاکستری، یکی از معلمان خوب مدرسه رفته بود و در خانهاش نانوایی فانتزی کوچکی راه انداخته بود و صبحها از پنجره خانه پخت روزش را میفروخت. مادرم و همکارانش صندوق قرضالحسنهای در دبیرستانشان راه انداخته بودند تا کمک کار یکدیگر باشند و چه روزهایی بودند که میدیدم مادرم دفترچههای قرضالحسنه را بهروز میکند تا آن روزهای خاکستری بگذرند. روزهایی بود که فردا و دیروز مهم نبودند، امروز مهم بود. با همه سختیها و نومیدیها و نظریه پردازیها مساله هر خانواده و چالش هر خانواده گذران زندگی بود و حالا هم هست.
حقیقتش را بخواهید در سال ۹۲ و ۹۶ هر دو بار به امید اصلاحات اقتصادی و رقابتی شدن بازار و باز شدن راه برای کارآفرینی و نوآوری و مبارزه با فساد به رئیس جمهوری فعلی رای دادم و همه را هم تشویق به رای دادن کردم. الان میبینم انتظاراتم اشتباه بوده است. شاید اصلا اشتباه است که آدمی دانشگاهی از نامزدی کسی حمایت کند، شاید ما باید بیشتر روی راه حل و کمک به اجرایی شدنش تمرکز کنیم. نمیشود یک عمر درباره ناکارآمدی دستگاههای دولتی و انگیزه قوی برای رانتخواری و حفظ انحصارات نوشت و بعد از همان دستگاهها انتظار معجزه داشت. آنها همینند، با آمدن و رفتن سیاستمداران عوض نمیشوند. اما در این میان کارفرما و کارگر، کارآفرین و سرمایهگذار، خانوادهها و مردم عادی باید به زندگی ادامه بدهند. باید راههای جدید و محصولات جدید برای فعالیت اقتصادی پیدا کنند و زندگی کنند. در ورای سیاستزدگیها و جنگ قدرت جناحها مردم هستند و زندگی میکنند. برای همین است که امسال حتی اگر درباره سیاستهای اقتصادی و هزینهها بنویسم بیشتر از جنبه تحلیل مینویسم نه به امید تغییر در دولتیانی که سمبل چمدانهای پر مدرک و چنتههای پر حرف و کارنامههای بیعمل هستند. بیشتر میخواهم درباره کارآفرینی، محصولات جدید، راههای جدید کسب درآمد و فعالیتهای اقتصادی بنویسم. اینکه چکارهایی جواب میدهند و چکارهایی جواب نمیدهند. کدام بازارها را میتوان گسترش داد و کجا میشود محصول ایرانی را عرضه کرد. واقعیت ماجرا اینجاست که دولت معمولا از مردم در تلاش و خلاقیت عقبتر بوده و هست. حالا باید به خودمان و تواناییهای خودمان رجوع کنیم و بکوشیم از این روزها بگذریم.
بله افق اقتصادی خوب نیست، بله فساد هست، بله دولت توان مقابله ندارد. این نیست که فاسدان و مفسدان قوی هستند، یکی از طنزهای تلخ اقتصاد شنیدن این جمله است «قوی هستند»، بلکه این واقعیت است که مدیران و کارگزاران برای یادگیری از گذشته و مقابله با فساد ارادهای ندارند. این قدرت مختلسان نیست که منابع محدود ایران را تاراج میکند، این ضعف دستگاهها و درگیری مدیران در بحثهای نظری و خلق توجیهات است که این فضا را ایجاد کرده است. در این فضا باید تقویت دستگاه قضا را خواستار شد و کوشید راهکارهای جدیدی یافت. چه راهکارهایی هنوز نمیدانم.
بله ما تحریمیم. شوخی نداریم که. ماه شعبان است و همکلاسیهای دبیرستان مشغول کار خیر، از این سر دنیا ۵۰ دلار نمیشود فرستاد برای کمک به سیلزدگان یا شرکت در نیکوکاری بقیه. و نخیر، تحریم را نمیشود دور زد. مدعیان دور زدن تحریم بهانه جدیدی برای تاراج پیدا کردهاند وگرنه تحریم یک سد قانونیست؛ از سدهای قانونی با قانون و از طریق دادگاهها میگذرند. سال ۸۹ یا ۹۰ بود در جلسهای در اتاق بازرگانی درباره تحریمهای کوبا ارائه داشتم، آقای آل اسحاق بودند و پرسیدند راه حل چیست؟ جواب دادم «وکیل بگیرید، کار حقوقی کنید» الان هم راه حل همان است. حضور، پیگیری، طرح دعوا. دور زدن فقط به فساد دامن میزند و راهزنی اقتصاد را بیشتر میکند. تحریم را بعنوان واقعیت اقتصادی کشور بپذیریم و اجازه بدهیم هزینه واقعیش در قیمتها منعکس بشود تا تخصیص منابع بهینه صورت بگیرد و بدانیم چکار باید بکنیم.
ولی ما هستیم. شوهر عمه مرحومم مهندس دهقان شرکت پیشتاز آرتاش را در اوایل دهه شصت تاسیس کرد و یکی از اصلیترین و موفقترین شرکتهای کورهساز ایران شد. ما میتوانیم، در بخش خصوصی خلاقیت و نوآوری آنقدر هست که از این روزها بگذریم. اگر دولت و دولتیان و حکومتیان محبت کنند و بگذارند کارآفرین و نوآور کارشان را بکنند. مردم ما هم میدانند چطور نان بپزند و چطور بفروشند. نیازی به دخالت بیشتر انحصارطلبان اقتصادی نیست. اینها را نگفتم که بگویم «زندگی شیرین میشود». گفتم که بگویم امید یک گزینه نیست، امید تنها چاره ما آدمهای معمولیست که خدا آنقدر دوستمان داشته که میلیونها نفرمان را خلق کرده است. این امید را خرج دیوانسالاران کم بضاعت نکنیم وقتی خودمان میتوانیم.
… من هنوز نان باگت تازه را دوست دارم و برایم یادآور اراده ایرانیست تا یک نان فرانسوی.