سلام دوستان خوب هستید؟?
توی این مقاله میخوام بگم که چجور با برنامه نویسی آشنا شدم.
قبلا من توی یه گروهی با چند نفر صحبت می کردم و یه روز یه حرفی افتاد راجع(حواستون باشه که راجب اشتباهه ها!) به اینکه چجوری با برنامه نویسی آشنا شدن و مثلا یکی از اونا گفت که من همینطور داشتم وب گردی میکردم و یه دفعه دیدم یه چیزی به نام برنامه نویسی هست و منم رفتم درموردش تحقیق کردم و رفتم یاد گرفتم و بقیه هم اینطوری بود آشنا شدنشون.
ولی داستان آشنا شدن من با برنامه نویسی کلا فرق میکنه و یه سری چالش ها داشتم?
خب اجازه بدید کم کم شروع کنم به تعریف کردن
آماده اید؟
آقا من اون موقع کلاس هشتم بودم (سال 98 بود)
و ما 3تا رفیق صمیمی بودیم که درس خون هم بودیم
که من بودم و عرفان و بهرام(حالا این دوستمون اسمش بهرام نبود بلکه فامیلش بهرامیان بود که ما میگفتیم بهرام و به منم میگفتن اسی?) و بعد این دوست من عرفان مسجد میرفت و اونجا یه حاج
آقا(به قول تُرک ها مالّا) بهش برنامه نویسی(html) یاد میداد.
یه روز که توی حیاط مدرسه بودیم(زنگ تفریح بود) من ازش پرسیدم که عرفان یعنی چی کد میزنیم؟
کد چیه اصلا؟ ها؟ اونم نمیدونم چی گفت ولی من نفهمیدم که چی گفت :) خلاصه قرار گذاشتیم که نمیدونم دوشنبه ها یا کِی برم خونه ی اون حاج آقا که به منم برنامه نویسی یاد بدن.
بعد اومدم خونه گفتم و بابام اجازه نداد که برم?
و منم کلی بحث کردم که آقا چرا نرَم و...
گفت نمیدونم خوب نیست بری توی خونه ی یه نفر برنامه نویسی یاد بگیری و...
خلاصه منم نرفتم
بعد فرداش توی مدرسه گفتم به عرفان که عرفان بابام اجازه نمیده بیام یاد بگیرم
حالا اگر میتونی من بهت یه فلش بدم تو اون آموزش هارو بزن به فلش و خودم استارت کار رو بزنم
بعد اون گفت که نه نمیتونم بزنم
من گفتم چرا؟
گفت که حاج آقا گفته که به کسی ندم این فیلم هارو چون پولی خرید کردیم و...
خب من خیلی ناراحت نشدم چون به هرحال این دوستم نمیخواست بدقولی کنه و...
من گفتم خب برو از حاج آقا اجازه بگیر بگو میتونم این فیلم هارو بدم به دوستم یانه
اگر گفت نه بگو من پول آموزش رو بدم
اینم گفت باشه
خلاصه رفت و بعد از چند روز اومد گفت بیار فِلَشِتو.
البته این بماند که من چقدر بهش اصرار میکردم که بابا جون مادرت این ویدیو هارو اوکی کن و...
من فرداش فلشم رو بردم و اونم برد ویدیوهارو زد بالاخره
حالا واقعا این اصلا به ذهنم نمیرسید که بابا برو توی گوگل سرچ کن آموزش html و کلی برات آموزش رایگان و باکیفیت میاره
خلاصه اومدم استارت کار رو زدم و شروع کردم به یادگیری
بگم بهتون؟
طرف داشت تگimg رو توضیح میداد و بعد توی Src نوشته "ok.jpg" و منم برداشتم همون رو نوشتم و چند ساعت درگیرش بودم و میگفتم وا پس چرا واسه ی این اجرا میشه ولی واسه ی من اجرا نمیشه
خخخخ
بعد رفتم از عرفان پرسیدم و اون گفت داستان از چه قراره
بعد وقتی داشتم آموزش میدیدم، دیدم که این آدرس سایت رو نوشته روی ویدیو(واترمارک کرده) و بعد من رفتم توی تلگرام سرچ کردم و کانالشونو پیدا کردم
بعد سرچ کردم html و دیدم آموزش هارو آورد واسم?
من هنگ کرده بودم
میگفتم مگه این پسر نمیگفت که ما آموزش هارو خریدیم، اینا که رایگان گذاشتن :( خلاصه رفتم از ادمین کانال هم یه سوال چرت پرسیدم و هیچی دیگه اینطور شد که من دیدم من کلی اصرار کردم که آموزش های رایگان رو برام بزنن
بعد دیگه نمیدونم که به دوستم گفتم این موضوع رو یا نه
خلاصه اینطور دیگه
و بعد یادمه تا ساعت 1،2 شب کار میکردم اونم روی یه صندلی پلاستیکی شکسته(البته اینم بگم که الان هم تجهیزات خاصی ندارم ولی خب یه کوچولو پیشرفت کردم) و واقعا وقتی از جام پا میشدم میدیدم که پام دیگه باهام نمیاد?
بعد حالا اون دوستم خیلی از من جلوتر بود توی برنامه نویسی
ولی اون خیلی کم کار میکرد
ولی من واقعا مثل ... یاد میگرفتم (باور کن الانکه یاد اون روزا میفتم خیلی حس و حالم خوب میشه و واقعا خیلی باصفا بود)
و جالبه که اون دوستم کلا برنامه نویسی رو رها کرد(تا جایی که میدونم) بخاطر این که میگفت برنامه نویسی کار نداره و...
میدونید چرا این حرف رو میزد؟
چون به روز نبود.
حالا شاید بگید که تو چرا منصرف نشدی محمدامین؟
ببینید من قبلا خیلی از تلگرام استفاده میکردم و دیگه یچیزایی رو میدونستم مثلا بلد بودم یه کانالی رو سرچ کنم که واقعا خیلی کار ساده ای هستش کافیه توی سرچ باکس آدرس کانال رو بنویسی و جالبه اون دوست من بلد نبود سرچ کنه
چون من یبار بهش گفتم برو فلان کانال(همین کانالی که جلوتر میگم) عضو شو اون گفت چجوری؟ :(
خلاصه یچیزایی بلد بودم و دیدم که توی همون کانال که من آموزش هاشو گرفته بودم از دوستم، تبادل زده بودن
که من رفتم با کانال سورس ایران(sourceiran) آشنا شدم و از اون موقع تا الان که سال 1400 هستش به پادکست های آقای همتی گوش میدم و خداوکیلی دمش گرم که بدون هیچ چشم داشتی تجربیاتشو در اختیارمون قرار میداد و میده و همین حرفاشون باعث شد که من دل سرد نشم
حتی دیگه من یبار سر سفره که همه نشسته بودن برای نهار پادکستشو گوش میکردم با صدای بلند و واقعا حال میکردم باهاش چون که صاف و ساده حرف میزد
واقعا این ویژگی شو دوست داشتم و دارم
خلاصه اینطور دیگه
بعد بزار اینم بگم که اون موقع که من و عرفان برنامه نویسی یاد میگرفتیم، اون یکی دوستم(بهرام) هم خواست که بیاد یاد بگیره و من بهش گفتم که ببین اگر علاقه نداری نیا توی این حوزه چون واقعا بعد از یه مدت دل سرد میشی
اون گفت حالا بزار یکم کار کنم ببینم چجوریه
منم گفتم باشه
خلاصه که عرفان آموزش ++c رو داد به بهرام و فکرکنم که باید یه برنامه ای نصب کنی که این زبان رو کار کنی
نمیدونم دقیق خلاصه یادمه که باید یه برنامه نصب میکرد بعد این توی نصبش گیر کرده بود و همونجا برنامه نویسی رو گذاشت کنار? و چنتا هم فحش داد خخخخ
آره دیگه اینطور
خلاصه اینطور بود داستان آشنا شدن من با برنامه نویسی
و بعضی موقع ها به یچیزایی فکر میکنم
اینکه اگر بابام اجازه میداد من میرفتم از اون حاج آقا یاد میگرفتم، ممکن بود که منم مثل اون دوستم(عرفان) دل سرد میشدم و منم همون باور رو داشتم که آره این حوزه هیچ کاری توش نیست و... و کلا رها میکردم برنامه نویسی رو
خلاصه این رو بدونید که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست
مطمئن باشید که هر اتفاقی می افته توی زندگیتون، حتما بهترین اتفاق بوده و قطعا یه حکمتی پشتش هست.
خب من حرفام تموم شد و امیدوارم که از این مقاله یچیزی یاد گرفته باشید
و در آخر اگر از این مقاله خوشتون اومد یه لایک بکوبید که من انرژی بگیرم??
آقا خیلی چاکریم امیدوارم هرجا که هستید سالم و پرانرژی باشید و خدانگهدارتون