مریم رنگی طهرانی
مریم رنگی طهرانی
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

ازمیانه آتش۱

افغانستان و ابرقدرت‌ها؛ بمب‌های اسباب ‌بازی و تی‌شرت‌های سقوط!

مریم رنگی تهرانی*: چند روز پیش در تمام رسانه‌های جهان این جمله تکان دهنده مخابره شد: «کابل سقوط کرد.»

دورنمای به قدرت رسیدن طالبان البته از مدت‌ها قبل مشاهده می‌شد. همان زمان که ترامپ وعده انتخاباتی خود را خروج نیرو‌های  نظامی از افغانستان بیان کرد. یا زمانی که “زلمی خلیل زاد“ نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در سال ۲۰۱۸ دوحه با نمایندگانی از طالبان دیدار کرد؛ و در نهایت اعلام رسمی “جوبایدن” مبنی بر خروج کامل نیرو‌های آمریکا از افغانستان نشان از تحولات جدید در منطقه داشت.

با این حال سرعت پیشروی طالبان و فروپاشی نظام سیاسی افغانستان برای همه شگفت‌آور بود. چیزی شبیه همان حادثه‌ای که در سال ۱۹۹۶ رخ داد

تاریخی که برای افغانستان تکرار می‌شود

گویی تاریخ برای افغانستان دوباره تکرار می‌شود. در طی جنگ‌های داخلی، طالبان با تصرف هرات و اشغال کامل افغانستان در سال ۱۹۹۶ فصلی دیگر در تاریخ کشور را رغم زد. در آن زمان هم تنها احمد شاه مسعود، شیر پنجشیر، در ائتلافی موسوم به ائتلاف شمال برضد طالبان تا پای از دست دادن جان مقاومت کرد.

اما آن‌سو‌تر با نزدیکی القاعده با طالبان و ورود رهبرانش به خاک این کشور، این گروه در ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ حمله‌ای تروریستی به خاک آمریکا را انجام داد. با این حمله ”جورج بوش” پسر پس از عدم تسلیم القاعده توسط طالبان، اکتبر همان سال به بهانه جنگ با تروریسم به افغانستان حمله نظامی کرد.

در بیست سال گذشته و همزمان با تداوم حضور نظامی آمریکا در افغانستان ما چهار دور انتخابات همراه با تقلب فاحش و سکوت آمریکا را مشاهده می‌کنیم. ”حامد کرزای” صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای با حمایت آمریکا به ریاست جمهوری می‌رسد. پس از پایان دورانش “اشرف غنی” توانست در تقلبی آشکار “عبدالله عبدالله” از یاران نزدیک “احمد شاه مسعود” را با حمایت پنهانی آمریکا به عقب‌نشینی وادارد و دومین رئیس جمهور تا سقوط کابل شود.

حال فرار او از کشور و نشر اخبار از فساد گسترده او و نزدیکانش را شاهدیم. پس از کمک‌های این چندسال غرب به دولت و ارتش کشور، رخنه فساد و قوم گرایی همه جانبه به راحتی همه چیز به طالبان می‌رسد.

جنگ سرد بازی دو قدرت برای تغییر نقشه‌های جغرافیایی

اولین بار “جورج اورول“ نویسنده واژه جنگ سرد را در مورد فضای سیاسی بین الملل به کار برد. شوروی کمونیست پس از جنگ جهانی دوم توسعه طلبی را پیشه خود کرده بود، آمریکا نگران از تغییر نقشه شوروی در قدرت که حتی اروپا را هم به دو قسمت تقسیم می‌کرد در پی حفظ کردن قلمرو نفوذ خود بود. فضای دو قطبی و رقابت دو ابرقدرت سایه سنگین خود را برهمه کشور‌های جهان و هر تحول سیاسی در گوشه و کنار می‌اندازد. با این حال در سال‌های پایانی این جنگ خاموش است که قرعه به نام افغانستان می‌افتد.

کودتای نظامی ۱۹۸۷ در افغانستان توسط افسران چپگرای نزدیک به شوروی، "محمد داوود خان" را سرنگون کرد. در این کودتای خونبار رئیس جمهور به همراه خانواده‌اش توسط کودتاگران کشته شدند.

بعد از آن "نورمحمد تره کی" در افغانستان اعلام برپایی دولت کرد. شوروی به عنوان اولین کشور آن را به رسمیت شناخت. امری که نشانه آشکاری از جای گرفتن افغانستان در بلوک شرق بود. با توجه به رقابت دو قطب جهان در آن برهه تاریخی، یک دولت چپگرا در این منطقه نزدیک به هندوستان و اقیانوس هند برای آمریکا نگرانی  بسیاری به بار آورد و این سرآغاز حمایت آمریکا از اسلام گرایان مخالف با کودتا است. نیرو‌های پارتیزانی مبتنی بر ساختار اجتماعی و جغرافیایی افغانستان که از درون دره‌های بی‌پایان این سرزمین کوهستانی سر برآوردند.

اوضاع در کابل هم آرام نمی‌ماند. کمونیست‌های حاکم خود به دو جناح تقسیم می‌شوند و شوروی در حمایت از جناح میانه‌رو مداخله می‌کند. ترس از دست رفتن افغانستان نیرو‌های شوروی را در تصمیمی غریب به ورود به خاک افغانستان وا می‌دارد. تصمیم برژنف برای این تجاوز نظامی را بسیاری سرآغاز پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی می‌دانند.

در آن دوره آمریکا و کشورهایی، چون عربستان، پاکستان و ایران هم تاحدودی از نیرو‌های مجاهدین حمایت کردند. در ۱۹۸۱ بانوی آهنین “مارگارت تاچر” نخست وزیر وقت بریتانیا دیداری از کمپ پناهندگان افغانستان در مرز پاکستان می‌کند. این دیدار اولین مسئول غربی با برخی از اعضای مجاهدین افغانستان، نشانه آشکار از حمایت مالی و تسلیحاتی غرب برای تقابل با تجاوز شوروی است. حضور نظامی شوروی و درگیری‌ها در خاک افغانستان تا زمان ریاست جمهوری "گورباچف"، آخرین رئیس جمهور شوروی ادامه پیدا کرد. تا اینکه در نهایت در سال ۱۹۹۸ موافقتنامه پایان جنگ افغانستان، میان این کشور با سه کشور آمریکا، شوروی و پاکستان امضا شد. ارتش سرخ به جان آمده از جنگ آوری پارتیزان‌های افغان سرزمین دره‌ها را وامی‌نهد و راه گریز را در پیش می‌گیرد. این زمانی است که امپراتوری سرخ دیگر نفس‌های آخر را می‌کشد. ادوارد شوارنادزه در جایی تصمیم برای خروج از افغانستان را سخت‌ترین و مهم‌ترین تصمیم در مسیر پایان جنگ سرد می‌نامد.

در این میان، اما دولت "نجیب الله" که مورد حمایت شوروی بود، توانست تنها سه سال و سه ماه دوام بیاورد. پس از سقوط دولت، جنگ‌های داخلی و ویرانی‌ها، مهاجرت و کشتار میلیون‌ها نفر از مردم افغانستان را رقم زد که تاریخِ دقیق شکل گیری طالبان نیز در این دوره است.

آمریکا جانشین شوروری می‌شود؟!

داستان حمله نظامی ابرقدرت‌ها به افغانستان، اما این جا به پایان نمی‌رسد. سال ۲۰۰۰ و با حمله تروریستی به برج‌های تجارت جهانی ماجرایی دیگر آغاز شد.

این بار محافظه‌کاران به قدرت رسیده در کاخ سفید سرمست از جهان تک قطبی بدون حضور روسیه در پی اعمال قدرتند. جهانی که در آن قرار است ایالات متحده فراتر از سازمان‌های جهانی نقش هژمون اول و آخر را بازی کند.

بوش و همفکرانش فرصت حمله به برج‌های دوقلو را از دست نمی‌دهند و به افغانستان لشگر می‌کشند. حالا جهان سرمایه‌داری قرار است که پیشرفت را به این تکه قرون وسطایی جهان ببرد. این لشگر کشی بیرق پیروزی آمریکاست در جهان تک قطبی که با صدایی بلند خود را فراتر از هر قانون و مقرراتی می‌بیند.

آمریکا از افغانستان می‌رود، جهان دیگری زاده می‌شود؟

حال پس از ۲۰ سال، قدرت گیری دوباره  طالبان مسائل افغانستان اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است. تحولات افغانستان هر بار نشانه‌ای از تغییر در بلوک بندی جهانی و شکل گیری نظم‌های مختلف بین‌المللی است.

روسیه بخاطر همجواری حیاط خلوتش با افغانستان نگران قدرت گرفتن نیرو‌های اسلام گرا در آسیای مرکزی و قفقاز شمالی است. هرچند صراحتا اعلام نموده که دخالت نظامی نمی‌کند، اما تماس‌های "پوتین" با کشور‌های هم مرز با افغانستان و مسئله حیاتی چچن، نشان از نگرانی مسکو در تحولات این منطقه است.

چین هم از این قاعده مستثنا نیست؛ نگرانی چین از گسترش هرج ومرج و بی ثباتی در مرز‌های غربی، این کشور را نیز  وادار به واکنش کرده است. سال‌های اخیر چین، چون لاک پشتی که دیگر به لاک خود نیاز ندارد، نفوذ خود را در آسیای مرکزی، پاکستان و افغانستان افزایش داده است. نگاه اقتصادی چین و تمرکز بر تنش کمتر با آمریکا این کشور را به این نتیجه رسانده که نقش بیشتری در معادلات جهان، منطقه و افغانستان داشته باشد  تا از این طریق امتیازاتی را نیز دریافت کند.

نگاه استراتژیک چین به افغانستان در لوای یک کمربند و راه اتصالی با کشور‌های دیگر بالاخص پاکستان برای تجارت است که در این راستا گفتگو‌هایی بین دو کشور از سال ۲۰۱۷ انجام گرفته است. نشان از برنامه ریزی چین از خروج نیرو‌های آمریکایی دارد.

قمار با کارت افغانستان در بازی قدرت

تاکنون در گفتار کشور‌های دیگر از دولت انتقالی مشترک با طالبان گفته شده است، اما حرکات و تمامیت خواهی نیرو‌های طالبان این فرضیه را دچار تشکیک کرده است.

موضوع افغانستان و اینکه آیا باز هم شاهد جنگ‌های داخلی به همراه درگیری‌های نظامی بیرونی خواهیم بود؟ چند فرضیه مهم را در پس خود دارد، و آن اینکه آیا جهان آینده به سمت قطب بندی‌های جهانی با تعریفِ جدید حرکت خواهدکرد؟

با پایان یافتن جهان دوقطبی، مسئله افغانستان پس از سال‌ها شاید نشان از شروع فصلی تازه در قطب‌های جدیدِ قدرت جهانی دارد. آیا چین این قدرت نوظهور جهانی طالبان را در حیاط خلوت جدید خود به عنوان عامل امنیت به کار می‌گیرد؟ آیا آن‌ها نگهبانان متعصب شاهراه‌های تجاری چین و نیرو‌های نیابتی یک ابرقدرت در حال ظهور هستند؟ یا بر عکس آمریکاست که در جنگ با ابر قدرت نوظهوری به نام چین حالا یک گروه متعصب را به عنوان دردسری ابدی بین سه رقیب و دشمن خود رها می‌کند. ایران و چین و روسیه حالا باید مدام نگران همسایه نامتعادلی باشند که هر دم از باغش بری می‌رسد.

هر چه هست این بار هم پای یک بازی قدرت در عرصه جهانی و یک نظم نوین جهانی در میان است و کاش این بار مردم افغانستان کمتر قربانی بازی ابرقدرت‌هایی باشند که جز به منافع خود نمی‌اندیشند. شوروی برای بچه‌های افغانستان بمب‌هایی به شکل اسباب بازی می‌ریخت و تجارت آمریکایی از سقوط افغان‌های مستاصل از هواپیما تی شرت تولید می‌کند. دریغ که افغانستان و سرنوشت مردمانش دستمایه اسباب بازی و تی‌شرت ابرقدرت‌هاست!

*کارشناس مطالعات منطقه‌ای

منتشر شده در دیدار نیوز

افغانستانکابلآمریکاچینروسیه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید