جوان لاله گون از خون کفن پوش
شهید راه دین در جبهه شوش
به نزد مادرت رفتی شتابان
بگیرد مادر راحل در آغوش
تو در عشق خدا از جان گذشتی
شهادت در ره جانان به تو نوش
تو از دنیای فانی درگذشتی
میسر گشت بر تو جاودان خوش
بدی پابند دین حق یزدان
سلحشور و فداکار و پر از جوش
چراغ روشنی در جبهه بودی
به دست دشمنان گشتی تو خاموش
صفا بخشیده ایثارت به دلها
طنین افکنده تکبیر تو در گوش
به دشمن حمله کردی همچو شیران
رها کردند بعثی ها زره پوش
چنان درس ادب دادی به صدام
محال است این ادب گردد فراموش
گرفتی تو اسیر از دشمن دون
دل آزرده شد آن صدام و هم بوش
نهادی بر سر تاج شهادت
ز اجلالت عدو وامانده مدهوش
تو بر راه علی لبیک گفتی
که حبّش بود در قلب تو منقوش
تو بر دین خدا امداد کردی
نکردی بر دو تعظیم و کرنش
تو رفتی اعلمی بر حق رسیدی
نهادی بار سنگینی بر این دوش
تو را تقدیم دین حق نمودم
بکن لطف و مکن از یاد فراموش
به حنت می رساند مرکب حق
خوشا بر حل تو فرزند با هوش
تو چیره بر عدو با قدرت دین
از این قدرت عدو شد خوار و مخدوش
مشخص شد چنین قدرت به دنیا
به روی آن نهاده خصم سرپوش
بسیجی و سپاهی و تو سرباز
به دشمن تاخت هر سه دوش بر دوش
شهیدان عازم سوی جنانند
ولیکن مادران گریان سیه پوش
پدر با تو سخن با شعر گوید
پسرجان بی پدر کوثر مکن نوش
به دین دادی شهید ای اعلمی
جوان با ادب ، دیندار و باهوش