فصل الخطاب مرکب از دو کلمه است: «فصل» و «خطاب»؛ راغب در مفردات واژه فصل را چنين تعريف کرده است: «الفصل ابانه احد الشيئين من الاخر حتي يکون بينها فرجه؛ جدا کردن چيزي از ديگري به گونه ای که ميان آن دو شکاف افتد.»(مفردات، ص638)
خطاب گفتاری است که بين گوينده و شنونده رد و بدل شود. خَطب، به امر شديد و عظيمي گفته می شود که گفت و گو درباره آن زياد است. فصل الخطاب اضافه صفت به موصوف خود است. در حقيقت « الخطاب الفصل» است؛ يعنی خطابی که فصل بودن از مهمترين ويژگی های آن است. کلامي که علاوه بر روشن بودن خودش، حق را از باطل جدا می کند. البته مصاديق ديگری هم برای «فصل الخطاب» بيان شده است، از جمله:
الف ـ منطق نيرومند: خداوند منطقی نيرومند را که از فکر بلند و عمق انديشه حکايت مي کرد، در اختيار داوود گذارد و نه تنها در مقام داوری که در همه جا سخن آخر و آخرين سخن را بيان می کرد.(ر.ک: تفسير فخررازي، ج26، ص184)
ب ـ قوانين مقبول: قوانينی که دو طرف نزاع آن را بپذيرند و منازعه و درگيری بر پايه آن خاتمه يابد. حضرت علی(ع) فصل الخطاب را «البينه علی المدعی و اليمين علی المدعی عليه» معنا کرده اند؛ يعنی بينه دو شاهد عادل بر عهده مدعی است و قسم بر عهده منکر.»(الغارات، ج2، ص365)
پ ـ نيکو و شمرده سخن گفتن: درباره سخن گفتن پیامبر اکرم(ص) گفته شده است: «ان کلام رسول الله(ص) کلاما فصلاً يفهمه کل من سمعه؛ گفتار پيامبر(ص) سخن گفتن با فاصله و آشکار بود و هرکس آن را می شنيد، می فهميد.» (سنن ابي داوود، ج4، ص261)
ت ـ علم به همه زبان ها: معنای ديگر فصل الخطاب آگاهی از زبان همه موجودات روی زمين است. اين معنا را امام رضا(ع) برای فصل الخطاب ذکر کرده اند. اباصلت ـ از ياران امام رضا(ع) ـ می گويد: «امام به زبان های مختلف سخن می گفتند و به خدا سوگند در هر زبان و گويشی، فصيح ترين و داناترين مردم بودند. به ايشان گفتم: اي فرزند پيامبر خدا(ص)! من از آشنايی شما به اين زبان های گوناگون در تعجبم. امام(ع) فرمودند: ای اباصلت! من حجت خدا بر خلق هستم و خداوند حجتی را بر مردم نمی فرستد که زبان ايشان را نداند. آيا اين سخن اميرالمومنين(ع) را نشنيده ای که «اوتينا فصل الخطاب فهل فصل الخطاب الامعرفه اللغات؛ يعنی به ما فصل الخطاب داده شد. آيا فصل الخطاب چيزی جز دانستن زبان هاست؟»(عيون اخبار الرضا، ج2، ص228)
ث ـ کلام معتدل: به گفتار ميانه ای که نه اختصار زيان بار، نه تفصيل خسته کننده دارد، فصل الخطاب گفته شده است. درباره پيامبراعظم(ص) گفته شده است: «کان تکلم بجوامع الکلم فصلاً لافضول فيه و لاتقصير؛[پيامبر خدا(ص)] کوتاه، پرمعنا و با فاصله سخن می گفتند، بی آنکه در آن فزونی يا کاستی باشد.»(معني الاخبار، ص81)
بسياري از مفسران «فصل الخطاب» را به معنای داوری عادلانه گرفته اند. تعبير از داوری به «فصل الخطاب» به خاطر آن است که خطاب، همان گفت و گوی طرفين نزاع است و فصل به معنای قطع و جدايی است. گفت و گوی صاحبان نزاع هنگامی قطع خواهد شد که بين آنها داوری صحيح بشود. البته «فصل الخطاب» فراتر از قضاوت معمولی است. فصل الخطاب، داوری براساس واقعيات است، نه ظواهر.
کلام آخر اینکه «فصل الخطاب» را به هر معنا بگيريم، ائمه معصوم(ع) موصوف به آن هستند. امام صادق(ع) مى فرمايند: امير مؤمنان على(ع) فرمودند: «و لقد أعطیت خصالاً ما سبقنى إلیها احد قبلى، علمت المنایا و البلایا و الأنساب و فصل الخطاب فلم یفتنى ما سبقنى و لم یعزب عنى ما غاب عنى؛ محققاً به من خصلت هایى داده شده است که در آن ها هیچ کس بر من پیشى ندارد؛ دانستن مرگ ها، رویدادهاى ناگوار، نسب ها و«فصل الخطاب» به من آموزش داده شده است. پس علم به آن چه پیش از من سپرى شده است از دستم نرفته و علم به آن چه پنهان است، از دسترس من دور نیست.»(اصول کافى، ج1، ص280) و در زیارت جامعه کبیره خطاب به حضرات معصومین(ع) عرض می کنیم: «و فصل الخطاب عندکم؛ خطاب فصل نزد شماست.»