نمکینی، زیبایی و دلربا بودن:
نگار من همه حسن و ملاحت است و جمال همه ملاحت و حسن و جمال او به کمال
سوزنی
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق، جهان می توان گرفت
حافظ
«ملاحت، نوعی از لون آدمی است که مایل به سیاهی باشد چون در این قسم رنگ یک گونه تابشی و لمعان می باشد که طبیعت ادراک خوبی و کیفیت آن را مطبوع و مرغوب می دانند لهذا به لحاظ مرغوبیت آن را به نمکینی صفت کردند.(غیاث اللغات، ج2،ص413)
به حسن خُلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
حافظ
ملاحت را نمی شود توصیف کرد؛ ملاحت غیر از زیبایی است. زیبایی موزون بودن اعضاست، اما ملاحت چیزی بیشتر از موزون بودن است! ممکن است همه چیز موزون باشد، اما ملیح (نمکین) نباشد. ملاحت، آن زيبايی عمقی و باطنی انسان است و ليكن جمال، مربوط به زيبايی ظاهر است.
از حضرت رسول اكرم(ص) سوال کردند: شما زيباتر هستيد يا حضرت يوسف؟ ايشان(ص) فرمودند: «اخي يوسف اجمل منی و انا املح منه؛ برادرم يوسف از من زيباتر بوده و لكن من از او بانمكترم.»(سفینه البحار، ج۲،ص۵۴۶؛ مناقب آل ابی طالب،ج1،ص218)
یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست
سعدی