سامری از بزرگان زمان حضرت موسی(ع) از قبیله ای به نام سامره بود و به زرگری اشتغال داشت. وقتی حضرت موسی(ع) به میقات رفت، سامری با ساختن گوساله ای طلائی و دعوت به پرستش آن، مردم را گمراه کرد. حضرت موسی(ع) در برگشت از کوه طور او را به خاطر این کار توبیخ نمود.
داستان سامری و گوساله طلایی او حقیقتی است که با افسانه و خرافات آمیخته شده است. متاسفانه جنبه خرافاتی و افسانه ايی او در کتابها و تفاسیر بیشتر مطرح گردیده است. اگرچه سامری یک شخص است، ولی فکر سامری یک جریان فکری و فرهنگ بوده و در هر عصر و زمانی وجود دارد. او کسی بود که توانست در زمانی اندک و به راحتی، اکثریت بنی اسراييل را به گوساله پرستی کشانده، مبارزات و زحمات حضرت موسی(ع) را بر باد دهد.
در قرآن مجید بخشی از داستان گوساله سامری نقل شده است: بعد از آنکه خداوند فرعون را غرق نموده و بنی اسرائيل را از ذلت و عبودیت نظام فرعونی نجات داد، حضرت موسی(ع) را به میقات فراخواند. حضرت موسی(ع) به برادرش هارون گفت: « درمیان قوم من جانشین من باش، به اصلاح آنها بپرداز و از روش تبهکاران پیروی نکن.»(اعراف، آیه42)
میقات حضرت موسی(ع) سی روز(ماه ذیقعده) بود؛ خداوند ده روز دیگر(دهه اول ماه ذیحجه) بر آن افزود. حضرت موسی(ع) از شدت شوق به سرعت خود را به طور رساند. سامری، در غیاب حضرت موسی(ع) از فرصت استفاده کرده، طلاها و زیورهای بنیاسرائيل را گرفته قالبی از گِل ساخت و طلاهای گداخته را در میان قالب ریخت و به صورت گوساله ای درآورد. آنگاه بنی اسرائيل را جمع کرد و پرده یا دیوار را برداشت. گوساله طلایی نمایان شد، وقتی صدایی از گوساله شنیده شد گفت: موسی برنمیگردد و این خدای موسی است.
اکثریت بنیاسرائیل، در مقابل گوساله طلایی به سجده افتادند. هارون، آنها را ارشاد کرد و گفت: « ای قوم! شما با این گوساله زرین، دچار فتنه و آزمون شدهاید. پروردگار شما، خداوند مهربان است. از من پیروی کنید و از فرمان من اطاعت نمایید. بنی اسرائیل گفتند: ما پیوسته به پرستش این گوساله ادامه میدهیم تا موسی پیش ما برگردد.»(طه، آیات91ـ90)
خداوند به حضرت موسی(ع) ابلاغ فرمود که قومت، مورد امتحان قرار گرفته و گمراه شدند و سامری آنها را به بیراهه کشاند؛ برگرد.(طه، آیه85) حضرت موسی(ع) خشمگین و اندوهناک برگشت و قوم خود را مورد سرزنش قرار داد.(طه، آیه86) و هارون را نیز مورد نکوهش قرار داد که گفت: « اى هارون وقتى ديدى آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد كه از من پيروى كنى آيا از فرمانم سر باز زدى؟»(طه، آیات93ـ92) از ریش و موی سر هارون گرفت و او را به سوی خود کشید. هارون گفت: « ای پسر مادرم از ریش من و موی سرم نگیر این قوم مرا ضعیف و درمانده کردند. نزدیک بود مرا به قتل برسانند. مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده؛ ترسیدم اگر آنان را از گوساله پرستی منع کنم، دچار تفرقه شوند و تو بگویی: چرا بین بنی اسرائيل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی.»(طه، آیات94ـ93 و اعراف، آیه150)
حضرت موسی(ع) خطاب به قوم خود فرمود: « مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟ آیا مدت جدایی من از شما به طول انجامیده است؟ یا خواستید که خشم پروردگارتان دامنگیرتان شود؟ که با وعده من مخالفت کردید؟ آنها گفتند: ما به اختیار خود از وعده تو سرپیچی نکردیم، لکن بارهای سنگینی از زیورآلات فرعونیان که نزد ما بود، بر ما بار بود و سامری گفت: نحوست این زر و زیورهای حرام است که موسی بر نمیگردد؛ بیندازید. ما آنها را از خود دور انداختیم، سامری نیز آنچه با خود داشت به دور انداخت.»(طه، آیه67)
سامری که به علوم غریبه دست پیدا کرده بود با هنرمندی خاص خود و ساختن گوساله، در عقل و اندیشه بنیاسرائيل تصرف کرد. استعدادها، مشاعر و ادراکات آنها را از کار انداخت و هوش و خرد بنیاسرائيل را به طور کامل تسخیر کرده و در اختیار خود گرفت. آنچه که سامری را درکارش یاری کرد، سادگی، نادانی و خوش باوری، بنیاسرائيل بود.
پیشتر اشاره شد که سامری یک جریان فکری و فرهنگی است. هر نظام اجتماعی، سیاسی و جریانهای فکری و فرهنگي که از جهل و نادانی عامه تغذیه می کند و با ترفندها و نیرنگهای رنگارنگ، با شیوههای مرموز و آرام، در پوشش نامها و عناوین پرجاذبه که عقل و هوش را میرباید و در مشاعر و ادراکات تصرف مینماید، حس تشخیص را سلب میکند. در نتیجه تودههای عوام را به سوی گمراهی و انحراف، انحطاط فکری، ارتجاع، ذلت میکشاند، سامری است؛ که متاسفانه در بیشتر مواقع هم صبغه مذهبی پیدا میکند.
بی شک، سامری از روی بیهودگی به چنین کاری دست نزد. او از این کار خود هدف بزرگی را دنبال میکرد که تا حدودی هم در این کار موفق بود. او در غیاب حضرت موسی(ع) برادرش هارون را شکست داد. در باورها و اعتقادات دینی مردم چنان تغییراتی به وجود آورد، که به هیچ وجه به نصایح و مواعظ هارون گوش نداده و گفتند: ما پیوسته گوساله را عبادت میکنیم تا موسی برگردد و چنان علیه او شوریدند، که نزدیک بود او را به قتل برسانند. کار سامری شبیه یک کودتا بود که علیه حضرت موسی(ع) انجام داد. اگر کمی دقت شود، نوع عمل او روشن میکند که در فکر خلع سلاح حضرت موسی(ع) بوده و میخواست رهبری بنیاسرائيل را به عهده بگیرد که کودتای او ناکام ماند.
بنابراین، سامری بیشتر به کسانی قابل تطبیق است که چهره مقدسنمایی دارند. در نقاب دین ظاهر میشوند و خود را متولیان دین میدانند. فتوای دینی صادر میکنند. به دیگران مارک بیدینی میزنند و خود را فوق اشتباه و لغزش میدانند. سامری، نماد خرافهسازان حرفهاي است؛ کسانیکه برای اثبات برتری و بالا بردن مقام و جایگاه خود، احادیث جعل میکنند و کتابها مینویسند.
گوساله سامری، دکان های پر درآمدی است که بدان رنگ قداست میدهند. سامری ها، مظاهر تزویر و فریب هستند که با افسونگری خود، در عقل و احساسات مردم ساده دل، آن چنان تصرف میکنند که دیوانهوار به سوی آنها روی میآورند. به عنوان مثال: حسن بصری ـ نمونه زهد و تقوا ـ در واقعه جمل، جهاد با آشوبگران، پیمانشکنان و طرفداران امتیازات و نظام طبقاتی را که در مقابل حضرت علی(ع) دست به جنگ مسلحانه زده بودند، تحریم کرده بود. وقتی حضرت علی(ع) خطبه ایراد میکردند، وی کلمه به کلمه مینوشت. آن حضرت(ع) با صدای بلند پرسیدند: حسن چه میکنی؟ گفت: سخنهای تو را یادداشت میکنم، تا برای دیگران نقل کنم. آن حضرت(ع) فرمودند: آمَا اَنّ لِکُّلِ قَوٍم سَامِرِیًّا وَ هَذَا سَامِرِّیُ هَذِهِ الاُمَّه، آَمَا اَنَّهُ لایَقُولَ لامِسَاسَ وَ لَکِن یَقُولُ لاقِتَالَ؛ برای هر قومی، سامری است و این(حسن بصری) سامری این امت است؛ جز آنکه سامری زمان موسی(ع) «لامساس» میگفت و این «لاقتال» میگوید.(احتجاج، ج1، ص404)
همان نقش تخریبی که سامری در گمراهی بنیاسرائيل داشت، عمروعاص و حسن بصری و امثال آنها، در به انحراف کشاندن مردم زمان خود داشتند. او با ساختن گوساله و اینها با قرآن و فتواهای شرعی و چهرههای تقدس مآبانه.