محمدرضا اسدی
محمدرضا اسدی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

گیسو در عرفان

گیسو، زلف و طره از واژگانی است که در ادبیات عاشقانه و عارفانه فارسی بیشتر به کار رفته است.

گيسو: گیسو موی درازی که از دو جانب سر کشیده باشد؛ کنایه از راه طلب به عالم هويت.

زلف: معنای عام مو است؛ به معنی تجلي ذات الهي به صفات جلاليه و عموم ممکن الوجودها.

طرّه: به معنای موی پریشان است؛ کنایه از تجلي جمالي حضرت حق.

اگر چه معنای رمزی و کنایی گیسو در دو بخش عاشقانه و عارفانه قابل طرح است، ولی با توجه به موضوع وحدت وجودی، عارفان جز معشوق حقیقی، معشوقی نمی­بینند؛ بنابراین، بعد عرفانی گیسو بیشتر مطرح می­شود. در بیان عارفان گیسو نمادی است برای:

ـ تجلی جلالی و صفات قهر خداوند

ـ تجلی جمالی کثرت و مرتبۀ امکانی و ظهور هویت حق(مظهر تکثرات حق تعالی یعنی اسماء وصفات خدا)

ـ معضلات و مشکلات اسرار الهی در پیش راه سلوک سالک که جز آوارگی و سرگردانی عشاق چیزی در پی ندارد.

ـ سلسلۀ موجودات اعتباری در جهان تعینات (ماسوی الله: تمامی عقل، نفس، روح، مثال و ماده)

سیاهی گیسو و مو، کنایه از تکثرات بی‌شمار است در مقابل رخ که نشانه وحدت و روشنی است. هیچ کس تاب دیدن این روشنایی را ندارد، مگر در میان ظلمت گیسو.

در قرآن کریم این حقیقت با مفاهیمی چون «حبل الله» و «عروه الوثقی» بیان شده است. در واقع هر تار مو وسیله‌ای است برای وصول به ذات حق تعالی؛ عرفا گفته‌اند: «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق.»(الفتوحات المکیة، ج: ۲ ص: ۳۱۷)

زیبایی، سیاهی و پوشش بودن آنها برای جلوه واقعی یک شخص یا معشوق وجه مشترک زلف، گیسو و طره است. در عرفان نیز از همین سه ویژگی زلف برای تعابیر عرفانی استفاده شده است.

به مویی که در قسمت بالای پیشانی می‌روید و به حالت پریشان در روی پیشانی قرار می­ گیرد و مانع دیدن جمال واقعی معشوق می ­گردد، طرّه گویند. در مجموع زلف و یا تعابیر مشابه مانند گیسو، طره و مو در بیان عارفان، از مظاهر تكثرات حق ­تعالی (اسماء و صفات) حكایت می­ کند كه در قالب تعینات و نمودهای ظاهری متجلی شده است.

مقصود از «آشفتگی گیسو» تضادّ و تخالف اسماء و صفات حق است، که بر اثر آمیختگی جمال و جلال، اعتدال به وجود می­ آید چون جمال، تحت جلال است و جلال، تحت جمال. به بیان ساده، عالم بی­ انتها و گوناگون آفرینش در عین فراوانی و پراکندگی، به یک جمعیّت می­ رسد که همه آنها مخلوق و نیازمند خدای واحد هستند و دور سفره او نشسته اند:

زلف آشفته او موجب جمعیت ماست                چون چنین است پس آشفته ­ترش باید کرد

حافظ

تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد               هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست

سعدی

گیسوزلفعرفان
در سال 1342 در شهرستان مرند استان آذربایجان شرقی به دنیا آمدم . کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تبریز و دکترای ادبیات عرب را از دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید