مدتیه که توی ایران گیک بودن و نرد بودن مورد توجه عظیمی قرار گرفته. آدم های عشق تکنولوژی ای که افرادی مثل خودشون توی مجمع هایی مثل نرم افزار آزاد پیدا میکنن، با فقرشون حال میکنن و کم کم به سمت اندیشه های ضد سرمایه داری و آنارشیستی کشیده میشن.
من از 12 سالگی تا 18 سالگیم، 6 سال مهم زندگیم رو توی همین جور مجمع های نرد و گیک طور سپری کردم. مدتها طرفدار نرم افزار آزاد و منتقد جهان سرمایه داری بودم اما بالاخره تصمیم گرفتم که از این توهمات بیام بیرون و به جهان واقعی سلام کنم. ازتون میخوام که بدون تعصب به این مطلب نگاه کنین و بی طرفانه نظر بدین.
مرسی :)
اگر یه نرد یا گیک هستی، پیشنهاد میکنم این پستو از دست ندی. این پست خیلی کمکت میکنه. حتما حتما بخونش.
گیک و نرد به کسایی میگن که خوره ی کامپیوتر و تکنولوژی یا کتابای مختلفن. این افراد اهمیت کمی به ظاهر اجتماعی خودشون نمیدن. معمولا اضطراب اجتماعی دارن و در زندگیشون روز به روز گوشه گیر و گوشه گیر تر میشن. هیچوقت دنبال پول زیاد نمیرن و به مقدار کم(بخور و نمیر) قانع ان. صرفا به دنبال علم و دانش بیشتر میرن و سعی میکنن دانش رو با بقیه به اشتراک بذارن. البته که این بد نیست اما ...
اکثرا این اتفاق براشون میوفته: « با کتابهایی که میخونن میفهمن جهان سرمایه داری مشکلاتی داره و در نتیجه تمام فقرشون رو گردن جهان سرمایه داری میندازن. این آدما معمولا به سمت جنبش های چپ مثل جنبش گنو یا جنبش های فمینیستی و آنارشیستی و ... کشیده میشن و کم کم اونقدر در این قضایا افراطی میشن که تمام حقانیت الهی رو توی چپ میبینن. در حدی که یه جای هایی حتی بحث باهاشون خیلی سخت میشه.»
نه به این دلیلی که چیزی بلد نیستن یا منطقی نیستن! نه! اتفاقا این افراد خیلی چیزا بلدن و خیلی منطقین اما مشکل اساسیشون اینه که فکر میکنن آدمای جامعه هم مثل خودشون صبح تا شب سرشون توی کتاب و مانیتوره و از پشت اسکرین لپ تاپ دارن با جهان سرمایه داری میجنگن :). به دلیل اینکه توی جامعه با مردمان عادی زیاد رابطه ندارن، کم کم دید اجتماعیشون رو از دست میدن و درکشون از مردم ضعیف میشه.
همه چیز از اونجایی شروع شد که یک روز با دوستانم برنامه ریخته بودیم که برای تفریح به یه مرکز تفریحی درست و حسابی بریم. توی اصفهان افتاده بودیم دنبال یه مرکز بیلیارد درست و حسابی که هم چارتا عکس بگیریم هم بازی کنیم و خستگی درس های لعنتی از بدنمون بره بیرون.
به یه جای خفن رسیدیم. یه جور هتل بود. رسپشن هتل مارو برد لابی و گفت که منتظر باشین تا صاحب بخش بیاد و براتون اوکی کنه اتاق گیم رو. ما هم گفتیم که باشه منتظر میمونیم. فکر کنم صاحب اون بخش توی ترافیک گیر کرده بود و ما ترجیح دادیم که بریم بیرون و نیم ساعت منتظر نوایسیم.
توی لابی یه پسر خیلی تر و تمیز نشسته بود که شاید سنش یکم از ما بیشتر بود. یه پیراهن و کراوات خیلی موجه و قشنگ داشت و داشت در مورد بیزنسش صحبت میکرد. اونور تر چند تا ساعت به تایم شهرای مختلف جهان آویزون بود و خب چون محیط، محیطِ هتل بود این چیزا عادیه. من اون لحظه به شرایط خودم غبطه خوردم
با یه کت و پیراهن رفته بودم اونجا نشسته بودم. در حالتی که موجودی کارتم شاید 150 تومن هم نبود، یه نفر تقریبا همسن من داشت از معامله های میلیاردی صحبت میکرد. چی باعث شده که من توی طبقه ای به این حد پایینتر از اون فرد باشم؟ ما چه فرقی داریم؟ قطعا یکی از فرقامون اینه که پدر اون آدم رده ی بالایی توی دولت یا صنعت داشته و پدر من یه کارگر بازنشسته ی ریختگری بوده. اما پدر اون چطوری به این ثروت رسیده؟
این یه چیز بشدت چرته که میگن قدیما درآمد داشتن راحت تر بوده. کی همچین چرتی رو گفته؟ الان با ظهور ارتباطات آنلاین مردم میتونن به راحتی کسب و کار آنلاین خودشونو راه بندازن و کم کم با جذب سرمایه وارد بخش های دیگر بازار بشن. در صورتی که قدیم برای سرمایه اولیه باید پدر خودت رو در میوردی و 30 سال توی یه فرش فروشی کار میکردی و چایی میریختی تا وقتی که حجره دار فوت بشه و کارای حجره رو بده دست تو.
بسیاری که کل عمرشون کارگر میموندن و روی پول رو هم نمیدیدن. اونها دیگه وضعیتشون خیلی بدتر بود. تا آخر عمر کار و بعدش 10 سر آئله و تهش هم هیچی به هیچی. میمرد و یه خونه ی قدیمی توی طهرون با کلی قرض و وام پس نداده براش جا میموند.
دهه های 20 و 30 شمسی که دیگه بدتر. زمان قاجار که دیگه از اون بدتر! اگر توی روستا به دنیا میومدین که دیگه واویلا ... . طاعون، فقر، قحطی و کمبود غذا برای مردم، جنگ های جهانی اول و دوم و هزار و یک مشکل دیگه همه و همه دست به دست هم میدادن تا شمارو بدبخت کنن. خب با این شرایط هر احمقی میفهمه که اگر کسی توی اون وضعیت مردم تلاش کرده سواد یاد گرفته و توی کسب و کارش اومده بالا، اگر توی شرایط الان بود قطعا دنیا رو کنده بود. جای ایلان ماسکو میگرفت.
دیدم که دارم غر میزنم. من تبدیل شده بودم به یه منتقد بی مصرف. تمام حرفم این بود که جهان سرمایه داری نمیذاره که هیچوقت ما برنده بشیم و مشکلات جلوی پامون قرار میده که ما زمین بخوریم. همه ی اینهارو بلغور میکردم و مشکل اساسیم این بود که اصلا تلاشی برای کسب درآمد نداشتم! خیلی جالبه. تلاشی نکنی و بگی نمیذارن موفق بشم.
کم کم با یه ساید دیگه از مردم آشنا شدم. افرادی که میلیونر و میلیاردر نیستن، اما با اینکه همسن خودمن وابسته به خونوادشون نیستن. صرفا توی خونه غذا میخورن و میخوابن. همین! لباسشونو خودشون تهیه میکنن. خودشون هزینه های شخصیشون رو میدن و براشون افت داره دست به کسی دراز کنن. حتی توی خرج خونه هم وقتی خانواده نیازمند باشه کمک خانواده میکنن.
اصلی ترین اصالت یک مرد اینه که وقتی کسی از کنارش رد میشه احساس امنیت کنه و بدونه یکی پشتوانشه. اصالت یه مرد صدای کلفت و ریش و پشمش نیست! اصالت یک مرد غر زدن نیست! مردا راه گشا ان و به جای غر زدن راه حل پیدا میکنن!
فردی که صبح تا شب کارش شده غر زدن به سیستم سرمایه داری و خودشو درگیر یه مشت چرت و پرت و دغدغه های مسخره میکنه چطوری میتونه درآمد خوبی داشته باشه؟ چطوری میتونه به استقلال مالی برسه و یه مرد کامل بشه؟ اونجا فهمیدم که این آدما(نرد و گیک ها) اکثرا پسربچه میمونن. هیچکی بهشون پا نمیده و اگرم کسی پا بده به احتمال زیاد طرفشون بهشون خیانت میکنه و میره با یه مرد کامل تر ارتباط برقرار میکنه.
چرا؟ چون اون توانایی ساپورت کردن آدمای دور و برش رو داره. اونه که کنارش امنیت داره و دلگرمه. نه تویی که صبح تا شب درگیر اینی که یه ابزار جدید کد نویسی کنی و روی مخزن آرچ آپلودش کنی تا بقیه راحت تر بتونن از کارت گرافیک انویدیایی که روی لپ تاپشونه استفاده کنن.
نرد ها/گیک ها بسیار باهوشن اما مشکلشون اینه که در ارتباط با تمامی موارد زندگی از تمام هوششون بهره جویی میکنن. اینو نمیدونن که قرار نیست با هرکسی که نشستی توی یه جمع شروع کنی به بحث کردن در مورد امپریالیسم جهانی. نمیدونن که خیلیا توی جامعه اصلی ترین پایه های منطق رو هم ندارن و اصلا درکی از این جور موضوعات ندارن. واسه ی همین بحث با بیشتر آدما صرفا موجب ناراحتی طرف مقابل و خستگی خود آدم میشه.
آن کس که می فهمد نیازی به توضیح ندارد.
آن کس که نمی فهمد، هر توضیحی برایش اضافه است.
فهیم عذاب می کشد و نفهم عذاب می دهد!
من با حقیقت دردناکی مواجه شدم. از 8 میلیارد آدم های سیاره زمین 7 میلیارد و 990 میلیونشون هیچوقت متوجه نمیشن که توی چه وضعیتی زندگی میکنن. هیچوقت خیلی دنبال روی فلسفه نمیشن. فهمیدم که جهان اونقدرا اخلاقی نیست.
بیشتر از هر گروهی، از نرد ها و گیک ها و امثالهم استفاده ی ابزاری میشه. در نهایت هیچ دختری حاضر نیست با یه نرد توی رابطه بره و مثل تسلا همراه فقر و گرسنگی در میان تمام علمی که تولید میکنن میمیرن. این حقیقت جهانه. جهان بی رحمه و فهمیدن این حقیقت شوک بزرگی رو بهم وارد کرد. برای فهمیدن منظورم میتونین زندگینامه ی تسلا رو بخونین.
ما نرد ها یه جا هایی در شرایطی که کارای غیرطبیعی و خلاف بقیه میکنیم فکر میکنیم همه دارن اشتباه میکنن. همش یه گوشه ی خونه به اسکرین سیستم خیره میشیم. به پوشش و وجهه اجتماعیمون اهمیتی نمیدیم. دوستانی نداریم و هیچوقت پول زیادی بدست نمیاریم. اینها همه یکسری چیز غیرطبیعی و خلاف بقیه هستن.
یاد داستان غضنفر افتادم:
میگن یه روز غضنفر داشت با پرایدش توی اوتوبان رانندگی میکرد که یدفعه رادیوی ماشین گفت یا خدا یکی توی بزرگراه داره خلاف جهت بقیه ی ماشینا میاد. یدفعه غضمفر جلوشو نگاه کرد و گفت:«عه اینا چرا همه دارن خلاف میان؟» :)))
این بخش پست از تمام قسمت های پست مهم تره. دلم میخواد این قسمت رو از بقیه ی قسمت ها خیلی دقیق تر بخونین.
خب این کاریه که هیچ نرد یا گیکی انجام نمیده(قضاوت آدما از ظاهرشون). اما در اصل یه چیز فطریه که ربط به حس شیشم داره. بزارین یه مثال بزنم. اگر یه آدم چاق بگه من میتونم یه برنامه ورزشی بنویسم که سریع لاغر بشی قطعا توی ذهنت بهش میخندی. شاید واقعا بتونه این کارو بکنه اما وجهه اجتماعیش ارزش حرفش رو به صفر میرسونه.
آره درست خوندین. بعضی وقتا میشه گفت غرور داشتن حتی خوبه. بزارین یه مثال بزنم. دوتا دکتر رو فرض بگیرین.
دکتر اول میگه: «راستش درسته که من پزشکم و چند ساله کارم اینه اما همیشه احتمال خطا هست و خب وضعیت عمل شما هم یکم سخت تره نسبت به بقیه و ...»
اما دکتر دوم میگه: «من تا الان شرایط مشابه اینطوری رو خیلی تجربه کردم و کارمو بلدم. با اینکه یکم وضعیت عملتون از حالت عادی سخت تره اما من به مهارت و دانش خودم ایمان دارم و حتی ذره ای استرس ندارم.»
شما کارو به کدوم دکتر میدین؟ قطع به یقین دومی مغزتون رو خیلی بهتر قلقلک داد. چرا؟ چون مغز انسان ذاتا قدرت در گفتار رو دوست داره. کسی که با اعتماد به نفسه هم کار بیشتری میگیره هم پول بیشتری.
این مهم ترین چیزی بود که توی زندگیم بهش رسیدم. من به قدرت پول پی بردم. آدمی که پول نداشته باشه تقریبا هیچ قدرتی نداره. اگر پول داشته باشین اتفاقات با ضریب قابل توجهی براتون میوفتن. با پول میشه خیریه تاسیس کرد. با پول میشه ماشین خوب سوار شد و یه زندگی لاکچری رو تجربه کرد. پولدار ها لباس های قشنگ تری دارن. با پول میشه حتی علم رو راحت تر بدست اورد(جلوتر اشاره میکنم). پول باعث میشه که شما ها قدرتتون از الباقی مردم بیشتر باشه. پول باعث زندگی سالم تر و شرایط بهداشت و درمان بهتر میشه. پول باعث میشه که آدم اعتماد به نفس بالاتری داشته باشه و برای وقتش ارزش قائل باشه.
یه نگاهی به دور و برتون بندازین. اگر پول و سیستم های سرمایه دار نبودن همچین تکنولوژی ای قابل بدست اوردن بود؟ قطعا نه! قبول دارم که اختلاف طبقاتی سنگینی در نتیجه ی همین سیستم سرمایه داری تولید شده اما نکته اینجاست که آدم ها میتونن با تلاش و درک درست بازار، طبقه ی اجتماعیشونو تغییر بدن و سطح درآمدیشون رو بالا ببرن. مثل خیلی از ثروتمند های خودساخته. هرکسی توی اقوام خودش بگرده قطعا افرادی رو پیدا میکنه که یه دوره ای فقیر بودن و با تلاششون ثروت بزرگی به هم زدن. این مسئله زیاد چیز غریبی نیست.
جریان اینه که سرمایه داری با تمام مشکلاتش هنوز بهترین سیستمه. ارگان های فضایی مثل ناسا فقط میتونستن از دو جا سر در بیارن. یا از یک سیستم کمونیستی دیکتاتور مثل شوروی و یا از یک سیستم لیبرال دموکرات مثل امریکا. مشکل اینجاست که کمونیست ها به جای پولدار کردن همه، برای از بین بردن اختلاف طبقاتی همه رو فقیر میکنن! پس تنها سیستم نسبتن سالمی که میتونه مراکز تولید علم گردن کلفت راه بندازه همین سرمایه داری لعنتیه.
داستان اینه که خیلیا خودشون خوی به دنبال ثروت رفتن رو ندارن. بزارین از لحاظ روانشناسی بگم. اصلی ترین تیپ شخصیتی ای که قدرت و رهبری رو دوست داره و انگار رهبری کردن توی خونش هست تایپ ENTJ هستش. این افراد 3 درصد جامعه هم نیستن. تعداد زیادی از آدما بیشتر علاقه دارن که یه شغل بی دردسر داشته باشن. سفر کنن، کتاب بخونن، کتاب بنویسن و آخرهفته ها توی کافه ها بشینن و با نامزد یا دوستاشون کیف و حال کنن. کاملا هم اوکیه و هیچ مشکلی نداره.
اما سرمایه دار شدن از صفر بشدت سخته و استرس و ریسک خیلی خیلی بالایی داره. هر کسی حاضر نیست همچین استرسی رو بکشه و اصلی ترین دلیل معمولی بودن اکثریت مردم اینه که خیلیا علاقه ای به ثروت و مال اندورزی ندارن. پس اگر سرمایه دار ها ببینن که قرار نیست در ازای تمام این مشکلات سود اضافه تری داشته باشن، روی به کارگری میارن. کم کم همه کارگر میشن و با از بین رفتن رقابت بین شرکت ها دیگه نه خلاقیتی توی محصولات خواهیم دید و نه تحقیقات علمی جدیدی رو شاهد میشیم.
جنبش های آنارشیستی برخلاف ادعا هاشون، خودشون باعث از بین بردن علم میشن. هر ننه قمری میدونه یه جایی مثل ناسا سالیانه میلیون ها دلار پول خرجش میشه و از منابع مختلف زمینی بسیار بسیار زیادی استفاده میکنه تا بتونه یکسری آزمایشات رو انجام بده. شرکت های تحقیقاتی ای وجود دارن که روی دارو های سرطان فعالیت میکنن و میلیون ها دلار برای هر دارویی که تولید میشه هزینه ی تحقیقات پرداخت میشه. دانشگاه ها اصلی ترین مراکز تولید علم هستن و واضحه که دانشگاه نیاز به هزینه داره. در نتیجه اگر سیستم های سرمایه داری وجود نداشتن حتی دانشگاهی هم وجود نداشت.
همه ی اینها نشان دهنده ی نقش پول توی پیشرفت علمه. کسی هم نمیتونه منکرش بشه. اما این وسط حرف چپ های افراطی اینه که اصولا دانشگاه و پول و انحصار به کل غلطه و باید از بین بره و مردم باید با علاقه ی خودشون درس بخونن(جلل خالق)!
یکی از مشتقات آنارشیسم یعنی نرم افزار آزاد نیز خودشو توی بخش تکنولوژی نشون داده. نرم افزار آزاد با اینکه خوبی های زیادی داره اما مشکلات زیادی هم داره. مثلا یکی از آزادی ها اینه که اگر شما یه نرم افزاری رو خریدی بتونی خودت بری همون نرم افزار رو بفروشی! عملا از زحمت طرف استفاده کنی و به قیمت خیلی پایین تر اونو به حراج بزاری. این یعنی کپی رایت توی روز روشن. یا به عنوان مثال میگن که تمامی کار هایی که سیستم میکنه قابل مشاهده و قابل تغییر باشه. این برای جلوگیری از نظارت دولت ها و شرکت های بزرگ آپشن خوبیه ...
اما برادر من، اگر انویدیا الان درایور هاشو کاملا اوپن سورس نمیکنه، دلیلش اینه که تکنولوژی ای داره که در انحصار خودشه. شرکتا وقتی هزینه ی تحقیقات میدن میخوان یه منفعت مالی ای این وسط داشته باشن دیگه. وقتی که شما بخوای همه چیزو باز و آزاد کنی اونوقت خرج کردن پول برای تحقیقات جذابیت خودش رو از دست میده. در نتیجه این اتفاق میوفته که سرعت رشد تکنولوژی تجاری هم میاد پایین.
وقتی طرف میبینه که شما داری محصولش رو میخری و به نصف قیمت به تعداد بالا میدی به بقیه، اون فرد هم دست از تولید میکشه. میگه پس منم میشینم تا یکی یک محصولی تولید کنه حراجش کنم بدمش به بقیه. اینطوریه که کم کم به کل چرخ تولید میخوابه. اتفاقی که برای تمام حکومت های چپ توی جهان افتاد و باعث فقر مردمان بدبخت شد.
وقتی یه شرکتی میبینه که اگر تحقیقاتی انجام بده مجبوره به رایگان این تحقیقات پر خرج رو با همه به اشتراک بگذاره، اونوقت دست از تحقیق میکشه. میشینه یجا تا بقیه تحقیقات بکنن و اون فقط تحقیقات بقیه رو ازشون برداره و توی محصول خودش استفاده کنه. واسه ی همین دیگه هیچکس تحقیق پرخرجی انجام نمیده و تمام! چرخه ی تکنولوژی هم متوقف میشه!
نرم افزار های آزاد باید در کنار نرم افزار های انحصاری وجود داشته باشن. اونوقت هر کسی که کار امنیتی مهمی داشته باشه اونو توی نرم افزار آزادش انجام بده و بقیه رو روی انحصاری ها. بنیاد های آنارشیستی تولید علم هم باید در کنار سیستم های کلاسیکی مثل مدرسه و دانشگاه وجود داشته باشن تا بتونن حتی یک جا هایی به همدیگه کمک کنن و همدیگر رو رشد بدن. قرار نیست همه توی یک جعبه قرار بگیرن. قرار نیست همه چیز انحصاری یا همه چیز آزاد باشه.
من یک زمانی همش درگیر این بودم که این نرم افزاری که دانلود میکنم حتما حتما GPL3 باشه وگرنه خطرناکه. در صورتی که روی سیستمم هم هیچ اطلاعاتی نگهداری نمیکردم. این مشکلیه که خیلی از نرد ها باهاش درگیرن و خوب نیست. الان به نظرم استفاده از نرم افزار های انحصاری خیلی عادی و معقوله. هیچ مشکلی نداره که یکی بخواد بجای لیبره آفیس از ماکروسافت آفیس استفاده کنه. حتی یک جا هایی استفاده از مک و ویندوز به مراتب امن تره.
اینو یادتون باشه که نرم افزار آزاد هم میتونه نقش جاسوس رو بازی کنه. مثل اتفاقی که توی پروژه ی XZ افتاد. افراد با کد نویسی های مختوش شده و مخفی شده داشتن اطلاعات بقیه رو میخوندن و با این کارشون از XZ به عنوان یک نرم افزار جاسوسی استفاده میکردن. خیلی از افراد رو میشناسم که روی مک بوک خودشون چندین کیف پول ارز دیجیتال دارن و هیچ مشکلی هم تا الان نداشتن. خیلی از سرمایه دارای جهان از محصولات اپل و مایکروسافت استفاده میکنن و با اونها معامله های بسیار سنگین انجام میدن. خیلی از نگرانی های ما صرفا یکسری توهم ساده انگارانه و بهتره بگم احمقانه ان. چه توی نرم افزار آزاد باشین چه توی نرم افزار انحصاری فرقی نمیکنه. دولت ها بخوان اطلاعات ازتون بگیرن، زیر سنگ هم باشین اطلاعاتتون رو پیدا میکنن. پس چه فرقی میکنه که اطلاعات ما کجا باشه؟
به نظر من که یه آدم عادی هیچ لزومی نداره که ذهن خودشو درگیر این مسائل بکنه. فاز جنایی برداشتن هیچیو حل نمیکنه و بیشتر از هر چیزی صرفا بهتون حس بد میده. یادمه من برام خیلی خیلی مهم بود که از چه ایمیلی بخوام استفاده کنم به عنوان ایمیل شخصی. روزها دنبال یه پروایدر امن میگشتم چراکه فکر میکردم گوگل با دزدیدن اطلاعات بقیه داره پول در میاره =)))
در آخر تمام این مسائل باعث شد که من تغییر کنم. ویندوز دارم اما برای اطلاعات مهمم از لینوکس استفاده میکنم. جیمیل دارم و از استفاده ازش لذت میبرم. به جای گوشه گیری میخوام باشگاه رو شروع کنم و کم کم کسب و کار شخصی خودمو استارت بزنم تا بتونم برای زندگیم سرمایه جذب کنم. چون میدونم که آدم هرچقدر که علم داشته باشه، وقتی فقیر باشه نمیتونه اون علم رو اونطور که باید و شاید انتقال بده.
دیگه نرد نیستم. زمانمو صرف کانفیگ کردن دسکتاپ نمیکنم و سعی میکنم به جاش چیزای مفید یاد بگیرم. پورنوگرافی رو ترک کردم و دارم به بقیه کمک میکنم که اونها هم ترکش کنن. روی مهارت های سخنوریم تمرکز کردم و الان میتونم توی هر جمعی(مهم نیست چند نفر) با اعتماد به نفس کامل حرف بزنم و جمع رو توی دست خودم بگیرم. فهمیدم اکثر کتاب های توسعه فردی ای که زرد خطابشون میکردیم اونقدرا هم زرد نیستن و توی خیلیاشون مطالب خیلی مفیدی هست.
به جای انتقاد های الکی دنبال راه حل میگردم و معتقدم توی 99 درصد حالات یه راه حلی وجود داره. مدیتیشن میکنم. دوپامین دیتاکس انجام میدم. به جای ویدیو های چرت و پرت، پادکست های توسعه ی فردی گوش میدم. راحت تر با جنس مخالف ارتباط میگیرم و هزاران تاثیر دیگه روم گذاشته شده که اگر بخوام همه رو نام ببرم زبونم مو در میاره.
من هنوز با بقیه روی مسائل مختلف بحث و تبادل نظر میکنم چراکه بحث شالوده ی رسیدن به حقیقته. اما وقتی که ببینم طرفم احمقه دیگه خودم رو خسته نمیکنم. سعی میکنم دربارش اورثینک نکنم و بندازمش کنار. من به این حقیقت رسیدم که تعداد احمق ها و خود به خواب زده ها تموم نشدنیه. این آدم ها از زمان سقراط وجود داشتن و هنوزم با همون قدرت به بی عقلی خودشون ادامه میدن. من دیگه صرفا به آدمها(در حد توانم) راه درست رو نشون میدم. بالاخره یا در آنالیز راهی که بهشون میدم از عقلشون استفاده میکنن یا نمیکنن. بقیش دیگه به من مربوط نیست.
وقتی هیچکی به ت*مشم نیست که توی جهان واقعی چی میگذره، بهتره تو هم وارد جهان واقعی بشی و استفاده کنی. من با تمام وجود فهمیدم که احمق ها هیچوقت تموم نمیشن. درنتیجه دیگه به جای تلاش بیش از حد برای احقاق حقوق احمق ها، برای خودم تلاش میکنم.