سیدمحمدرضا دادگستر
سیدمحمدرضا دادگستر
خواندن ۱۳ دقیقه·۶ ماه پیش

مرثیه‌ای برای ابرجهانی‌شدن: چرا جهان بزرگترین معجزه اقتصادی تاریخ را از دست خواهد داد؟

نوشته دو پتل، جاستین سندفور و آرویند سوبرامانیان

فارن افرز

12 ژوئن 2024

ترجمه محمدرضا دادگستر

فروپاشی دیوار برلین لحظه‌ای بی‌نظیر در تاریخ ژئوپلیتیکی بود. از این تاریخ بود که با تبدیل شدن ایالات متحده به هژمون جهان، دوران تک قطبی آغاز شد. اما این رخداد همچنین خبر از یک پدیده اقتصادی بی‌سابقه داد: همگرایی. در اوایل قرن پانزدهم، جوامع سابقاً مرفه، از آمریکای مرکزی تا چین، دچار سرنوشت سقوط - یا عقب رانده شدن - از غرب شدند. با ظهور انقلاب صنعتی، نرخ رشد در کشورهای ثروتمند و فقیر بیش از پیش متمایز شد. اما با نزدیک شدن به پایان جنگ سرد، این الگوی تلخ تاریخی ترک برداشت و کشورهای در حال توسعه با سرعت بیشتری شروع به رشد کردند. در دهه بعد، آن‌ها به تدریج شروع به فراگرفتن استانداردهای زندگی در غرب ثروتمند کردند. برخی از اقتصادهای فقیرتر قبلاً در قرن بیستم موفقیت را تجربه کرده بودند - کره جنوبی و تایوان در آغاز دهه 1960 شکوفا شدند و به دنبال آن اندونزی، هنگ کنگ، سنگاپور و تایلند در مسیر شکوفایی قرار گرفتند. اما عصر همگرایی که از حدود سال 1990 آغاز شد، به دلیل رشد چشمگیر آن در همه جا برجسته است که به شمار بسیاری از کشورهای در حال توسعه گسترش یافته است. این گروه از کشورها، شروع به معکوس‌کردن روند تاریک قبلی خود کردند. جهان شاهد کاهش تاریخی فقر نه تنها در چین و هند، بلکه در آمریکای لاتین و از اواسط دهه 1990 در آفریقای جنوب صحرا بود. هر کشوری در سیاستگذاری انتخاب‌های خاص خود را داشت. اما اگرچه ایدئولوژی و شرایط مساعد اقتصاد کلان به قدرت بخشیدن به این دوره حیرت‌انگیز همگرایی کمک کرد، مسلما مهم‌ترین عامل ابرجهانی‌سازی بود، افزایش سریع فرصت‌های تجاری که از اواخر دهه 1980 آغاز شد. عجیب است که چگونه همگرایی با ابرجهانی‌شدن همزمان شد: این دو روند با هم در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 آغاز شدند، زمانی که کشورهای در حال توسعه بیشتر در معرض تجارت قرار گرفتند و سپس شروع به رشد سریعتر از همتایان ثروتمند خود کردند. ابرجهانی‌شدن و همگرایی با هم به اوج خود رسیدند. و از زمان پایان همه‌گیری کرونا، به نظر می‌رسد هر دو پدیده رو به پایان هستند. به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی، تجارت کشورهای در حال توسعه به همان جایی که در آغاز قرن بیست‌ویکم بود بازگشته است، و اقتصادهای در حال توسعه با سرعت کمتری نسبت به اقتصادهای پیشرفته رشد می‌کنند و به الگویی که تا اواخر دهه 1980 حاکم بود، بازگشته‌اند.

اقتصاددانان و سیاستمداران با هم به یک نتیجه واحد رسیده‌اند: ابرجهانی‌شدن عامل افزایش نابرابری داخلی و از دست دادن مشاغل تولیدی در غرب است. آن‌ها اغلب نقش ابرجهانی‌شدن را در کاهش نابرابری بین کشورهای غنی و فقیر نادیده می‌گیرند. نگرانی‌های متاخرتر در مورد امنیت ملی و زنجیره‌های تامین آسیب‌پذیر، کشورهای ثروتمند را به سمت اقدامات حمایتی برای مبارزه با ظهور چین و به ویژه تسلط آن بر فناوری‌ها و محصولات حیاتی سوق می‌دهد. رهبران کشورهای در حال توسعه - با واکنشی مشابه یا تقلید از مدهای سیاستگذاری در غرب - مجموعه اقدامات حمایتی خود را به اجرا گذاشته‌اند.

اما همه این بازیگران باید قبل از اینکه به ابرجهانی‌شدن پشت کنند، مکث کنند. جهان از جنگ تجاری آمریکا و چین جان سالم به در خواهد برد. اما اگر هدف میان‌مدت دستیابی به یک رژیم تجاری جهانی یکپارچه‌تر را کنار بگذارد، فقیرتر و نابرابرتر خواهد شد. نابودی کامل ابرجهانی‌شدن می‌تواند نشان‌دهنده عقب‌نشینی خطرناکی از سیاست‌هایی باشد که زیربنای طلایی‌ترین دوره توسعه اقتصادی تاریخ بوده است.

جهانی‌شدن زمانی اتفاق می‌افتد که جریان‌های بین‌المللی کالا، خدمات، سرمایه، فناوری و ایده‌ها به سرعت افزایش یابد. با شروع در اواخر دهه 1980، سه عامل حیاتی باعث افزایش واقعاً تصاعدی این جریان‌ها شد: کاهش سریع هزینه‌های حمل‌و‌نقل کالا و برقراری ارتباط بین کشورها؛ استقبال رهبران سیاسی از سیاست‌های دوستدار جهانی‌شدن؛ و شاید از همه مهم‌تر، پایان جنگ سرد. به نظر می‌رسید که آن رویداد نوید یک محیط بین‌المللی را می‌داد که در آن خطر جنگ و درگیری ژئوپلیتیکی کمتر بود - یک صلح آمریکایی.

ابرجهانی‌شدن شاید مهم‌ترین عامل همگرایی بود که بین ثروت کشورهای متمول و فقیر بین سال های 1990 و 2020 رخ داد. در جریان انجام تحقیقات منتشرشده در ژورنال اقتصاد توسعه در سال 2021، متوجه شدیم که این همگرایی بازتاب‌دهنده سه پدیده مرتبط و متفاوت است: رشد سریعتر در کشورهای فقیرتر؛ نوسانات کمتر در نرخ رشد اقتصادی داخلی کشورها که نشان می‌دهد کشورهای فقیر کمتر در برابر شوک های اقتصادی آسیب‌پذیر می‌شوند؛ و به ویژه رشد درخشان و ثابت توسط کشورهای با درآمد متوسط، با این فرض که چنین کشورهایی پس از عبور از یک آستانه درآمد سرانه معین (به اصطلاح تله با درآمد متوسط) برای رشد با مشکل مواجه خواهند شد.

فرآیند تکامل همگرایی
فرآیند تکامل همگرایی


این دیدگاهی رایج است که پس از فروپاشی دیوار برلین، کشورهای در حال توسعه – که گاهی به تنهایی و اغلب توسط صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی هدایت می‌شوند – به سمت سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی روی آورده‌اند. این استدلال ادامه می‌دهد که فلسفه‌های اقتصادی ریگانی و تاچری به سمت جنوب گسترش یافته‌اند. اما در حقیقت، تغییر سیاست کشورهای در حال توسعه نشانه عقل سلیم بود. در سه دهه قبل از فروپاشی دیوار برلین، بسیاری از کشورهای در حال توسعه پسااستعماری سیاست‌های کلان اقتصادی بی‌ملاحظه و پوپولیستی را اتخاذ کرده بودند که به بحران‌ها و بی‌ثباتی منجر شد. آن‌ها سیاست‌های بسیار پیچیده در زمینه تجارت، بهره و نرخ ارز را به اجرا درآوردند که باعث افزایش فساد و ناکارآمدی شد و به دنبال حمایت از شرکت‌های زیان‌ده وابسته به دولت بود. در پایان جنگ سرد، شواهد آسیب‌زایی این سیاست‌ها عیان شده بود. اکثر کشورهای در حال توسعه شروع به پیروی از چیزی شبیه به جمله معروف سیاست خارجی باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده کردند: «کارهای احمقانه نکن». آن‌ها به سمت بخش خصوصی، بازارها و تجارت روی آوردند و سیاست‌های دولتی ثقیل را که در بسیاری از موارد تنها رکود به همراه داشت، کنار گذاشتند.

محیط بیرونی هم در مسیر این تغییر یاری کرد. با شروع دهه 1980، نرخ بهره در کشورهای ثروتمند همسو با تورم کاهش یافت. در آغاز قرن بیست‌ویکم، نرخ‌های بهره پایین تثبیت شده بود. این بدان معناست که کشورهای در حال توسعه می‌توانند به منابع مالی ارزان برای زیرساخت‌ها و سایر سرمایه‌گذاری‌ها دسترسی داشته باشند، زیرا اشتهای سرمایه جهانی برای جستجوی سود در کشورهای فقیرتر افزایش یافته است.

اما ابرجهانی‌شدن محرک اصلی بود. در عصر رشد سریع، تقریباً هر کشوری تجارت را گسترش داد. معروف‌تر از همه، چین و هند – به دنبال آن ویتنام و بنگلادش – معجزه‌های رشد اقتصادی را به پشتوانه رشد سریع در صادرات و تجارت خود، در بخش تولید در مورد چین و شرق آسیا و در خدمات در مورد هند تجربه کردند. صادرکنندگان کالا، به ویژه در کشورهای جنوب صحرای آفریقا، از افزایش قیمت کامودیتی‌ها سود بردند که خود ناشی از رشد سریع چین و تقاضای عظیم آن برای نفت، مس، آهن و سایر مواد معدنی بود.

با این وجود، ابرجهانی‌شدن پس از سال 2020 متوقف شد. حتی با در نظر گرفتن ادعای برد ستسر در فارن افرز مبنی بر اینکه چین و ایالات متحده از هم جدا نمی‎شوند و جهانی شدن به سرعت ادامه می‌یابد، واضح است که برای کشورهای در حال توسعه که حجم بالایی دارند، نسبت تجارت به تولید ناخالص داخلی در حال کاهش است. همگرایی نیز متوقف شده است. در پی بحران مالی جهانی 9-2008، تفاوت بین نرخ رشد کشورهای ثروتمند و فقیر شروع به کاهش کرد. اما همگرایی واقعاً پس از سال 2020 پایان یافت، زمانی که نرخ رشد کشورهای ثروتمند دوباره شروع به فراتر رفتن از نرخ رشد کشورهای در حال توسعه کرد. ممکن است این تغییر در ثروت اقتصادی موقتی باشد. با این حال، تغییرات کلیدی در نگرش نسبت به تجارت و جهانی‌شدن، هر نشانه ای از متوقف‌شدن در این نقطه را نشان می‌دهد.

روشنفکران غربی از ابرجهانی‌شدن به دلیل تأثیر نامطلوب آن بر اشتغال تولیدی در کشورهای ثروتمند یا ظهور چین عقب‌نشینی کرده‌اند. اخیراً، اقتصاددانان برجسته نیز ادعا کرده‌اند که ابرجهانی‌شدن در واقع به اندازه کافی سودمند یا اصلاً سودمند نبوده است، حتی برای کشورهای در حال توسعه. آنگوس دیتون این موضوع را رد کرده است که تجارت بین‌المللی به رشد یا کاهش فقر در کشورهای در حال توسعه کمک کرده است. نسخه ملایم‌تر این ادعا می‌پذیرد که افزایش تجارت باعث رشد به‌ویژه در چین شده است، اما استدلال می‌کند که این رشد به طور کامل به نفع کارگران چینی نبوده است. به عنوان مثال، دارون عجم اوغلو استدلال کرده است که چین تنها به لطف نهادهای سرکوبگر و حقوق محدود کار خود به مزیت رقابتی دست یافته است. مایکل پتیس یک گام فراتر رفته و استدلال می‌کند که تجارت مبتنی بر سیاست‌های چین برای سرکوب دستمزد، شرایط همه - کارگران خارج و داخل چین - را بدتر می‌کند.

با این حال، انکار این واقعیت که ابرجهانی‌شدن به نفع کشورهای در حال توسعه است، با جدیدترین داده‎ها دشوار است. بیست سال پیش، شواهد تجربی مبنی بر اینکه کشورهای در حال توسعه در صورت آزادسازی سیاست‌های تجاری خود سریع‌تر رشد خواهند کرد، هنوز تا حدودی مبهم بود. اما یک بررسی در سال 2024 توسط داگلاس اروین اقتصاددان به این نتیجه رسید که با نگاهی به گذشته، دلیل کمی برای لاادری‌گری در این مورد وجود دارد: «یک یافته همیشگی این است که اصلاحات تجاری به طور متوسط ​​تأثیر مثبتی بر رشد اقتصادی دارد، اگرچه تأثیر آن در بین کشورها ناهمگن است.»

سیر تجارت در جهان
سیر تجارت در جهان


با تمام این بحث‌ها، ادعای ما در اینجا بسیار ساده‌تر است: این که خود تجارت، به جای اصلاحات تجاری، به موتور رشد و کاهش فقر در دهه 1990 و دهه اول این قرن تبدیل شد. این افزایش تجارت همیشه از طریق پذیرش غیرانتقادی جزمیات نئولیبرال به دست نمی‌آمد. برخی از صادرکنندگان موفق به مداخله شدید دولت و حفظ موانع تعرفه‌ای استراتژیک متکی بودند. اما کشورهای در حال توسعه بسیاری از سیاست‌های حمایت‌گرایانه خود عقب‌نشینی کردند و کشورهای غربی نیز به نوبه خود بازارهای خود را باز نگه داشتند تا به کشورهای در حال توسعه اجازه دهند از فرصت‌های صادراتی استفاده کنند. طبق گزارش بانک جهانی، شمار افرادی که در فقر شدید در سراسر جهان زندگی می‌کنند از حدود 2 میلیارد نفر در سال 1989 به حدود 1.3 میلیارد نفر در سال 2008 کاهش یافت. در همین مدت، هند نسبت جمعیت خود را که در فقر زندگی می‌کنند از حدود نیمی از جمعیت به یک سوم کاهش داد. و این جمعیت در چین از دو سوم به کمتر از یک پنجم جمعیت این کشور رسید.

این انتقاد که مزایای ابرجهانی‌شدن نتوانست به سمت کارگران سرازیر شود نیز مخدوش است. در آغاز دوران ابرجهانی‌شدن، متوسط ​​دستمزد چینی در بخش تولید تنها یک پنی در ساعت بود. در پایان آن، در سال 2020، آنها از 5 دلار در ساعت فراتر رفتند. شکی نیست که چین حقوق کار را سرکوب کرده و سرمایه را بر نیروی کار در بسیاری از حوزه‌های سیاستگذاری ترجیح داده است و موفقیت چین در صادرات نمی‌تواند همه گناهان آن را توجیه کند. اما با رشد چین، متوسط ​​دستمزدهای تولیدی این کشور به نسبت تولید ناخالص داخلی سرانه بیشتر از دستمزدهای سایر اقتصادهای آسیای شرقی با رشد سریع مانند ژاپن و کره جنوبی باقی مانده است. در چین، کارگران در طول تاریخ چشمگیرترین و سریع‌ترین افزایش قدرت درآمدی خود را داشته‌اند.

شاید انکار غافلگیرکننده‌تر ابرجهانی‌سازی توسط سیاست‌گذاران کشورهای در حال توسعه انجام شود. این ضرب‌المثل قدیمی که «موفقیت پدر و مادر زیادی دارد، اما شکست یتیم است» در اینجا قابل‌اشاره است. پس از تجربه بزرگترین دوران شکوفایی اقتصادی در تاریخ کشورهای خود، این کشورها نیز رو به سمت داخل کردند و از بازارها دور شدند. نقش تجارت در کشورهای در حال توسعه پس از بحران مالی جهانی کاهش یافت: پس از چهار دهه افزایش مداوم، در سال 2008، تجارت کشورهای در حال توسعه به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی آن‌ها شروع به کاهش کرد و حتی قبل از همه‌گیری کرونا به پایین‌ترین سطح از آن رسیده بود. در زمان شی جین پینگ، چین بخش خصوصی را خفه و کارآفرینی را سرکوب کرد. در دوران نارندرا مودی، هند سیاست‌های حمایت‌گرایانه را تقویت و اجماع داخلی 30 ساله به نفع تجارت آزاد را رد کرد. بر اساس داده‌های گلوبال ترید آلرت، کشورهای در حال توسعه به‌طور متوسط ​​بین سال‌های 2014 تا 2023، 101 تعرفه جدید در سال وضع می‌کنند، در حالی که کشورهای ثروتمند 89 تعرفه در سال وضع می‌کنند.

معما این است که چرا کشورهای در حال توسعه به جهانی شدن پشت کردند. این یک عقبگرد بدون توجیه اقتصادی بود: بدبینی تجاری از آمریکا (جایی که جهانی‌شدن به دلیل از بین بردن تولید سنتی سرزنش شد) به کشورهایی که جهانی‌شدن میلیون‌ها نفر را از فقر نجات داده بود رسید. یکی از دلایل احتمالی تقلید است. اغلب، رهبران کشورهای در حال توسعه می‌پرسند: اگر آن‌ها می‌توانند این کار را انجام دهند (مثلاً سیاست‌های حمایتی را اعمال کنند)، چرا ما نتوانیم؟

شواهد واقعی وجود دارد که نشان می دهد احساسات اقتصادی از غرب به کشورهای در حال توسعه سرازیر شده است. اولیویه بلانچارد و دیگران استدلال کرده‌اند که در دوران ابرجهانی‌شدن، اقتصادهای پیشرفته فضای مالی بیشتری برای تامین مالی اقدامات محرک اقتصادی کلان نسبت به آنچه که تصور می‌شد به دلیل نرخ‌های بهره پایین داشتند. کشورهای در حال توسعه فکر می‌کردند که از همان آزادی عمل برخوردارند و برخی نیز به استقراض ناپایدار پرداختند. به طور مشابه، در این دوره، اجماع در میان اقتصاددانان کلان در حال افزایش بود که وام‌گرفتن آنطور که قبلا تصور می شد مضر نیست، مشروط بر اینکه کشورها بتوانند این کار را با ارزهای خود انجام دهند. بی‌ثباتی مالی و بحران‌ها در آرژانتین، پاکستان، سریلانکا، و ترکیه، و همچنین در سایر کشورهای آفریقایی جنوب صحرا، تا حدی ناشی از انتقال سیاست‌های کلان اقتصادی جهان ثروتمند به زمینه‌هایی بود که چندان با آن سازگاری نداشتند.

با پیوستن به غرب در نفی جهانی‌شدن، کشورهای در حال توسعه - به ویژه اقتصادهای نوظهور بزرگتر - در گازگرفتن دستی که آن‌ها را تغذیه می کرد، شریک شدند. و برخی از نیروهای مترقی غربی باورهای جهان‌وطنی خود را بدون ناراحتی یا پشیمانی زیادی با ناسیونالیسم مبادله کرده‌اند و این تغییر را با این دلایل مشکوک توجیه می‌کنند که جهانی‌شدن به کشورهای در حال توسعه آسیب رسانده است. این روزها، مرگ ابر‌جهانی‌شدن اغلب با تسکین و حتی جشن مواجه می‌شود.

اما جهان، و به ویژه کشورهای در حال توسعه، ممکن است به خوبی به آن نگاه کنند و دوران همگرایی که آن را به نحوی مرثیه‌آمیزتر به ارمغان آورد، احساس از دست دادن با احساس گناه که شاید به اندازه کافی برای دفاع از آن انجام نشده است، ترکیب شود. مرگ ابرجهانی‌شدن باید احساسات متفاوتی را برانگیزد - اگر نه سوگواری، حداقل نه تشویق. قابل بحث است که آیا اقدامات حمایتی توسط اقتصادهای صنعتی به مبارزه با تغییرات اقلیمی یا کاهش وابستگی یا درگیری با چین کمک می‌کند. اما برای کشورهای در حال توسعه، ابرجهانی‌شدن بدون شک نقش مهمی در رنسانس اقتصادی آن‌ها پس از جنگ سرد ایفا کرد. جایگزین ابرجهانی‌شدن - اقتصادهای در حال توسعه در بلوک‌های تجاری منطقه‌ای و ژئوپلیتیکی محبوس می‌شوند و برای خروج از وابستگی به کالا و ورود به بخش های پویاتر تولید و خدمات تلاش می‌کنند - ممکن است برای آن‌ها بدتر باشد.

هیچ تعرفه یا اختلاف تجاری نمی‌تواند آینده اقتصادی کشورهای در حال توسعه امروز را تعیین کند. اما دیدگاه استراتژیک فراگیر اهمیت دارد. نخبگان اقتصادی و سیاسی باید تصمیم بگیرند که آیا یک دنیای یکپارچه‌تر و جهانی‌شده هنوز یک هدف میان‌مدت است که ارزش دنبال‌کردن دارد یا اینکه سودمندی جهانی‌شدن از بین رفته است. معماران آینده اقتصادی جهان باید لحظه‌ای از تمرکز بیش از حد خود بر روی رقابت قدرت‌های بزرگ به مسائل از منظر کشورهای در حال توسعه نگاه کنند. ماهیت خیره‌کننده همگرایی عظمت چیزهایی را که از دست رفته روشن می‌کند: کشورهای در حال توسعه، به عنوان یک گروه، از الگوی توسعه 500 ساله جدا شدند. سپس، برای چند دهه کوتاه، آن روند تاریخی متوقف شد. نابرابری جهانی کاهش یافت و عواقب آن برای رفاه بشر بسیار زیاد بود.

ایالات متحدهکشور چینجهانی شدنتوسعهاقتصاد
پژوهشگر سیاستگذاری عمومی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید