یکی از بزرگترین دغدغه های افرادی که در شرکتهای بزرگ با طرز فکر و سیستم اجایل کار میکنند، جدا شدن از مجموعه و پیوستن به مجموعه و وارد شدن به شرکت جدید هستش.
اینکه چرا کارمند باید به فکر جدا شدن از مجموعه باشه دلایل متفاوتی داره ولی موضوع بحث نیست اما شاید باورتون نشه که حتما باید این اتفاق بیوفته و باید به عنوان کارمند به این موضوع فکر کنید.
اصل ماجرا از اینجا شروع میشه که شما از شرکت قبلی که به سیستم، همکارها و سایر موارد اداری و غیراداری عادت کردید و هماهنگی قابل توجهی در تیم داشتید، جدا و وارد تیم جدید شدید.
چالش اصلی شما ارتباط برقرار کردن با افراد دارای طرز فکر و دانش مختلف در محیط کار هستش.
شما وارد شرکتی شدید که به تازگی وارد مرحله ای شده که نیازمند نیروی با سابقه و تجربه مورد نظر برای کاهش ریسک و ورود آبرومندانه به مرحله بعدی هستند (که البته در بیشتر مواقع فقط دوست دارند که اینطور باشه)؛
در وهله اول امیدوار باشید که مشاور یا مدیر مجموعه آشنایی با شاخصهای کلیدی مورد نیاز برای مشخص کردن مرزهای توقع طرفین از یکدیگر را داشته باشند.
شما لازم نیست مدیر پروژه باشید ولی بهش به عنوان مهارتی نگاه کنید که نه تنها در کار بلکه در زندگی شخصی، متمایز کننده فرد برنده و بازنده هستش.
نمیدونم شما چقدر کتابهای روانشناسی در خصوص موفقیت و قهرمان شدن مطالعه میکنید ولی اگر مطالعه هم نمیکنید باید بگم که یک نکتهی مشترک بین همه این کتابها با عناوین مختلف است:
" شناخت،تحلیل،برنامهریزی،پشتکار"
*البته که پیشنهاد میشود قانون 6سیگما مطالعه شود*
کاربردی تر بهش نگاه کنیم، اگر شما قرار هستش در مجموعه ای که تاکنون سیستم گزارشگیری و تحلیل داده نداره پیشنهاد سیستم ERP بدید، دست نگه دارید؛
ابتدا بررسی کنید نیروهای فعلی در چه سطح دانش و توانایی هستن، آیا با نرم افزارهای ابتدایی و ساده مایکروسافت و علوم پایه تحلیل داده آشنائیت دارند یا نه؛ اگر بررسی شما نتیجهی مثبتی نداشت، با آرامش کامل اقدام به دسته بندی نیازها، موانع و راه حل ها کنید و مسیر راه پیشنهادی با توجه به بررسی های صورت گرفته به مدیریت ارائه بدید.
تصور نکنید که از این موضوع حتما استقبال میشه ولی امیدوار باشید که فرصت اجرا داشته باشید. :))
احساس نیاز
بوجود آوردن احساس نیاز در تمامی بخش های ذینفع در مجموعه هوشمندانه ترین حرکتی هستش که شما میتوانید انجام بدید، کار سادهای نیست و باید شروع به اختراع دوباره چرخ کنید.
اگر شما موفق بشید ادامه مسیر سادهتر از قبل میشه، اگرهمه موافق باشند، تامین بودجه خواهد شد و ....
متاسفانه شما برای پیشرفت دنده عقب حرکت میکنید ولی باید بگم که شما الان جزو تیم هستید و باید منافع تیم و مجموعه را در نظر بگیرید، شما یک مرتبه تصمیم انفرادی برپایه منافع شخصی گرفتید و آن هم زمانی بود که در خصوص موقعیت شغلی و حقوق مصاحبه کردید.
برای حرکت در مسیر آرامش همانطور که گفتم بزنید دنده عقب و کمی در مورد مدیریت پروژه مطالعه کنید و همزمان با مسیر آموزش اقدام به پیاده سازی بکنید.
تصور برخورد صفر و یکی هم نداشته باشید که نتیجه برعکس میده و عواقب بیشتری به همراه داره و مقابله و جبهه گیری صرف مخالفت و شکست پروژه های پیشنهادی خواهد داشت.
نفس عمیق بکشید بزنید دنده عقب، شما خیلی جلوتر ایستاده اید؛ برگردید عقب و تمام اعضای تیم رو سوار کنید.
مدیریت پروژه رو یاد بگیرید و برای تمرین پروژه زندگی خودتان را مدیریت کنید، شما بیشتر از اینکه پیش خانواده خود باشید در کنار همکارهایتان هستید و بدون مدیریت درست شکست خواهید خورد.
برای یادگیری مدیریت پروژه از خواندن همان کتابهای روانشناسی و علوم پایه و نرمافزارهای ساده مایکروسافت و گوگل که در دسترس همگان است شروع کنید.
حتما اسم کتابهای "اثرمرکب"، "برتری خفیف"، "عادتهای اتمی" و کلی کتاب با عنوان های جذاب بازار پسند به گوشتان خورده که هدف آن تشکیل تفکر هدفمند، تحلیلگر با رویکرد برنامه ریزی بر دخل و خرج شما است.
البته کتاب های دیگری نیز وجود دارد که سعی در هدفمند کردن فعالیت های مخاطبین خود را دارند،
حتی نرم افزارهای تلفن همراه و سایت های مدیریتی برای برنامه ریزی شخصی برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی ساخته و ایجاد شده اند.
درحقیقت نیاز بسیار مهم و پیچیده ای هستش که اگر برای مواجه با آن آماده نشده باشید، حتما باید تاوان بدهید.
البته ناگفته نماند که بوجود آمدن شبکه های اجتماعی و تاثیر بر جریان زندگی از موارد تاثیرگذار بر اهمیت مدیریت و برنامه ریزی در زندگی و کار شما دارد.
اکسل برای برنامه ریزی و بودجه بندی و آنالیز اطلاعات قابل تحلیل به شما کمک بسازایی میکند که البته بصورت آنلاین بر روی آن کار کردن در ایران با محدودیتهایی روبه رو هستش که مشابه آن میتوان از "گوگل_شیت" استفاده کنید.
که البته یادگیری نحوه کار کردن با این ابزارها به شما دید و طرز فکر مدیریتی نمیدهد ولی به شما در این مسیر کمک بسزایی خواهد کرد و مقبولیت سخنان شما را در ارائه پیشنهادات بالا میبرد.
کسب مهارت "توانایی ارائه" کار سختی نیست، دنده عقب که دارید برمیگردید (اگر تا کنون یاد نگرفتید) حتما براش یه نیش ترمز بزنید ?
مشکل، استفاده از نر م افزار و برنامه های مدیریتی نیست و اصلا چرا به اینجا رسیدیم.
مشکل توقعات ما از مجموعه جدید هستش، متاسفانه تصور میشه مواردی که برای ما عادی و تکراری شده حتما برای سایرین هم باشه، شاید لازم هستش به خودمون حتما یادآوری کنیم که به مجموعه ای ملحق شده ایم که به تازگی وارد مرحله ای شده که نیازمند نیروی با تجربه و با مهارت در حوزه مربوطه شده است.
تاکید بر این نکته خالی از لطف نیست، شما به خواست خود و برای برطرف کردن نیاز خود وارد مجموعه شده اید، اگر هم هنوز از تصمیم نگرفته اید به این نکات حتما توجه کنید.
در خصوص مصاحبه شغلی حتما باید به تفضیل در موردش صحبت کرد و برنامه ریزی داشت، که امیدوارم بعد از یادگیری "شناخت، تحلیل، برنامه ریزی" حتی نیاز به صحبت در این مورد نباشه.
مثل سخن زرتشت میمونه که کل بشریت رو خلاصه کرد در چند جمله کوتاه، انگار کل مدیریت هم خلاصه شده در این چند کلمه و نیاز نیست خودتون رو در دنیای پر از اصطلاحات و ابزارها و .... غرق کنید.
دوستان مشخصا شما برای اینکه مدیر باشید باید هم مهارتهای سخت و هم نرم را توامان یاد بگیرید ولی چیزی که خیلی مهم هستش اینکه شما بتونید اول مسیر خودتون رو در آموزش و کار و زندگی بشناسید و تمام موارد را تحلیل و برنامه ریزی کنید.
خب من علاقه ی خاصی به فرآیند دارم و پیشنهاد میکنم حتما شما برای تمامی کارهایی که روتین زندگی شما هستند فرآیند ایجاد کنید.
هیچ چیزی مطلق نیست و نیاز به بهبود داره پس وقتی فرآیند ایجاد میکنید، سفت و سخت بهش نچسبید چون باید اصلاح بشه و بهبود پیدا کنه، در غیراینصورت شما حتما از جریان عقب میافتید و نسل جدید شما رو پس میزند.
دقیقا برعکس برخوردی که با شما به محض ورود به شرکت های سنتی در حال گذار به مدرن شدن هستند خواهد شد.
بله، رفتار متقابل وجود داره و مطمئن باشید که طرف مقابل در مواجه با شما همچون تهدیدی که احتمال نابودی آیندهای که متصور بوده اند رفتار میکنند. چرا که به روز نشده اند و شما محرکی برای مجموعه هستید که قرار هستش مقدمه ای برای به روز شدن مجموعه باشید.
دقت کنید شما در خدمت مجموعه هستید نه افراد آن، پس مراقب باشید برای چه مقصودی دنده عقب میرید.
میگن دانشگاه در آینده دانشجو خیلی حائز اهمیت هستش ولی نه بخاطر اساتیدش بلکه بخاطر جریانی که باعث میشه در جهت درست قرار بگیرید.
پس افرادی رو سوار کنید که جریان اختراع چرخ رو مختل نکنند، هر جا لازم بود ترمز دستی رو بکشید یا پیاده کنید یا پیاده بشید.