
اگر سالهاست بازیهای ترسناک را دنبال میکنید، احتمالاً میدانید که این ژانر فراز و نشیب طولانی را تجربه کرده است. از دوران درخشان Silent Hill و Resident Evil گرفته تا افولهایی که بعضی از بازیها در دهه ۲۰۰۰ رقم زدند.
درست در زمانی که بسیاری فکر میکردند ژانر وحشت دیگر نمیتواند آن لرزه همیشگی را به جان مخاطب بیندازد، استودیوی مستقل Red Barrels با اثری سراغمان آمد که نه تنها به ژانر وحشت روح تازهای بخشید، بلکه ثابت کرد برای ترسیدن همیشه نیازی به هیولاهای عظیمالجثه و سلاحهای گرم و سرد نیست. Outlast یک بازی بود که در سال ۲۰۱۳ روی PC منتشر شد و بعد از آن راه خود را به کنسولها باز کرد.
بازی Outlast فقط یک بازی ترسناک نیست؛ بلکه تجربهای از بیپناه بودن مطلق است. در این بازی هیچ سلاحی برای دفاع وجود ندارد و تنها ابزار شما، یک دوربین فیلمبرداری است که باتریهایش به سرعت تمام میشوند. این ایده ساده، هستهی اصلی بازی را شکل میدهد و باعث میشود حتی راه رفتن در یک راهرو خالی، عرق سردی روی پیشانیتان بنشاند.

داستان درباره ماجرای مایلز آپشر، خبرنگاری است که برای تحقیق روی فعالیتهای مشکوک شرکت Murkoff، وارد تیمارستان متروکهی Mount Massive میشود. آنچه در ابتدا یک ماموریت ساده بهنظر میرسد، خیلی سریع به کابوس تبدیل میشود. مایلز درمییابد که تیمارستان پر از بیماران روانی است که روی آنها آزمایشهای وحشتناک انجام شده و حالا هرکدام به هیولاهایی غیرقابلپیشبینی تبدیل شدهاند.
داستان بازی Outlast، ریتم تند و حس دائمی ناامنی آن است. روایت تنها از طریق اسناد و یادداشتهای مایلز شکل میگیرد که باعث میشود کنجکاوی مخاطب برای کشف حقیقت بیشتر شود یا نتیجهی عکس دهد. زیرا مطالعه تمام اسناد و مدارک بازی، میتواند از حوصلهی بازیکن دور باشد. اگر چه نمیتوانم این شیوهی روایت داستان را بپذیرم، اما شخصیت پردازیها و دیالوگهای بازی کاملا قابل دفاع هستند. مایلز با یادداشتهایی که درطول بازی مینویسد، دیدگاه و چارچوب فکری خودش را در معرض دید شما قرار میدهد.
با پایان بندی گنگ و عجولانهی بازی تمام رشتههای بازی در ذهنتان پنبه میشود. در حالی که مقدمه و میانه داستان فوقالعاده قدرتمند و گیرا هستند، پایان آن کمی از شدت ضربهی اولیه میکاهد.

بازی Outlast هیچ مکانیکی برای مبارزه در اختیار بازیکن قرار نمیدهد. این تصمیم، یکی از شجاعانهترین انتخابهایی است که Red Barrels انجام داد. در نتیجهی این انتخاب، مخاطب دائماً حس میکند در موقعیتی بیپناه قرار دارد. دشمنان میتوانند هر لحظه سر برسند و تنها راه نجات شما، دویدن، مخفی شدن زیر تخت یا داخل کمد است.
سیستم مخفیکاری بازی بسیار ساده است. دشمنان به صدا و حرکت حساساند و همین باعث میشود هر تصمیمی اهمیت پیدا کند. قدم زدن بیجا یا دویدن، مساوی با گرفتار شدن توسط یکی از بیماران روانی است.
عدم طراحی سیستم مبارزاتی صدمههای جدی به گیمپلی بازی وارد کرده است. به عنوان مثال شما درطول بازی با یک استاکر روبه رو هستید که هر لحظه ممکن است از ناکجا سربرسد و به دنبالتان بیوفتد. اما نحوهی مرگ این استاکر آنقدر ساده و بدون زحمت است که به ترسیدن از او درطول بازی شک میکنید. زمانی که در بازی شخصیتی به عنوان باس معرفی میشود، طبیعتاً شما انتظار یک رویارویی جانانه در ذهنتان نقش میبندد. طراحی باس فایت بازی میتواند نیازی به سلاح نداشته باشد و در حد باز و بست کردن چند فلکه یا دریچه برای گیر انداختن آن کافی باشد.
در بازی Outlast دوربین فیلمبرداری یک عنصر کلیدی به حساب میآید. استفاده از حالت دید در شب (Night Vision) در مکانهای تاریک، حس اضطراب عجیبی ایجاد میکند. زیرا باتریها محدود هستند و باید دائماً بین استفاده کردن و ذخیره نگه داشتن باتری تصمیم بگیرید. هیچ چیز بدتر از این نیست که وسط یک تعقیبوگریز، چراغ دید در شب خاموش شود و شما در تاریکی مطلق گیر کنید. مسئلهای که هنگام بازی میتواند بیشتر شما را بترساند، این است که نمیدانید کدام بیمار قصد کمک کردن و کدام بیمار قصد کشتنتان را دارد. به همین دلیل پیشنهاد میکنم در هنگام تجربهی بازی در برخورد اول به هیچکس اعتماد نکنید.
ناگفته نماند گیمپلی در برخی لحظات میتواند کمی تکراری شود. فرمول اصلی بازی بیشتر حول محور فرار، پنهان، فرار میچرخد. شاید اگر سازندگان تنوع بیشتری در سناریوهای گیمپلی ایجاد میکردند، تجربه بازی عمیقتر میشد. برای مثال، استفاده از پازلهای محیطی پیچیدهتر یا انتخابهای داستانی میتوانست این چرخه را غنیتر کند.
تجربه بازی حدوداً بین ۶ تا ۷ ساعت به طول می انجامد. البته با توجه به درجه سختی و ویدا کردن تمام اسناد بازی میتواند ساعت تجربه بیشتری به شما دهد.

اگر بخواهیم یکی از قویترین بخشهای Outlast را نام ببریم، بدون شک طراحی صدا است. صدای نفسزدنهای مایلز، فریاد بیماران و حتی صدای بسته شدن درها، همگی مثل چاقو به اعصاب شما فشار میآورند. در واقع Outlast بهخوبی میداند چه زمانی سکوت مطلق را بهکار بگیرد و چه زمانی یک صدا را ناگهانی و گوشخراش روی مخاطب خالی کند.
موسیقی بازی هم بیشتر در لحظات تعقیبوگریز خودش را نشان میدهد. قطعاتی که با ریتم تند، ضربان قلب بازیکن را بالا میبرد و فرار را به مسئلهی مرگ و زندگی خودتان متصل میکند. نقطه قوت دیگر این است که بازی هیچوقت در استفاده از موسیقی زیادهروی نمیکند. سکوت طولانی در راهروهای تیمارستان، بهاندازه موسیقیهای پرتنش تأثیرگذار است. مسئلهای که همیشه برسر آن بحث وجود دارند این است : اگر موسیقی ترسناک و دلهرهآور در این بازی وجود نداشت، هنوز هم بازی ترسناک بود؟
متأسفانه جواب این سوال برای بسیاری از بازیها و حتی فیلمها، "خیر" است. اما در بازی Outlast، اگر شما بخواهید بازی را بدون صدا تجربه کنید سکته خواهید کرد. زیرا بازی با فضاسازی درست و خوش ساخت بودن طراحی مراحل، شما را در محیطی خصمانه و تهدیدآمیز قرار میدهد. اکنون تصور کنید شما فردی ناشنوا باشید که در این مکان گیرافتادهاید. آن زمان است که متوجه میشوید احتمال خروج شما از این تیمارستان تقریباً به صفر میرسد. اما برگردیم به بازی، شما شاید با قطع صدا بتوانید از میزان هیجان و اضطراب خود کم کنید، اما نمیتوانید با میزان وحشت آن مقابله کنید.
با اینکه Outlast یک بازی مستقل بود، اما از نظر بصری با هم دورههای خود چیزی کم نداشت. محیطهای تاریک و کثیف تیمارستان با جزئیات فوقالعاده طراحی شدهاند. لکههای خون روی دیوارها، نورهای چشمکزن و اتاقهای ویرانشده، همگی فضای وحشتناکی میسازند که حتی اگر هیچ دشمنی در آن لحظه حضور نداشته باشد، باز هم احساس ناامنی میکنید.
مدلسازی شخصیتها بهویژه بیماران، یکی دیگر از نقاط قوت بازی است. چهرههای زخمخورده، مردمک های ثابت و حرکات غیرطبیعی بیماران، بهشدت تأثیرگذارند. البته باید اعتراف کرد که بعضی انیمیشنها کمی خشک به نظر میرسند، اما تأثیر زیادی روی تجربه کلی نمیگذارد.
نسخه PS4 بازی نیز با وجود سختافزار نسل هشتمی، تجربهای روان ارائه میدهد. تنها ایراد میتواند افت فریمهای جزئی در بعضی صحنهها باشد که چندان آزاردهنده نیستند.

بازی Outlast نمونه بارز ساخت یک بازی ترسناک موفق، بدون نیاز به بودجه عظیم است. کافی است تنها با ایدهای فکر شده، طراحی هوشمندانهای ارائه دهید. انتخاب حذف کامل مکانیک مبارزه، استفاده از دوربین بهعنوان تنها ابزار و طراحی موسیقی های بازی، همگی عواملی هستند که Outlast را به یکی از ترسناکترین بازیهای نسل خودش تبدیل کردند.
بالبته که بازی بینقص نیست. تکرار در گیمپلی، پایانبندی ضعیفتر از انتظار و روایت داستان تنها بصورت متنی نکاتی هستند که نمیتوان نادیده گرفت. اما اگر بهدنبال تجربهای هستید که واقعاً حس ترس را زیر پوستتان بدواند و شما را مجبور کند حتی بعد از خاموش کردن کنسول، چراغ اتاق را روشن نگه دارید، Outlast انتخابی بیرقیب است.
در نهایت باید گفت Outlast نه فقط یک بازی ترسناک، بلکه یک تجربه روانشناختی است؛ تجربهای که مرز بین واقعیت و کابوس را از بین میبرد و نشان میدهد بزرگترین هیولاها همیشه هیولاهای خیالی نیستند، بلکه ترسهای درونی خود ما هستند.
امیدوارم از خواندن این بررسی لذت برده باشید.
د.