وقتشه برسیم به "خیال نگاره های یک حر". امروز بیشتر از چیزی که تو ذهنمه میگم تا از منابع صحبت کنم. پس هر انتقاد یا هر صحبتی بود بگین.
ماها با چند دسته شخصیت تو جریان واقعه ی کربلا روبرو هستیم.
ولی بصورت کلی دو دستن: "حق" و "باطل". خارج از این دو دسته نیستن.
یه دسته ی سومی هم وجود داره که اونایی هستن ک میگن دسته ی سومی وجود داره (!). اونا درواقع "باطل در لباس حق" هستن که بشدتم ترسناکن
خیلی دوست ندارم تیتر وار بگم پس به مرور باهم پیش میریم. اول به نیمه ی خالی لیوان میپردازیم و بعد میرسیم به نیمه ی پر لیوان.
اول از همه دوست دارم اسم شمر رو بیارم. کسی که تو جنگ صفین در رکاب علی جنگید و به خواست خدا زنده موند. نمیخوام بگم زنده موند تا پسر پیامبر رو به قتل برسونه. زنده موند تا طعم شهادت رو نچشه. "هرکسی لایق شهادت نیست". شمر کسی بود که 16بار پیاده سفر حج رفته بود. طبق صحبتایی که هست؛ آثار سجده بر پیشانی شمر نمایان بود. ولی چرا این شد؟
—- "شمر بنده ی شکم بود". هرکاری میکرد تا بهترین غذاها و بهترین لباس هارو بپوشه. دقت کنین : "هر کاری"
—-"شمر بشدت حسود بود". یکی از دلایلی که پاش به کربلا باز شد حسادتش به عمر سعد بود که فرمانده لشکر بود. تو تاریخ داریم که شمر؛ ظهر عاشورا فرماندهی پیاده سوار هارو بر عهده داشت
—- "شمر اهل تمسخر و کنایه بود". باور کنین خودمم انتظار نداشتم ولی درسته. شمر خیلی اهل مسخره کردن بود. ظهر عاشورا هم خیلی امام حسین(ع) رو مورد نیش و کنایه قرار داد
شخصیت دومی ک همیشه میخواستم بدونم چرا و چگونه؛ "عمر سعد" هستش. موجودی ترسو، باهوش ولی دودل، نگران؛ سودجو؛ طمعکار، بشدت خانواده دوست و منفعت طلب
عمر سعد هم خدا رو میخواست هم خرما رو. بقولی "نماز حسین قشنگه ولی پلوی معاویه هم خوشمزس"
+اینکه تو واقعه ی عاشورا بشدت دنبال جلب توجه بود. نشون ب این نشون که گفتیم اولین تیر رو تو عاشورا؛ عمر سعد انداخت.
عمر سعد بزرگترین ضربه رو از طمع اش خورد . "وگرنه مرا چه به جنگ با پسر پیامبر؟..." طمعی که هیچوقت بهش نرسید و نه تنها بهش نرسید بلکه تو تاریخ جاودان شد. اونم به چی؟ "الهم العن..."
قبل اینکه به غول های بی شاخ و دم و بعضا بی عقل برسیم دوست دارم از یه موجود خیلی ریز نقش به اسم "حرمله" صحبت کنم
مهارت تیر اندازی حرمله زبانزد خاص و عام بود. و فوق العاده باهوش.
حرمله تو روز عاشورا 5تیر انداخت. و هیچکدوم هم خطا نرفت
تیری بود که به چشمان عباس(ع) زد و باعث شد که روی زمین بیفته...
و تیری بود که به گلوی 6ماهه ی عزیز کربلا زد و داغ اش رو بر دل حسین(ع) گذاشت...
و تیری که به سینه ی مبارک امام حسین(ع) زد و باعث شد حسین(ع) به زانو بیفته...
در عین باهوش بودن؛ حرمله بشدت سنگدل بود. اطلاعات خاصی از قبل پیوستن اون به سپاهیان در دسترس نیست ولی چیزی ک میتونم بگم اینه که "دشمن از باهوش ترین نیرو ها برای مقابله با حق استفاده میکنه". حرمله نابغه ی تیر اندازی بود.
نوبتیم باشه نوبت آمریکا و نوچه هاشه.
عه چیزه ببخشید...
نوبت یزید و نوچه هاش مثل ابن مرجانه هستش.
یزید، جوانی می گسار، سگ باز و اهل بوزینه بازی و عیاشی بود. شنیدین میگن "آنچه خوبان همه دارند؛ تو یکجا داری"؟ واسه یزید کاملا برعکسه. ینی بخوای یکیو مثال بزنی میتونی یزید رو مثال بزنی بگی "اینو میبینی؟ مثل این نشو"
و چرا مردم از یزید اطاعت میکردن؟
سوای بحث طمع و اون مواردی ک قبلا گفته بودیم؛ معاویه وحشتناک رو مخ این مردم کار کرده بود. یزید دیگه به حد کمال هم رسوندش و "ترس" رو هم اضافه کرد. کوچکترین جسارتی نمیشد در حقش بکنی.
درمورد نوچه هاش هم ک حرفی نزنم بهتره. خودتون بیشتر میدونین. فقط یه نمونه ی کوچیک: عمر سعدی که خودش برای حسین(ع) نامه نوشت؛ فرمانده ی لشکر شام بود..
خب نوبتیم باشه نوبت جبهه ی حق هستش
با بزرگ مرد این جبهه شروع میکنیم : حسین(ع).
یه عده میگن حسین(ع) به قصد جنگ و مبارزه اومده بود. خب یه سؤال. اگه به قصد جنگ اومده بود چرا خانوادش همراهش بودن؟ اگرم به قصد جنگ نیومده بود چرا باهاش به بهونه ی جنگ؛ جنگیدن؟
صحبتی که بارها و بارها تو تاریخ شنیدیم و هنوز ک هنوزه انگار تازگی داره "من فقط براي اصلاح در امّت جدّم از وطن خروج كردم. قصد دارم به معروف امر كنم و از منكر بازدارم و به سيره و روش جدّم و پدرم علي بن ابيطالب عمل نمايم"
مگه از این مهمترم داریم؟
دوقیقه خواهشا سفت و محکم گوش بدین:
حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. اگه بخوام خیلی ساده بگم؛ تعریف امر به معروف و نهی از منکر میشه این: "من میدونم وقبول دارم که ناقص ام. اگه میشه ضعف ها و اشتباهاتمو در کمال احترام و دوستی بهم بگین"
خیلی جالبه که به همین سادگی خیلی مسائل رو زیر سؤال میبره
—- غیبت
—- هر کاری ک من میکنم به خودم مربوطه(اینو درمورد حجاب کم نشنیدیم)
—- تو ب من کاری نداشته باش (و سرت تو کار خودت باشه و به تو چه و از این قبیل حرفا)
—- در حدی نیستی ک منو نقد کنی
و....
و باحالتر اینه ک "اصلاح امت" رو در گروی "امر به معروف و نهی از منکر" میبینه. این ینی هیچ کس کامل نیست. هیچ کس به تنهایی در مسیر درست پایدار نیست. "هیچ کس معصوم نیست". ما به گوشزد های همدیگه نیاز داریم :)
فکر کنم همین در وصف حسین کافی باشه.
بقول خودم:
"کاش حافظ غزلی بهر تو اندوخته بود/ این قلم هیچ نداند که چه ابراز کند"
شخصیت دوم عباس(ع)ه. عباسی که حسین(ع) بر بالینش میگه "عباس الآن کمرم شکست"
عباس فوق العاده شجاع بود. و طبق چیزایی که تو تاریخ هست بشدت قوی و درشت اندام. یچیزی مث افسانه هایی که درمورد "هرکول" میگن منتها از جنس واقعیش.
آخرین نفری که در واقعه ی عاشورا (نمیگم روز عاشورا چون یه جریانه. نه یه اتفاق)به شهادت میرسه عباسه.
در وصف عباس همین رو بگم که تا وقتی دستانش رو بریدند و تیر بر چشمانش نزدند؛ کسی جرئت نمیکرد بهش نزدیک بشه. عباس رو مهر حسین(ع) زنده نگه داشت تا عاشورا که شهید بشه...
نوبتیم باشه نوبت "حُر" هستش. سردار لشکر کوفه که منزل به منزل با حسین آمد. درمورد حر قبلا صحبت کردیم و اینجا خیلی نمیگم . حر بشدت نسبت به حضرت زهرا(س) ارادت داشت.
"و اینقدر جرئت داشت که اشتباهش رو بپذیره و پا روی غرور کاذب اش بذاره و به حسین(ع) ملحق بشه"
و خدا هم چه قشنگ پاسخش رو داد. اولین شهید کربلا حر بود
میتونیم حر رو نماد رهایی از بند اسارت بدونیم. کسی ک تا لحظه های آخر تو لشکر کوفه بود و میبینیم که اولین نفر شهید میشه. "و الله یحب التوابین..."(نگو کجای کارم. توبه کن. خدا دوستت داره...).
اگه نمیتونی عباس و حسین(ع) باشی؛ حُر باش... آزاده..
و اما؛ یگانه بانوی تاریخ. زنی که دنیا قطعا به وجودش افتخار میکنه و ناراحت از نبود یکی دیگه مثلش
حضرت زینبی که بعد از شهادت امام حسین؛ گویی خدا رو با تمام وجودش حس میکنه. انگار خدا بهش گفته ببین. از اینجا ب بعد با حسین(ع) بود. از اینجا تویی. منو روسفید کن.
و چه زیبا از این آزمون الهی بیرون میاد
خیلی دوست دارم اونایی که میگن اسلام حق زن رو ضایع کرده درمورد فداکاری ها و دلاوری های حضرت زینب(س) توضیح بدن.
مگر نه اینکه جریان بعد از شهادت امام حسین(ع) رو دوش حضرت زینب(س) بود و مگر نه اینکه "چیزی جز زیبایی ندیدم" و مگر نه اینکه حتی گریه ها و ناله های ایشان در راستای مسئولیتی بود ک بر دوششه و مگر نه اینکه شجاعت رو از علی(ع) و زنانگی و عفت رو از بانوی دوعالم؛ حضرت زهرا(س) به ارث برده بود؟ پس...
واسه همین میگن "اصلا حسین (ع) جنس غم اش فرق می کند.."
یجوریه که... حس غرور و شهامت و غم و امید و شجاعت و استقامت رو باهم ترکیب کنیم با یکم چاشنی حیا...
توصیفش سخته...
یه جمع بندی کنیم و تمام
ما با 9 دسته شخصیت طرفیم:
1و2. باطل مطلق و نوچه هاش (یزید و معاویه و ابن مرجانه و ...)
3. حق ای که به سمت باطل میره و در باطل ادغام میشه (شمر مصداق بارزش)
4. یه عده موجود بی طرف که تطمیع میشن و به جایی میرسن که تو صف اول باطل قرار میگیرن( عمر سعد)
5. افراد نابغه ای که بنا به دلایلی به صف باطل پیوستن(حرمله و ...)
________
6. حق مطلق(حسین(ع))
7. حق ای که به تبعیت از یه حق دیگس(عباس(ع))
8. باطلی که در بطن خودش تمایل به حق داره و به حق میپیونده(حُر)
9. نور حق که ادامه دار خواهد بود(حضرت زینب (س) و امام سجاد(ع))
حواسمون باشه کدوم سمتیم چون همونجوری که حر؛ حسینی شد؛ شمر هم یزیدی شد...
قسمت بعدی #عاشورا_نامه شروع وقایع بعد از عاشوراست و رشادت های
#عاشورا_نامه #شام_دوازدهم
#حر #mrhamedr