MrHamedr
MrHamedr
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

#عاشورا_نامه قسمت پانزدهم

همیشه یکی از سؤالاتی که تو ذهنم بوده این بوده که "چرا؟"


امروز صحبتمون به نسبت مختصر تره. در ادامه میبینیم که "چرا چی؟"

این شما و این #عاشورا_نامه شام پانزدهم (اتفاقات چهاردهم تا شانزدهم محرم)


اتفاقی که - به روایتی در سیزدهم محرم- و به روایتی در چهاردهم محرم رخ میده؛ مناظره ی حضرت زینب(س) با ابن زیاد هستش. نقل هست که پس از اینکه سر های مقدس رو در شهر گردانیدند؛ سر امام حسین(ع) رو در دار الاماره کوفه روبروی ابن زیاد بذارن و بعد اهل بیت(ع) رو وارد کاخ کنند.

طبق چیزایی که هست اینه ک حضرت زینب(س) به صورت ناشناس وارد جمع شدن. هنگام ورود؛ توجه ابن زیاد جلب میشه. میپرسه این کیه؟ جوابی نمیشنوه. برای بار دوم و سوم هم پرسیدند. دفعه ی سوم یکی از کنیزها جواب داد ایشون نوه ی رسول خدا هستند.(میرسیم به قسمت قشنگ ماجرا)


ابن زیاد رو به حضرت زینب(س) کرد و گفت: «خداي را سپاس كه شما را رسوا كرد و كشت! و گفته‌هاي شما نادرست از كار درآمد!»

جالبه(درواقع جالب نیست ولی خب...) که منافق؛ از در دین وارد میشه... "خدای را سپاس". حس میکنم لحن صحبت با یه حالت تمسخر باشه. با یه نیشخند و یه نگاه زیرچشمی و یه لبخندی که نشون از کثیفی ذات ایناس...

و پاسخ حضرت زینب(س)«خداي را سپاس كه ما را به پيامبر خود، حضرت محمد(صلي الله عليه و اله) گرامي داشت و از پليدي‌ها پاك گردانيد. فاسق، رسوا مي‌شود و نابكار دروغ مي‌گويد و چنين فردي، ما نيستيم بلكه ديگري است»

"فاسق رسوا می شود و نابکار دروغ می گوید و چنین فردی ما نیستیم..." خیلی قشنگ از آینده حرف میزنه

ابن زیاد در جواب میپرسه که «کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیدی؟»

کار خدا؟؟؟ کجای خدا به این میخوره ک با نوه پیامبر اینجور برخورد کنه؟ تورو خودش هرچیزیو به دین نچسبونین که هرچی میکشیم از همین چسبوندنای الکیه که...[ ببخشید یکم احساسی شدم]

و پاسخ حضرت زینب(س) که تو تاریخ جاودانه میشه«چيزي جز نيكي و زيبايي از جانب خداوند نديدم. آنان گروهي بودند كه خداوند شهادت را بر ايشان مقدّر فرموده بود كه به سوي جايگاه ابدي خويش شتافتند و در آن آرميدند»


یچیزو سوای همه ی چیزایی ک تاحالا گفتیم میخوام بگم. ابن زیاد میپرسه "کار خدا" با برادرت چطور بوده؟ بانو هم جواب میدن "چیزی جز نیکی و زیبایی از جانب خدا ندیدم..."

اینو خواهشا خوب دقت کنین. خوب خوب خوب. "خدا جز زیبایی بهت نمیده" هرچیزی که خدا بهت میده زیباس. این ماییم که در حق همدیگه بدی میکنیم

"خدا جز زیبایی بهت نمیده". این ماییم که با بدی ها میپوشونیمش و گند میزنیم به ذات زیبایی

"خدا جز زیبایی بهت نمیده". این ماییم که ازش برای مقاصد کثیف خودمون استفاده میکنیم.

"خدا جز زیبایی بهت نمیده..."


ابن زیاد پس از اینکه سر هارو یک روز - بنا بر روایاتی چند روز- در کوفه چرخوند(که مایه ی ترس/قدرت/هر چیزی) باشه؛ اونارو نزد یزید فرستاد و بعد از اون اسرا رو به سمت شام روانه کرد.

شانزدهم محرمه و شش روز از اون حادثه گذشته و خبر شهادت امام حسین(ع) به مدینه و شام رسیده...

واکنش های مردم درمقابل این خبر دیدنیه:

—- عده ای تاریخ رو مرور میکنن(و ازش درس نمیگیرند/میگیرند)

—- عده ای یاد پیشگویی پیامبر(ص) می افتند

—- عده ای(پست) مشغول شادمانی اند

—- عده ای کلا بیخیال اند...

—- عده ای اندوهگین ان و متعجب(بقول خودمون هنگ کردن!)

—- و عده ای در فکر انتقام و قصاص قاتلین...

تو هر اتفاق تاریخی ای؛ با این دسته عوام روبرو هستیم. ابن مرجانه کجا برد کرد؟ اون لحظه ای ک دسته ی 4ام رو وارد میدان کرد. ابن مرجانه دست گذاشت رو "عوام" و به نفع خودش تحریکشون کرد. با انواع وعده ها. با ظاهر سازی. با ...



آها راستی چرا؟

میخوام از یه دید دیگه به واقعه ی عاشورا نگاه کنم: یه لحظه خودتونو بذارین جای یه فردی مثل "مختار"

در کوفه هستش. نامه ی یاری به حسین هم مینویسه. در بدترین زمان ممکن زندانی میشه. وقتی هم آزاد میشه که همه چی تموم شده...

حس و حال مختار رو اون لحظه واقعا خریدارم. اون بی‌تابی اش برای پیوستن به حسین(ع) و اون لحظه ای که میفهمه حسین(ع) شهید شده...

کسی که از قافله ی عشق جا مانده. مثل فرهادی که حین کوه کندن بهش خبر میدن شیرین مرده. یا مثل اون مادر شهیدی که بجای فرزندش(تموم تنم داره میلرزه حین نوشتن) 4تا استخون از پسرش براش میارن...

و نیز اون لحظه ای که تصمیم میگیره بجای سکوت و بی تفاوتی؛ قاتلین پسر پیامبر رو قصاص کنه...

نمیدونم اینهمه ظلم چجوری میتونه توی یه دوره ی خاصی از تاریخ واقع بشه...

آخه چرا؟...


#عاشورا_نامه #شام_پانزدهم


#حر #mrhamedr

محرمامام حسینکربلاامام حسینعاشورا نامه
https://redl.ink/mrhamedr
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید