در مرکز هر نوآوری مهمی؛ همیشه یک ایده وجود داره. ایده ی Clarence Birdseye در رابطه با ماهی منجمد؛ صنعت صنایع غذایی رو برای همیشه تغییر داد. ایده ی استیو جابز برای دستگاهی که بتواند بالای 1000موسیقی را درون خود ذخیره کند - حداقل در زمان خود - منجر به سود زیادی برای اپل شد و ایده ی دانشجویان دانشگاه کمبریج به رهبری لری پیج باعث خلق گوگل شد
اما نکته ی مهمتر اینجاس که ایده هایی که همواره به سود بالایی رسیدن؛ از ناکجا آباد و حین مصرف مواد روانگردان و حین پرداختن به تکنیک های کاملا فانتزی مثل طوفان فکری به ذهن ما نمیان. ایده های درست؛ در واقع پاسخ درست و خلاقانه به مشکلات هستن که در محدودیت ها شکوفا میشن
حقیقتی که وجود داره اینه که بیشتر شرکت های نوآورانه در حقیقت دنبال نوآوری جدید نیستن!. درسته این حرف یه مقداری عجیبه ولی اونا دقیقا به سمت مشکلات هجوم میبرند و تلاش میکنن برای رفع اون مشکلات راه حل های متفاوت و البته جدید ایجاد کنند.
ما در این مقاله به ماهیت این موضوع میپردازیم و در ادامه میگیم که چگونه یک ایده ی مناسب پیدا کنیم. پس در ادامه با ما همراه باشین
آلبرت انیشتین در کودکی خیلی دوست داشت تصور کنه سوار شدن روی رعد و برق به چه شکلی خواهد بود. خیلی هامون اینا رو رویاهای کودکانه میدونیم و با همین توصیفات توجیهشون می کنیم. شاید اگه انیشتین توی یه زمان دیگه بدنیا میومد احتمالا زبان Orc ها رو خلق میکرد یا هرچیز دیگه ای. با اینحال انیشتین بر خلاف بقیه این ایده رو کاملا جدی گرفت
همانطور که بزرگتر شد؛ شروع به مطاله بیشتر در حوزه فیزیک کرد [یه بخشی از محتوا رو به جهت طولانی شدن سانسور میکنم] او ثابت کرد که سرعت نور چیزی ثابت است و زمان و مکان نسبی هستند [بگذریم که این یعنی چی]. چیزی که نظریه ی انیشتین رو نسبت به بقیه متفاوت میکنه اینه که اون حتی چیزی رو کشف نکرد. مثل کریستف کلمب نبود که آمریکا رو کشف کنه. هنر انیشتین دیدن مشکلی بود که بقیه حتی توجهی بهش نمیکردن
هر دوره ای مشکلات خاص خودشو داره. در طی 20-30سال گذشته ما درحال ساخت و ایجاد برنامه ها و اپلیکیشن ها برای فناوری های پایه گذاری شده در دهه 50-60 هستیم و این تلاش ها باعث ایجاد صنایع جدیدی مانند کامپیوتر؛ نرم افزار و تجارت الکترونیک شد و حتی سبک جدیدی از زندگی رو به ما نشون داد که به دیجیتال لایف استایل شناخته میشه.
با این حال بسیاری از اون قوانین درحال اتمام هستند. قانون مور ( قانون مور می گوید که تعداد ترانزیستورهای ریز پردازندهها هر 18ماه به دو برابر افزابش مییابد.) در حال کند شدن هستش و بزودی متوقف میشه. نرم افزار های متن باز (open source) نیاز به هوای تازه دارن و اینترنت به طرز وحشتناکی نا امنه. حل هرکدوم از این مشکلات باعث میشه فرصت های جدیدی به چشم بیان. راه حل های جدید منجر به خلق مشکلات جدید هم میشن و همونها باعث پدیدار شدن فرصت های تازه خواهند بود.
غیر ممکنه هرکسی که نگاه ساده انگارانه به آینده داشته باشه از بزرگی اون گیج نشه. این روزها نوجوانان براحتی میتونن اپلیکیشن ها و وبسایت ها بسازن درحالی که متخصص ها روی فناوری های نوین مانند نانو و رباتیک متمرکز شده اند. این چالش مهمی رو برای رهبران بازار ایجاد میکنه: چگونه می توانید برای آینده ای که نمی توانید پیش بینی کنید برنامه ریزی کنید؟
شاید ساده ترین پاسخ این باشه که اینکارو نکنین! حتی امتحان هم نکنین. چرا که رشد علم و فناوری به حدی در جهات مختلف سریعه که کسی که فکر میکنه میتونه آینده رو پیش بینی کنه به وضوح داره خودشو گول میزنه. ولی کاری که میتونین انجام بدین اینه که مشکلات مربوط به تجارت؛ مشتریان و ابزارهاتون رو کشف کنین
این چیزیه که منجر به نوآوری های متفاوت و بزرگ میشه. اونها دائما به دنبال کشف مشکلات جدید هستن. شرکت Experian (که در زمینه علم اطلاعات فعالیت می کنه) واحد آزمایشگاه داده (datalab) خودش رو روی پیدا کردن مشکلاتی که پتانسیل تبدیل شدن به کسب و کارهای جدید رو داره متمرکز کرده. پروژه ی Google 20%'s time بعنوان یه موتور جستجوی مجهز برای یافتن مشکلات عمل میکنه.
این یه حقیقته که جستجو کردن از پیش بینی کردن مهمتره. برای پیدا کردن چیزی که واقعا راه گشا باشه باید اونو در مکان های جدید جستجو کرد.
مدیریت در قرن بیستم به نوعی هنر برنامه ریزی استراتژیک بود. شما اطلاعاتی راجع به بازارها ، رقبا و سایر گرایش ها جمع آوری و سپس طبق آن برنامه ریزی میکردید. این استراتژی بی شباهت به بازی شطرنج نبود. شما هرکاری که می کردید به نوعی در واکنش به حرکات انجام شده یا حرکات احتمالی رقبا بود.
امروزه چرخه های فناوری (سرعت رشد فناوری) خیلی سریعتر از چرخه های استراتژیک حرکت میکنن. بنابر این ما باید رویکرد متفاوت تری را در پیش بگیریم. بجای اینکه تلاش کنیم هر حرکتی را کاملا درست انجام دهیم - که در دنیای فعلی عملا ناممکنه - لازمه تلاش کنیم با گذشت زمان کمتر اشتباه کنیم. ما باید استراتژی رو یه جور بازی نقش آفرینی درنظر بگیریم و وظایفی رو انتخاب کنیم که به ما تجربه و جوایزی رو در طول مسیر به ما میدن
این به این معنیه که ما باید نوع دیگری برنامه ریزی کنیم. علاوه بر برنامه ریزی استراتژیک یا برنامه ریزی بر اساس چیزهایی که فکر میکنیم میدانیم؛ لازم است برنامه ریزی نوآورانه را هم شروع کنیم. و یا تلاش کنیم برنامه ریزی را در راستای چیزهایی که برای حل مشکلات جدید لازم است یاد بگیریم؛ انجام دهیم. اینگونه شما جستجو خواهید کرد. شما نمیتوانید برای سفر برنامه ریزی کنید قبل از اینکه خودتون رو براش آماده کنید.
و این چیزیه که ایده هایی مانند Birdseye ، Schwab و Jobs را عالی نشون میده. اونا مشکلات مهمی رو از مردم حل کردند. پس اگر میخواهید نوآوری کنید؛ بدنبال یه ایده ی عالی نباشید. دنبال یه مشکل خوب باشید.
ایده پردازی هنر بسیار ظریفیه که کارآفرین ها بشدت با اون دست و پنجه نرم می کنند.
اگه شما تازه شروع کرده اید؛ احتمالا ایده های زیادی توی ذهنتون دارین که میخواین اجرا کنین. شایدم هیچ ایده ای ندارین.!
رویکرد های مختلفی برای تولید ایده های جدید و تجاری وجود دارن منتها بررسی های اخیر نشون میدن که یک رویکرد خاص بین مردم از بقیه متمایز تره. بله! درست حدس زدید. این درباره ی حل مشکلات خودتونه.!
در این بخش ما به این موضوع خواهیم پرداخت که چگونه مشکلاتی که در زندگی داریم رو به یک سیستمی تبدیل کنیم که بتونیم مشکلاتی رو پیدا کنیم که ارزش حل کردن رو بر اساس تجربیات و زندگی خودمون دارن.
فرضیه ی اصلی این عبارت یچیزه: اگر چیزی شما رو آزار میده؛ احتمالا اشخاص دیگری رو هم آزار میده. و این بنظرم کماکان بهترین و مناسبترین راه برای پیدا کردن ایده ی مناسب شما و افزایش شانس موفقیت شماست
و این منطقی هم بنظر میرسه. با حل مشکلات خودتون؛ میدونین که درک درستی از نقاط درد (جایی که واقعا مشکل وجود داره و آسیب میزنه) دارین؛ میدونین که یه مشکل واقعی رو دارین حل میکنین و در عین حال - در مقایسه با حل مشکلات بقیه - میدونین که مدت بیشتری اونو همراهی خواهید کرد.
67درصد کسایی که کسب و کار خودشونو راه اندازی کردند از این روش استفاده کردند
اگه تابحال سعی کرده باشین که لیستی از مشکلات خودتون رو پیدا کنین؛ احتمالا تا الآن متوجه شده این که این تو بمیری از اون تو بمیریاش نیست و اینکار به همین سادگی ها نیست. بیشتر اوقات متوجه خواهید شد که مشکلاتی که با اونا روبرو میشین؛ خسته کننده یا پیش پا افتاده هستند یا به اندازه کافی مهم نیستند
در ادامه ما یک راهکار عملی رو بررسی خواهیم کرد که شما میتونین به این روش زندگی خودتون رو به دقت بشکافین و مشکلات رو - توی یه بازه زمانی حدودا یکساعته - کشف کنین. شما به قلم و کاغذ نیاز خواهید داشت یا می توانید از برنامه های مدیریت پروژه استفاده کنید. من اینجا از Trello استفاده میکنم اما شما می توانید از هر چیزی استفاده کنید.
یک صفحه ی جدید ایجاد کنید و مراحل را قدم به قدم جلو برید
از لیست زیر سرفصل هایی که نیاز دارید رو انتخاب کنین و مشکلاتتونو به ترتیب و بصورت جدا زیر هر فصل بنویسید. هرچه منابع بیشتری داشته باشید؛ شانس پیدا کردن یه مشکل خوب هم بیشتره.
در پایان این مرحله شما حداقل باید 6لیست داشته باشید.
نوبتیم باشه نوبت دسته بندیه. الآن شما باید مشکلاتی که توی هر بخش میبینید رو مشخص کنید. برای اینکار توی trello برای هرکدام از دسته های زیر یک کارت ایجاد کنید و توضیحات مرتبط رو روش بنویسید. سپس تمام کارت هارو به تمام دسته هایی که دارین عینا اضافه کنید. درصورت تمایل میتونین مواردی به این کارت ها اضافه یا ازشون حذف کنید
در اینجا همه ی کاری که قرار است انجام دهید بشدت ساده است [مترجم: الکی مثلا]. همه ی کاری که شما قراره انجام بدین اینه که هر کارت رو باز کنین و از خودتون بپرسین در [ نام دسته] با چه [مشکلاتی] روبرو شدم. پیشنهاد میشه که یک الی دو ساعت رو اختصاص بدین و در ادامه این کارو به آرامی برای هر کارت انجام بدین
هر زمانی که شما مشکل جدیدی پیدا کردین؛ اونو به شکل زیر در کارت یادداشت کنین و یا اینکه مدل خودتونو ایجاد کنین
در حین این فرآیند ممکنه مشکلاتی را پیدا کنید که مانند یک گنج بنظر می رسند.
ممکنه شما با دیدن اون؛ سریع بیخیال trello بشین و همه چیو ول کنین و شروع کنین به تحلیل و بررسی رقبا و طراحی UI. پیشنهاد میشه که حداقل 3تا 5 مشکل رو بصورت واضح داشته باشین.
هدف اینه که مسئله ای رو پیدا کنین که قابل حل باشه نه اینکه مسئله ای که بنظرتون پتانسیل بالایی داشته باشه. من پیشنهاد میکنم تا وقتی که تمام مشکلاتی که بنظرتون میرسه رو ننوشتین و یکیشونو که مطمئنین دوست دارین حل کنین ننوشتین؛ از trello خارج نشید.
برای هر کارت (توی Trello) می توانید برچسب مشخصی تعریف کنید. برای مثال من (نویسنده) در بالا از سبز برای مشکلاتی که بنظرم بسیار جالب هستند و از بنفش برای مشکلاتی که بنظرم جالب اند ولی نیاز به بررسی بیشتر دارند؛ استفاده کرده ام
ممکنه شما توی زندگیتون - به دلایل مختلفی - نتونین مشکل قابل توجهی پیدا کنین یا حالا بنا به دلایلی تجربه ی خیلی زیادی از زندگی نداشته باشین. در این صورت موارد زیر میتونن بهتون کمک کنن. ما در ادامه بصورت خلاصه به اونا میپردازیم. شما به سادگی میتونین هرجایی بیشتر درموردشون بخونین
شما میتونین مشکلات بقیه رو پیدا و حل کنین. این روش بعد از روش بالا (خاروندن جایی که میخاره) محبوب ترین روشه. میتونین براحتی مزاحم دوستان و خانواده تون بشین و تا وقتی که به موضوع جذابی بر نخوردید؛ ازشون سؤال کنید.
میتونین هم کاملا عادی برخورد کنین و تو شبکه های اجتماعی مانند twitter و linkedin یا forum ها در این مورد بررسی کنین. اگه تصمیمتون استفاده از این مورده؛ پیشنهاد میکنیم که یه لیست از کسایی که میخواهید به اونا کمک کنید پیدا کنین - ترجیحا گروه های خاص مثل هنرمندان یا کارآفرین ها - و شروع به تحقیق درمورد اونها بکنین بجای اینکه اشخاص کاملا تصادفی پیدا کنین
استخراج ایده واسه کسب و کارهای B2B و همچنین شناسایی یک بازار خاص و پرسیدن سؤالاتی از مردم است که بفهمید با چه مشکلی دست و پنجه نرم می کنند. این موضوع بیشتر برای شناسایی و کشف مشکلات دیگر مشاغل استفاده می شود و بیشتر شامل بررسی از راه دور است و گاها با یه فروش اولیه قبل از اینکه راه حل واقعی خودمونو طراحی کنیم
اگه وقت کمی دارین؛ این مورد بشدت بهتون پیشنهاد میشه.
مشکلاتو حل نکنین. فقط خلاق بشین و دیوانه وار شروع به ایده پردازی کنید. ایده ای رو انتخاب کنین که فکر میکنین براتون بیشتر از بقیه سرگرم کنده است. اکثر برنامه هایی - به ظاهر احمقانه - که بسیاری از اونا سودآور نیز هستند به همین شکل ایجاد شده اند
هیچ ایده ی تجاری؛ برنامه ی واقعی کسب و کار و هیچ توقع واقعی ای ندارید. فقط میخواین یه چیزی بسازین که بنظرتون داشتنش جالبه. حتی یه مرحله جلوتر؛ چیزی بسازید که فکر میکنین برای شما و دوستاتون جالبه. بعد تر ممکن است بفهمید که بقیه هم از این موضوع خوششون میاد.
از مزیت انحصار طلبی پلتفرم ها استفاده کنید و محصولات و ابزارهای محبوب رو روی پلتفرم مقابل بسازید. اپپ های اندرویدی زیادی وجود دارن که روی IOS موجود نیست و برعکس. و همین موضوع درمورد Windows و MAC نیز صادقه.
اگر مهارت ساختن چیزی برای سیستم هارو دارین به دنبال محبوب ترین محصولات در سیستم عامل های مختلف باشین و یا یک محصول مشابه ایجاد کنید و یا حتی با سازنده ی اون محصول صحبت کنین تا با لحاظ کردن کپی رایت؛ از اعتبار اون محصول هم استفاده کنید. یجور معامله ی دو سر برد.
انتخاب کنین و شروع کنین.
با هر روشی که جلو برین؛ به خاطر داشته باشین که این فقط نوک کوه یخه. فارغ از اینکه در آغاز چه مشکی رو حل میکنین؛ احتمالا تا قبل از اینکه به نتیجه برسید چندین بار روند خودتونو توی چرخه (Pivot) بازطراحی خوااهید کرد.
به هیچ عنوان ماه ها صرف تلاش برای پیدا کردن ایده ی مناسب نکنین. خیلی سریع شروع کنید و از بازخورد های اولیه ی اون جهت بیشرفت خودتون استفاده کنید. من پیشنهاد میدم که تایم خیلی محدودی رو (2یا 3روز) برای فهمیدن مشکل انتخاب کنین و برای مدتی (2تا 3هفته) روی اون کار کنید. شما در این مدت کم خیلی چیزهای بیشتری یاد خواهید گرفت در مقایسه با اینکه اون زمان رو در جلسات طوفان فکری بگذرونید
ممنون از اینکه مقاله رو مطالعه کردین. درصورتی که فکر میکنین نیاز به مواردی هست که بهش اضافه بشه توی کامنت ها بهم بگین. درصورتی که براتون مفید بود برای بقیه هم به اشتراک بذارین
منابع:
DigitalTonto
othmane