اگه نوشته های قبلی من رو خونده باشید، توضیح دادم که یک نهاد NGO به نام "خانه ریاضیات بندر انزلی" چجوری زندگی من رو عوض کرد و توجه من رو از اول راهنمایی به چیزی غیر از درس جلب کرد. و اگه نوشته آخرم رو خونده باشید، توضیح دادم که چرا برای کنکور وقتی برای درس خوندن نداشتم و برآیند تمام اتفاقات، این شد که من در رشته مهندسی برق الکترونیک دانشگاه گیلان قبول شدم.
اگه راستشو بخواید، 3 ترم اول دانشگاه بیشتر برام شبیه کابوس بود. فکر میکردم با توجه به پیشینه ای که دارم و پروسه ای که برای ساخت دستگاه "ذخیره ساز خودکار آب باران" داشتم، میتونم توی دانشگاه کلی چیز جدید یاد بگیرم و خیلی زود ساخت دستگاهی که میخوام رو تکمیل کنم. ولی بال همه آرزوهام چیده شد. توی 3 ترم اول دانشگاه، نه تنها طرحی که داشتم برای هیچ استادی جذاب نبود، بلکه وقتی میخواستم از آزمایشگاه های دانشگاه استفاده کنم، با مخالفت شدید مسئول آزمایش و مدیر گروه مواجه میشدم که باید نامه داشته باشی، وسایلو خراب می کنی، استاد راهنما باید داشته باشی و ...
توی اون سال ها دوست داشتم استقلال مالی داشته باشم و کارای مختلفی کردم: از فروختن کارت شارژ تا انجام پروژه برای دانشجوها. وقتی میگم انجام پروژه منظورم کار مهندسی نیست. از تایپ بگیرید تا ترجمه و ...
اما بعد از 3 ترم کابوس وار که کم کم با افت شدید درسی همراه بود، با انجمن های علمی آشنا شدم. دانشگاه گیلان به عنوان دانشگاه مادر که همه رشته هارو داره (از مهندسی و انسانی تا هنر و محیط زیست) بیش از 54 انجمن علمی در 54 رشته مختلف داشت که هرچی بیشتر باهاشون آشنا میشدم، بیشتر برام جذاب میشد.
حدود 1 سال با انجمن علمی برق همکاری کردم و بیشتر با بچه ها آشنا شدم. کلی کار باحال میکردیم، از برگزاری رویداد و همایش و کارگاه تا بازدید از نیروگاه های مختلف. توی سال دوم فعالیتم با انجمن علمی برق، توی انتخاباتشون شرکت کردم و جزو 7 نفر اصلی و بعد از اون به عنوان دبیر انجمن علمی برق دانشگاه گیلان انتخاب شدم. اون سال بینظیر بود. سعی کردیم کلی خلاقیت به خرج بدیم. انجمن IEEE رو درگیر کردیم، نشریه راه انداخیتم، کارگاه و سمینار برگزار کردیم و ...
کم کم تونستم بخاطر فعالیت هام توی دانشگاه شناخته بشم و نه تنها با معاونت فرهنگی، بلکه با معاونت پژوهشی دانشگاه در ارتباط باشم. این ارتباط بهم خیلی کمک که در ادامه دربارش حرف میزنم.
سال سوم فعالیتم توی انجمن های اتفاق عجیبی افتاد. مجدد انتخابات برگزار شد و من دبیر انجمن برق شدم. به درخواست بچه ها دبیر انجمن علمی دانشکده فنی هم شدم. و به طرز عجیبی و به درخواست بچه های دانشکده های دیگه، به عنوان دبیرکل انجمن های علمی دانشگاه گیلان انتخاب شدم. هم خیلی خوشحال هم خیلی گیج بودم.
میدونستم برای دانشکده خودم چیکار کنم، ولی برای 7 تا دانشکده دیگه خیلی برنامه ریزی سخت بود.2 ماه اول همش درگیر جلسات مختلف و گرفتن اطلاعات از بچه ها بودم. زمانی که من کارم رو شروع کردم، از 54 انجمن علمی ثبت شده، 24 تا فعالیت داشت. این عدد رو در پایان فعالیتم تونستیم به 47 انجمن علمی فعال برسونیم. بهترین شیوه برای دادن انرژی به بچه های انجمن علمی، جلسات حضوری و شنیدن دغدغه های اونها بود.
وقتی دست آدم پر باشه و بدونی چجوری حرف بزنی که هم دانشگاه رزومش پر بشه هم انجمن های علمی فعال بشن، یعنی برد کردی. توی 1 سال فعالیتم انقدر سعی کردم رابطه معاونت پژوهشی و فرهنگی رو بیشتر بکنم که هیچ انجمنی مشکل بودجه نداشته باشه. فقط 3 کنفرانس ملی دانشجویی و بیش از 100 سمینار تخصصی در دانشکده های مختلف در اون سال برگزار شد که خیلی بابتش خوشحالم. ولی نه بخاطر آماری که امشب می نویسم، بخاطر تمام لحظات سختی که برای تصویب این طرح ها کشیدیم و جوش و خروشی که توی بچه ها وجود داشت.
انتهای فعالیت من مصادف شد با جشنواره ملی حرکت (جشنواره انجمن های علمی سراسر کشور) و اون جا هم دو مقام کشوری کسب کردیم تا حسن ختامی برای فعالیت من باشه.
اما یکی از فعالیت هایی که به انجام دادنش بسیار افتخار می کنم، شرکت در مسابقات طراحی و ساخت موتورسیکلت الکتریکی بود.اوایل سال 1394 بود که نامه ای دریافت کردم مبنی بر این که پژوهشکده شهید رضایی (زیر مجموعه دانشگاه صنعتی شریف) مسابقه ای بین دانشگاه های مختلف برگزار می کنه که هدف اصلی طراحی و ساخت موتورسیکلت الکتریکی هست.
سریع با یکی از بچه های رشته مکانیک جلسه گذاشتم، از اونها اوکی گرفتم، خودم هم تیم برق رو تشکیل دادم و با یه تیم 11 نفره تصمیم گرفتیم در این مسابقه شرکت کنیم. ولی بودجش رو چیکار میکردیم؟؟؟ اینجا بود که معاونت پژوهشی مراجعه کردیم و خواستیم کمکمون کنن. شاید باورتون نشه ولی اون سال، 36 میلیون تومان از معاونت پژوهشی دانشگاه گیلان بودجه جذب کردیم. داشتیم روی ابرا پرواز می کردیم که این مبلغ به تصویب رسیده و یه حرکت علمی پژوهشی رو استارت میزنیم.
ولی چشمتون روز بد نبینه، بودجه ای که قرار بود تیر ماه برسه، مهر ماه رسید. کل تابستون از دست رفت، و به مسابقات اون سال نرسیدیم. میتونم بگم تیم از هم پاشید. یسری بچه ها ارشد شهرهای دیگه قبول شدن، یسری هم دیگه انرژی نداشتن.
تا تیم رو مجدد تکمیل کنیم و پروژه استارت بخوره، حدود 6 ماه طول کشید. و تابستون سال 95 طراحی و ساخت موتورسیکلت به اتمام رسیدو هیچوقت اون چیزی که میخواستیم نشد، توی مسابقات هم شرکت نکردیم، اما برای تیم این پروژه یه تجربه عالی ساخت که بابتش همیشه از تمام بچه های تیم و دانشگاه گیلان ممنونم.
از دوران دانشگاه فقط یک نکته باقی مونده که بگم، اونم سازمان ملی دانشجویی برق کشور هست. در سال انتهایی فعالیتم در انجمن علمی برق دانشگاه گیلان، نامه ای دریافت کردیم مبنی بر تشکیل اتحادیه انجمن های علمی برق کشور. تاریخی مشخص کردن و من هم به عنوان دبیر انجمن علمی برق دانشگاه گیلان شرکت کردم.
انجمن علمی برق با سابقه ترین اتحادیه انجمن های علمی بود که به همین دلیل تبدیل به سازمان ملی دانشجویی برق کشور تبدیل شده بود. من حتی خبر هم نداشتم اما توی همون جلسه قرار بود انتخابات برگزار بشه و از کل کشور 7 نفر به عنوان هسته اصلی انتخاب بشن. تقریبا از همه دانشگاه ها بودن. شریف تهران و امیر کبیر بگیر تا اصفهان و مشهد و شیراز و ... . شاید باور نکنید ولی اون روز اتفاقاتی افتاد که توضیحش مفصله اما خلاصه اینکه در انتخابات به عنوان نفر چهارم و عضو اصلی انتخاب شدم.
این 1 سال خیلی برام سخت اما جذاب گذشت. تقریبا اوایل کارمون هر 2 هفته داخل دانشگاه شریف جلسه داشتیم و باید برای کل کشور برنامه میریختیم. در سازمان مسئول کمیسیون ارتباط با صنعت شدم و توی اون سال مشکل کلی از پروژه های دانشجوها رو از طریق وصل کردنشون با صنعت حل کردیم. از اون سال دوستان خوبی برام بجا موندن که با علی عمیدی (مدیرعامل مجموعه کارن کراد) همچنان در ارتباطم و به دوستی باهاش افتخار می کنم.
اما دلیل اتمام فعالیت من در انجمن های علمی چی بود؟
شتابدهنده اکسل.
در متن بعدی درباره طریقه آشناییم با این مجموعه و فعالیت هایی که در 3 سال فعالیتم در شتابدهنده اکسل انجام دادم بیشتر حرف میزنم.
خوشحال میشم اگه نظری دارید یا تجربه مشترکی مثل من داشتید برام بنویسید.