۱مهر تا ۴ آبان ۱۳۵۹، سالروز آغاز جنگ شهری بین ارتش بعث عراق و رزمندگان ایرانی بود که در حومه و داخل خرمشهر رخ داد. در پی حمله عراق به ایران، ۱۲ لشکر عراقی به سمت خرمشهر روانه شدند که با مقاومت گردان دژ نیروی زمینی ارتش گردان تفنگداران دریایی بوشهر و پاسداران خرمشهر و بومیان خرمشهر رو به رو شدند.فرماندهی مقاومت خرمشهر را سرهنگ علی قمری فرمانده داوطلب گردان دژ خرمشهر و ناخدا هوشنگ صمدی، فرمانده گردان تکاوران دریایی ارتش، محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر و حبیبالله سیاری که یکی از تکاوران زبده ارتش بود به عهده داشتند
گرچه صدام وعده فتح یک روزه خرمشهر، سه روزه خوزستان و دو هفتهای ایران را میداد، اما با مقاومت مردمی و ارتش در خوزستان، به اشغال خرمشهر و حصر آبادان اکتفا کرد.قهرمانان پادگان دژ که نقش کلیدی را در دفاع از خرمشهر ایفا کردند، بدون توجه به درجه و مقام در 34 روز مقاومت خونین، فداکاری و از جان گذشتگی نشان دادند. تعداد زیادی از آنان شهد شیرین شهادت را نوشیده و به دنیای ابدی پیوستند و تعداد اندکی نیز شهادت تقدیرشان نبوده و با داشتن زخم در جسم و جان منتظر دعوت پروردگار هستند. این پادگان هویت 34 روز مقاومت کم نظیر است که از زیباترین، پرافتخارترین و مهمترین بخش تاریخ خرمشهر در دفاع مقدس به شمار میاید.
پادگان دژ در شمال خرمشهر و شرق جاده اهواز- خرمشهر واقع شده است. این پادگان با استعداد یک گردان مستقل(گردان 101)، وظیفه حراست از دژهای مرزی را بر عهده داشت و در طرحهاي نظامي قبل از انقلاب پيشبيني شده بودكه در صورت حمله عراق به خوزستان، دژهاي مرزي با انجام عمليات تأخيري فرصت لازم را براي حضور لشکرهاي نيروي زميني ارتش فراهم آورند. به همين منظور در پادگان دژ كه فرماندهي دژهاي مرزي را نيز بر عهده داشت، سلاح و مهمات كافي براي يك مقاومت 48 ساعته ذخيره شده بود؛ اما پس از هجوم ارتش عراق از اين تجهيزات استفادة بهينه نشد و در حالي كه مدافعان خرمشهر در مضيقة شديد بودند، سلاح و مهمات لازم در اختيار آنان قرار نگرفت.هنگام تاسیس این پادگان و ساخت دژهای سی و دوگانه، دولت عراق برای دستیابی به اهداف خود در منطقه احساس خطر کرده و با شکایت خود به مجامع بین المللی خواستار انحلال این گردان شد.
دولت عراق تلاشهای زیادی را برای متقاعد کردن قدرتهای جهانی مبنی بر دست کشیدن ایران از این اقدام کرد، ولی به دلیل همدست بودن ایران با استکبار و قدرتهای جهانی در آن زمان کاری از پیش نبرد و در نهایت این دولت هم اقدام به ساخت دژهایی دقیقا روبروی دژهای گردان 151 نمود. از همین رو میتوان گفت که پادگان دژ موقعیت استراتژیک و مهمی در منطقه داشت. این پادگان در جنگ تحمیلی شدیدا برای هر دو طرف ایران و عراق مهم بود و مشاهده شد که مسئولین وقت ایران بارها برای سرکشی به پادگان دژ رفته و وضعیت را بررسی میکردند، اهمیت این پادگان برای عراق هم از پیگیریهای مداوم صدام نسبت به سقوط این پادگان و دعوت فرماندهان گردان برای پیوستن به رژیم بعث کاملا واضح است.
در زمان جنگ گردان دژ به علت بمباران و گلوله باران شدید تعداد زیادی از نیروهای خود را از دست داده بود. عده ای شهید، مفقود و تعداد زیادی نیز مجروح شده بودند. از پرسنل باقیمانده نیز تعدادی در شهر به صورت پراکنده مقاومت و به مردم کمک میکردند و تعدادی دیگر در پادگان از سقوط این مکان مقدس جلوگیری میکردند.
در تاریخ 17 مهرماه عراقیها با شکستن دیوار دفاعی پادگان توانستند وارد پادگان شوند. اما با پاتک به موقع نیروهای موجود در پادگان از پیشروی آنان جلوگیری و با درگیری و مقاومت جان بر کفان، دشمن به عقب رانده شد. در این درگیری که توام با رشادت رزمندگان گردان دژ همراه بود، رزمندگان توانستنه بودند یک سرگرد عراقی را نیز به اسارت درآورند. این حملات و درگیریها طی چند مرحله تکرار شد و هربار نیروهای دژ با دادن تلفات بسیار بالا مقاومت میکردند. دشمن علاوه بر پادگان از چند طرف دیگر نیز وارد شهر شده و کودکان و غیر نظامیان بی گناه خرمشهر را که از تخلیه شهر غافل مانده بودند به گلوله بسته بود. برای پرسنل پادگان دژ دفاع از خرمشهر جدا از دفاع پادگان نبود. ارتش عراق با نهایت نیروها، تجهیزات و مهمات در روز بیست و سوم از زمین و هوا خرمشهر را زیر آتش خود گرفته بود. در این روز مقاومت در خرمشهر آنقدر پیچیده شده بود که ارتش، سپاه، مردم، همه و همه با هم ادغام شده بودند تا از سقوط خرمشهر جلوگیری کنند. این ادغام را میتوان از اولین پیوندها و «تلفیقهای مقدس» نامید که در خرمشهر رغم خورد. در روز 24 مهرماه سرانجام پادگان دژ با بمباران شدید هوایی و از دست دادن بیشتر نیروها به جز قسمت کوچکی از ترابری پادگان به دست دشمن افتاد.
دشمن تا قبل از سقوط پادگان جسارت اجرای عملیاتهای سنگین و متعدد بر روی خرمشهر را نداشت، ولی به محض سقوط پادگان جرات پیدا کرده و خرمشهر را زیر آتش سنگین خود گرفت. روز 24 مهرماه را روز خونین شهر نامیدهاند زیرا در این روز با سقوط پادگان دژ عملا بنیان مقاومت خرمشهر فرو ریخت و دشمن توانست با حملات ناجوانمردانه و گسترده خود تعداد زیادی از نظامیان و غیر نظامیان حاضر در خرمشهر را به شهادت برساند. روز بیست و چهارم روز خون، حماسه و شهادت بود. آسفالت خیابانها از خون شهیدانی قرمز شده بود که جان خود را فدای اسلام، میهن و انقلاب کردند. در این روز بود که فرمانده نیروهای متجاوز با غرور گزارش داد: دستورتان اجرا شد ما اکنون وارد محمره (خرمشهر) شدیم. بلافاصله ستاد تبلیغات جنگ دستور تخلیه کلی شهر را صادر کرد. بیش از 200 نفر از رزمندگان مردمی و بسیجی به همت تکاوران نیروی دریایی ارتش که در آن روز تعداد زیادی از آنان شهید شده بودند به وسیله قایق از محاصره دشمن رهایی یافته و تخلیه شدند.
با سقوط پادگان دژ که عملا دیوار دفاعی و مقاومت خرمشهر به حساب میآمد نیروهای بازمانده شهر را تخیله کرده و سرانجام خرمشهر در تاریخ 4 آبان ماه پس از 34 روز مقاومت که عملا 48 روز بود سقوط کرد. ستوان زارعیان که از آخرین نفرات خارج شده خرمشهر بود روی دیوارهای شهر نوشت خرمشهر ما دوباره باز میگردیم و این چنین شهر را ترک کردند
سوم خرداد سالروز آزادسازی خونینشهر است. شهری که در شهریور سال ۵۹ مورد تهاجم صدامیها قرار گرفت و پس از ۳۴ روز مقاومت جانانه مردم خرمشهر و نیروهای ارتش و سپاه به اشغال ارتش بعث درآمد. اما یک سال و نیم بعد در جریان عملیات غرورآفرین بیتالمقدس، آزاد شد و صفحه جنگ را به نفع نیروهای جبهه حق برگرداند.
۳۴ روز مقاومت خرمشهر در ابتدای تهاجم ارتش بعث به خاک کشورمان، در حالی که صدام خیال میکرد میتواند ۳ روزه خوزستان را تصرف کند، اولین سیلی محکمی بود که دیکتاتور معدوم عراق از جمهوری اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) دریافت کرد.
در طول هشت سال جنگ تحمیلی، شاهد وجود یگانها و نیروهای زیادی بودیم که در مقابل دشمن تا پای جان ایستادند و حماسه آفریدند: اما گردان 151 پیاده دژ خرمشهر به یقیین نخستین یگانی است که در آغاز جنگ این حماسه را رقم زد. این گردان که در سال 1349 تاسیس شد شامل 5 گروهان بود و بخشی از پوشش نیروی زمینی ارتش از خط مرزی شلمچه تا طلاییه را برعهده داشت و برای انجام این ماموریت به 32 پاسگاه تقسیم شد. پس از پایان جنگ ایران و عراق تا امروز، گردان 151 دژ پیاده هنوز به دفاع از حریم کشور اسلامی ایران مشغول است
پادگانی است به وسعت یک ارتش و برابر با تمام ارزشها و آرمانهایی که سربازان آن خون پاک خویش را برای پایداری آن نثار کردند. در گوشه و کنار این پادگان لالههایی پرپر شدند تا نام این پادگان برای همیشه سبز و جاویدان باقی بماند. دژهایی که تا ابدیت نماد مقاومت، پایداری و شجاعت نیروهایش باقی خواهند ماند. دژهایی که اگر زبان داشتند و لب به سخن میگشودند از فداکاری و رشادتهای کسانی حکایت میکردند که حماسهها آفریدند، از آن لحظات پر التهاب میگفتند، از ایامی حکایت میکردند که در هر گوشه از این پادگان و دژها پیکر پاک شهیدی زمین را به آغوش میکشید و روحش به سوی ملکوت پرواز میکرد. این دژها زبان گویای مظلومیت و غربت افسران و سربازان این پادگانند که جانانه از مرزهای میهن خود تا آخرین قطره خون دفاع کردند، پادگان دژ یادآور اولین گلولههایی است که به سمت میهنمان شلیک شد، یادآور شهید استوار خسروی که میگفت: «من زنده باشم و تو به خاکم تجاوز کنی؟» و یا یادآور سخن شهید ستوان امیری که در آخرین ساعات زندگیش گفت: «ایران کشوری فراخ و بزرگ است ولی جایی برای عقب نشینی امیری وجود ندارد» طنین صدای این دلاورمردان نیروی زمینی ارتش هنوز هم در خاک پهناور خرمشهر شنیده میشود.
پادگان دژ خرمشهر که در دوران دفاع مقدس بهعنوان اولین پادگانی که دفاع از مرزها را آغاز کرد شناخته میشود، امروزه ثبت ملی شده است.
من به عنوان فرمانده گروهان یکم گردان دژ خرمشهر، در محدوده شلمچه تا دژ 14 و حدودا 35 کیلومتری نوار مرزی عراق انجام وظیفه میکردم. زمانی که در پادگان خرمشهر مستقر شدم، آنجا از نظر نظم و انضباط خیلی ضعیف بود، تا حدی که اجازه دستور دادن به سرباز را نداشتم؛ حتی مورد تهدید هم قرار گرفتم. با دیدن اوضاع برای فراهم کردن وسایل اولیه وارد شهر شدم. با کمک پدر شهید جهانآرا که از بازاریان شهر بود و همچنین شهردار خرمشهر، مقداری وسایل اولیه (حبوبات، چای، قند، فلاسک...) تهیه کردیم و به پادگان بردم. سربازها با دیدن این حرکت، از من خوششان آمد. بعد از آن سعی کردم که به آنجا نظمی بدهم.مدت 6 ماهی که فرمانده آن گروهان بودم، حرکات عراقیها را زیر نظر داشتم. آنها مدام از مناطق مرزی عکسبرداری میکردند، گاهی هم خمپاره میزدند. در این مدت به مسئولان نامه میزدم و از کمبودها و تحریکات عراقیها مینوشتم. قبل از شروع جنگ به پادگانهای مرزی عراقیها رفت و آمد داشتم، با آنها صبحانه میخوردم، بعضی از آنها ایرانی بودند و از اینکه صدام تدارک جنگ میبیند و قصد حمله داشت، به من میگفتند. آنها شب و روز با بلدوزر در نوار مرزی کار میکردند. وقتی من برای این موارد به مسئولان نامه میزدم، در جواب میگفتند: «آنها در حال جادهسازی در کشور خود هستند».یکم خرداد 1359 درگیریها به صورت جدی آغاز شد. 15 خرداد 1359 موسوی بختور و عباس فرمان، دو نفر از سربازان ما در پاسگاه خیّن، مشغول قدم زدن در نوار مرزی بودند که عراقیها آنها را با تیر زدند و به شهادت رساندند. از افراد گروهان من تا قبل از شروع رسمی جنگ، 17 نفر شهید و 28 نفر مجروح شدند. برای بررسی دقیقتر از اوضاع، شب 16 خرداد 1359 به همراه سروان زارعیان برای شناسایی از 5 کیلومتری سمت راست پاسگاه حدود در دژ 2 که عراقیها در آنجا پادگان نداشتند، وارد خاک عراق شدیم. تشکی را روی سیمخاردارها انداختیم و حدود 500 متر جلو رفتیم. روبهروی ما یک تانک قرار داشت. یواش یواش جلو رفتیم. تانکهای دیگر و نفربرها هم قرار داشتند. همان شب اطلاعات حدود 16 گردان و توپخانه را یادداشت کردیم. همچنین اتیکت گردان 91 و تیپ 130 را برداشتم تا به مسئولان نشان دهم.یک دسته 45 نفری از گروهانم برای حفاظت از جزیره مینو در آنجا مستقر بودند. بنابراین قبل از اینکه درگیری آغاز شود، روز 31 شهریور، ساعت 10 صبح به جزیره مینو رفتم. عراقیهایی که روبهروی پادگان ما در جزیره بودند، برای اینکه حرص بچههای ایرانی را دربیاورند، پرچم ایران را از نوار مرزی برمیداشتند و آتش میزدند. یا حتی دماغ خود را با آن پاک میکردند. همین موضوعات باعث تحریک بچهها میشد. من برای جلوگیری از درگیری و صحبت با بچههای گروهان، آنجا رفتم. ساعت 12 ظهر به مقر فرماندهی در 8 کیلومتر مانده به شلمچه برگشتم. در دفترم نشسته بودم. به یکی از سربازانم گفتم که ناهار من را بیاورد. همین که غذا را آورد، با اولین قاشقی که به غذا زدم و حدودا ساعت 12 و 20 دقیقه بود که سروان رستمی از پاسگاه حدود با من تماس گرفت. صدای او میلرزید. وقتی پرسیدم که چه اتفاقی افتاده؟ جواب داد: «جناب سرهنگ تانکهایی که قبلا از آنها صحبت کرده بودید، به طرف ما میآیند». گفتم: «اصلاً نترسید و سریع 106 ها را بیرون بکشید و آمادهباش بزنید». بلافاصله با تمام دژها و سنگرها تماس گرفتم و اعلام آمادهباش دادم. البته آنها هم متوجه حمله شده بودند. فقط توپخانه متوجه نشده بود، چون هوا گرم بود و آنها برای استراحت به عقب برگشته بودند. با تلفن به همه گفتم: 106 ها را آماده کنید و اگر عراقیها حتی به سیمخاردارهای مرزی دست زدند، شما اجازه شلیک دارید. خودم هم بلافاصله سوار جیپ شدم و به پاسگاه حدود رفتم. تانکهای دشمن در 80 الی 100 متری پشت نوار مرزی ایستاده بودند. در هر 50 الی 60 متر فاصله هم لودر و بلدوزر برای درآوردن مینها گذاشته بودند. با دیدن اولین لودری که شروع به بیل زدن در پشت سیمخاردارها کرد، بلافاصله سمت سلاح 106 رفتم و به یکی از تانکها شلیک کردم. اولین تانکی بود که با شروع جنگ منهدم شد. بعد از آن، سوار جیپ شدم و به دژ مرکزی برگشتم تا با تلفن یگانها را هدایت کنم. تمام سنگرها در حال دفاع بودند. در همان وضعیت به بعضی از سربازانم دستور دادم که در هر سنگری بودند، هر اتفاقی که در حال وقوع بود را یادداشت کنند و شب به منشیهای من در دژ مرکزی تحویل بدهند.زمان شروع جنگ با صحبتها و نامههایی که قبلا داشتم، با لطف تیمسار قاسمعلی ظهیرنژاد، تعداد 8 تانک در اختیار ما قرار دادند. همان 31 شهریور ماه 1359 با همان 8 تانک، 17 تانک عراقیها را منهدم کردیم. این 8 تانک هم در اختیار گردان ما بود. با دستوری که دادم، سریع تانکها را بیرون آوردند و شروع به شلیک کردند. اولین تانک ما حدود ساعت 2 و 10 دقیقه بعدازظهر توسط تانکهای عراقی، منهدم شد.
حدود 50 الی54 تانک عراقی همزمان به سمت یک تانک از ما تیراندازی میکردند. تا پایان درگیری همان روز، تمامی 8 تانک ما منهدم و تمام هدایت کنندگان تانکها هم به شهادت رسیدند. بعد از آن تعدادی از افراد شهید و مجروح را جمع کردیم و سریع به عقب برگشتیمراس ساعت 8 شب درگیری از سوی عراقیها تمام شد. فقط نفربرهای آنها کار میکردند. بعد از پایان درگیری، عراقیها پشت نوار مرزی، آهنگ عربی گذاشتند و شروع به مشروب خوردن و رقص و پایکوبی کردندحدود ساعت 9 و یا 10 شب بود که به ذهن من آمد از طرحی استفاده کنم که از نظر دفاعی کمتر تلفات بدهیم. سریع دستور لازم را دادم. گفتم: «تا دستور ثانویه، تمام بچهها، هر چند نفری که در دژ هستند، یک شیار پیدا کنند و پشت آن شیار بخوابند. هر نفر از نفر بعدی حداقل به اندازه 30 نفر فاصله بگیرد.» استوار کریمی هم با من بود، وقتی از من پرسید که چرا این کار را میکنم؟ در جواب گفتم: «حداقل با این طرح به جای 10 نفر، یک نفر شهید میشود.» ما باید 24 ساعت دفاع میکردیم تا نیروی کمکی میرسید. به نفرات 106 شلیک کن هم دستور دادم که فقط یک نفر پشت سلاح 106 بایستد، تا اگر مورد اصابت قرار گرفت، حداقل یک نفر به شهادت برسد. با این طرح عراقیها نتوانستند تا روز سوم جنگ، از آن خطی که در اختیار فرماندهی ما بود، وارد خاک ما بشوند. تا صبح ما درگیر انجام این طرح بودیم.صبح حدودا ساعت 6 و نیم، نزدیک به 30 الی 40 هواپیمای عراقی، خلیج فارس را از سمت آبادان دور زدند. ما فکر کردیم هواپیماهای خودی هستند. این هواپیماها هر 6 انبار مهمات ما در پادگان دژ مرکزی را زدند. قبل از شروع درگیری این نقاط را شناسایی کرده بودند. از شدت انفجار، تا یک هفته بعد از انهدام، کسی جرات نزدیک شدن به دژ را نداشت. بعد از آن ساعت 7 صبح کل توپخانه شهرضا، مستقر در آنجا را منهدم کردند. از کل تجهیزات فقط یک توپ 105 و 86 گلوله توپ برای ما باقی مانده بود. برای اینکه عراقیها فکر کنند که ما هنوز توپخانه داریم، دستور دادم هر یک ربع ساعت یک بار یک گلوله به سمت عراقیها شلیک کنند.
منبع: https://psri.ir
جنگِ ایران و عراق یا جنگِ هشتساله که در ایران با نام جنگِ تحمیلی و دفاعِ مقدّس نیز شناخته میشود در منابع عربی و غربی بنام جنگِ اوّلِ خلیج یاد شده و در عراق با نام قادسیهٔ صدام از آن یاد میشد، طولانیترین جنگ متعارف در قرن بیستم میلادی و دوّمین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود که نزدیک به هشت سال به طول انجامید. جنگ در ۳۱ شهریورِ ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبرِ ۱۹۸۰) با حملهٔ عراق به ایران آغاز شد. در این روز درگیریهای پراکنده مرزی دو کشور با یورش همزمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزها به یک جنگ تمام عیارتبدیل شد.
مقامات عراقی معتقد بودند که جنگ از ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ برابر با ۴ سپتامبر ۱۹۸۰ با حملات توپخانهای ایران به شهرهای مرزی عراق آغاز شدهاست.این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتشبس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات انسانی از هر دوطرف و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت. مبادلهٔ اسیران جنگی بین دو کشور از سال ۱۳۶۹ آغاز شد. ایران آخرین گروه از اسرای جنگی عراقی را در سال ۱۳۸۱ به عراق تحویل داد.
روابط ایران و عراق از سال ۱۳۴۸ تا پیش از جنگ نیز به شدت تیره و تار بوده و پیش از انقلاب ایران ۱۰۴ مورد درگیری و جنگ بین ایران و عراق اتفاق افتاد،سرانجام، در پیماننامه ۱۹۷۵ الجزایر ایران بهطور ضمنی پذیرفت که در ازای رفع اختلافات مرزی آبی در اروندرود بر اساس خط تالوگ، دست از حمایت از کردهای عراق بردارد. در اثر بروز انقلاب در ایران و حوادث پس از آن، علیالخصوص تصفیه افسران بلندپایه ارتش بعد از وقوع کودتای نوژه، صدام حسین به این ارزیابی رسید که این بار ایران توان دفاع دربرابر حملات او را نخواهد داشت و در عرض یک هفته تهران را فتح خواهد کرد. با این محاسبات، عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد.
در ابتدای جنگ عراق با استفاده از عنصر غافلگیری موفق شد بخشهایی از خاک ایران از جمله شهر خرمشهر را اشغال نماید. ایران در سالهای دوم و سوم جنگ موفق شد بیشتر مناطق اشغالی از جمله خرمشهر را آزاد نموده و از سال ۱۹۸۴ جنگ را به داخل خاک عراق بکشاند. ایران در فوریه ۱۹۸۶ موفق به تصرف فاو یکی از مهمترین بنادر صدور نفت عراق شد و در ۸ ژانویه ۱۹۸۷ عملیات عظیمی به نام کربلای ۵ را برای تصرف بصره دومین شهر بزرگ عراق به انجام رساند که در جریان آن ۶۵ هزار سرباز ایرانی و ۲۰ هزار عراقی کشته شدند. ایران در ۲۶ فوریه این عملیات را متوقف کرد و در جبهه جنوبی جنگ به بنبست رسید. پس از آن، درگیری نفتکشها با حملات دو طرف به سوی کشتیهای غیرنظامی در خلیج فارس آغاز شد. کشتیهای کویتی یکی از اهداف مورد علاقه ایرانیها بودند. نیروهای ایران به نفتکشهای شوروی و آمریکا که در خدمت دولت کویت بودند، حمله میکرد. یک جنگنده عراقی به یک کشتی جنگی آمریکایی حمله کرد و آسیب شدیدی به ناوچه یواساس استارک وارد کرد و باعث مرگ ۳۷ سرباز آمریکایی شد. این اقدامات کشتیرانی بینالمللی را در معرض خطر قرار داد و زمینه مداخله شوروی و آمریکا را فراهم کرد بهطوریکه هر دو از قطعنامههای شورای امنیت که از دو طرف جنگ درخواست آتشبس داشت، حمایت میکردند.
در سال چهارم و پنجم، ارتش عراق بهطور گسترده از درگیریافزارهای شیمیایی علیه کردهای عراقی و مردم و نظامیان ایران استفاده کرد؛ ولی ادعای استفاده ایران از سلاحهای شیمیایی ثابت نشدهاست. براساس گزارش سیا عراق با کمک اطلاعاتی دقیق آمریکا شهرهای مرزی ایران را بمباران شیمیایی کرد.
دو طرف چندین بار اقدام به بمباران و موشکباران شهرها و اهداف غیرنظامی کردند که بیشتر توسط عراق انجام شد. در اواخر جنگ، درگیریها به خلیج فارس کشیده شد که باعث آسیب دیدن تعداد زیادی سکوی نفتی و کشتیهای تجاری و نفتکش با پرچم کشورهای گوناگون شد. پس از فروردین ۱۳۶۷، با سقوط جزیرهٔ استراتژیک فاو در نبرد دوم فاو، و پیرو آن پیروزیهای پشت سرهم نیروهای عراقی، روند تحولات جنگ به گونهای ناگهانی و غافلگیرانه، به زیان ایران و به سود عراق تغییر پیدا کرد.
دو کشور در طول جنگ آسیبهای فراوان اقتصادی دیدند. جنگ ایران و عراق یکی از مهمترین برخوردهای نظامی دوران معاصربود، که منافع بیشتر کشورهای جهان را تهدید کرد و بیشتر بر کشورهایی تأثیر گذاشت که بیشترین ذخایر نفتی جهان را داشتند. در این جنگ، برخی تصور کردند که پیروزی هر یک از دو کشور ایران یا عراق موجب برهمخوردن ثبات و توازن قوا در منطقه خواهد شد به همین دلیل ابرقدرتها کوشیدند تا هیچکدام از این دو کشور پیروز نشوند.شوروی، یکی از دو ابرقدرت آن دوران، از سال ۱۹۸۰ فروش جنگافزار به هر دو کشور را متوقف کرده بود اما از سال ۱۹۸۲ به منبع اصلی عراق برای خرید سلاحهای پیشرفته تبدیل شد.
آمریکا نیز در سال ۱۹۸۵ با مذاکراتی پنهانی اقدام به فروش جنگافزار به ایران کرد. ایالات متحده آمریکا در اواخر جنگ چند بار به شکل مستقیم وارد درگیری با ایران شد. کشورهای سوریه، کره شمالی و لیبی نیز به ایران جنگافزار و ابزارهای تکنولوژیک میفروختند. شورای امنیت سازمان ملل متحد در کل ۸ قطعنامه دربارهٔ این جنگ صادر نمود که به جز قطعنامه ۵۹۸ به تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۶۷، همگی توسط ایران رد شد. همچنین بیش از یک میلیون تن در این جنگ کشته یا زخمی شدند که به تثبیت مفهوم شهادت در ایران کمک کرد.
صدام حسین به این ارزیابی برسد که بر خلاف ۱۰۴ مورد قبلی، این بار ایران توان دفاع دربرابر حملات او را نخواهد داشت و در عرض یک هفته تهران را فتح خواهد کرد. با این محاسبات، عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ برای ۱۰۵ امین بار(با احتساب جنگ نوزده ماهه بین ایران و عراق که ظاهرا در ابتدای انقلاب اسلامی اتفاق افتاد، می توان گفت برای ۱۰۶ امین بار) از سال ۱۳۴۸ به ایران حمله کرد. این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتشبس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت.مبادلهٔ اسیران جنگی بین دو کشور از سال ۱۳۶۹ آغاز شد. ایران آخرین گروه از اسرای جنگی عراقی را در سال ۱۳۸۱ به عراق تحویل داد.
گراورنده تحقیق :فتاحی
دانشگاه تهران مرکزی
استاد سرتیپ دوم علی اکبر حسنوند