علت اینکه خواندن اغلب کتابهای کسب و کار راحت است این است که چیزی خاصی در آنها نیست. آدریان فرنهام

قبلا در رابطه با این موضوع در متمم نوشتم و قصد ندارم همانها را تکرار کنم. اینبار ارتباط این جمله با متمم را مینویسم.
مشاورین کسب و کار زیادی دیدم. وجه مشترک زیادی با هم دارند. از هیچ به همه جا رسیدن و ناگهان ندای درون که چرا دانشم رو منتشر نکنم و جهان رو از وضع فلاکتبار کنونی خارج نکنم.
اگر داستانهای کپی شده اصول موفقیت شغلی را در نظر نگیریم و مستقیم سراغ تعلیمات ظاهرا علمی این کتابها و سخنرانان و مربیان و مشاورانِ ثروتمندِ سخاوتمندِ فرهیختهِ متمدنِ مهربان برویم، میبینیم که اصول و راهکارها عمدتا برای بالا بردن هیجان و خالی از روشهای قابل اجراست. برای من که حدود بیست سال در صنعت تولید و خدماتِ تولید فعالیت دارم، خواندن برخی از مطالب مدیریت و کسب و کار یا شنیدن برخی از توصیههای طلایی مربیان و سخنرانان در این زمینه فقط نمایی از پوچی و بیسوادی و خامی است. کپیهای بی ارزشی که تکنیکهای موفقیت در یک آرایشگاه را بعضا به کل صنعت و اقتصاد توصیه میکنند.
وقتی که وارد متمم شدم متوجه تفاوت عمیق مطالب و درسها با تجربههای تلخ و مایوسکنندهای که در بالا گفتم شدم. در روزنوشتهها این تفاوت بیشتر به چشم میآید. بهطور مثال نوشته ده نکته دربارۀ تعدیل کارکنان.
این نوشته از نظر من حفظیات صد کتاب یا چکیده هزاران کتاب نمیتواند باشد. بلکه تجربه میدانی و اجرایی توام با مطالعات و تحقیقات گسترده مرتبط این نگاه عمیق را به محمدرضا شعبانعلی داده است. فقط کسی که عمق کسب و کار را به چشم خود دیده میتواند بگوید:
"اصلاً اصرار ندارم که همهٔ آنها درست هستند. و این را هم میدانم که لزوماً همهٔ این حرفها را نمیتوان به همهٔ موارد تعدیل ربط داد.
بنابراین بسته به تشخیص خودتان، ممکن است برخی از این نکات را درست و برخی را نادرست بدانید. از بین درستها هم ممکن است مصداق برخی از آنها را در کسبوکارتان بیابید و برخی دیگر را هم دور از فضای کسبوکار یا صنعت خود ببینید."
به نظر من محمدرضا شعبانعلی آجر کننده دکان نویسندگان و استادان خودخوانده مدیریت است. کپیکنندگان کسب و کار ندیده و تحت تاثیر ترندهای کلاهبرداری.
-------------------------------
ترسناکتر از یک مسئله دشوار بدون راهکار، مسئله دشوار دیگری است که یافتن راهحل آن را به یک نادان سپرده باشند. ارالدو بانواک

مدت زیادیه که تو متمم و ویرگول متنی ننوشتم. علتش هم گیر کردن در یک قالب تکراری و غرگونه بود. ترجیح دادم تا زمانی که از این مرحله گذر نکردم این مدت رو به خوندن کامنت و نوشتههای دوستان بگذرونم. اما این جمله به شدت و پرتعداد سوژه طنز تلخ و انتقاد به من میده. من روی حرفم میمونم و چیزی نمینویسم اما اگر در خیابان تردد داشتید و بنر بزرگی که با ترکیب عکس دانشآموزان ابتدایی و رئیس فقید و با عنوان رئیسها در میان اینهاست مواجه شدید، یادی هم از جمله طلایی بالا و برداشت من از آن کنید:
طبق الگو
امکان موفقیت بالاست، حتی بدون دانش و خرد و تحصیلات.
تضمین موفقیت بدون نیاز به تحصیلات.