
شاید تارخچه خطاهای بشر جذابتر از تاریخچه اکتشافاتش باشد.
این نکته مهم از فرانکلین با جمله آقای جان لیناکس قرابت معنایی داره. در متمم هم یه صفحه به ایشون و نظرات دوستان دراینباره اختصاص پیدا کرده.
و اما نظر من:
در این روزها ما شاهد ظهور پیدرپی منجی هستیم. منجیان اقتصادی اجتماعی علمی در قالب مشاوره و کوچمن و بیزینس کوچ و انواع و اقسام القاب دیگر هر روز سمینارهای موفقیت برگزاز میکنند. کوچ مذهبی هم که همه دیدهاند. لباس همان لباس و افکار همان افکار، فقط اسمشان قبلا چیز دیگری بود.
جمع کثیری از این مشاورین در این ه\نمایشها و گردِهَمآییها و سمینالهها، چنان از موفقیت و تحول صحبت میکنند که نه تنها انسان، بلکه در و دیوار هم رطوبت موجود در هوا را جذب کرده تا بلکه اشکی بریزد. منتها مانند انسان از این همه حیرت و شگفتی نم گرفته و از نیمه چاک و ترک بر جانش مینشیند. انبوه مشاورانی بدون دستاورد و بیثمر که در میان مربیان و مشاوران کارکشته و ماهر خود را پنهان میکنند. مانند زنبور تشخیصشان سخت است. اینکه کدام زنبور عسل است و کدام زنبور خطر.
اگر مجموع دستاورد این مشاور نماها را جمع بزنید خواهید دید که ما در فتح قلل مختلف چاخان نکردهایم هیچ کم هم گفتهایم. در تولید ناخالص ملی، تولید علم، تولید ثروت، میزان رضایت از زندگی، سطح درآمدها و بسیاری از پارامترهای گوناگون بعد از آماری که گردآوری شد و با سایر مناطق برخوردار و محروم مقایسه شد،خواهید دانست که ما بعد از منچستر رتبه اول را در دنیا داریم.
هر گروهی توانسته صدها شرکت را از ورشکستگی نجات دهد و به آن سوی بام پرتش کند.موفقیت پشت موفقیت، بدون شکست، بدون حتی یک گل خورده. ارزشآفرینی و اشتغالزایی کمترین نتیجه کارشان است. با وجود این همه مشکلات ساختاری آنها توانستند اقتصاد آزاد و مبادلات گسترده با جهانیان را در کشور جاری کنند.
ولی همه میدانیم و دیدیم که حقیقت اینطور نیست.
مشاوران و مربیان حقیقی چشم مراجع را به حقیقت موجود در بازار باز میکند. هیچ وعده صددرصدی در کلامشان نیست. تغییر را زمانبر توصیف میکنند و مرحله به مرحله. خودشان تجربه ارزشآفرینی دارند. خودشان عواقب و عوارض تصمیمات مدیریتی را که خودشان اتخاذ کردند را چشیدهاند.
من به شخصه از دوستانی که ادعای مشاوره دارند، اولین سوالی که میپرسم این است:
چندتا از تصمیمهایی که گرفتی اما نتیجهاش فاجعه بوده چی بود؟
بر فرض محال اگر برمیگشتی به عقب با حفظ همون شرایط و علم به اینکه الان میدونی کجای تصمیمت اشتباه بوده، چه تغییری در تصمیمت داشتی؟
اصلا تا حالا تصمیم اشتباه گرفتی؟
اگر راجع به خطاها و اشتباهاتش توضیح داد که هیچ. باب گفتگو باز است. اما اگر مدعی شد هرگز خطایی نداشته و تمامی تصمیماتش از لحظه تولد درست و طلایی بودند، اگر در منزل تشریف داشتید یک وردنه بردارید، اگر مثل من در کارگاه صنعتی بودید ترجیحا دیلم و اگر محل کارتان اداری است یک متر میله پرچم فراهم کنید. انتخاب محل برخورد، شیوه، شدت و عمق برخورد با خودتان.
با پریدن روی چند پل و شاخه مختلف و چریدن در چند چمنزار و دریدن در و دیوار شل، نمیشود ادعای عالِمی کرد و مراد و مرید ساخت و مردم را گرفتارتر کرد.
اشخاصی که هرگز در مواجه مستقیم تاثیرات تصمیماتشان نبودند از نظر من توان مشورت دادن هم ندارند.
اشتباه دیگران را دیدن و تشخیص دادن کار آسانی است. ولی راهکار دادن نیاز به تجربه اجرایی دارد. درک و لمس موقعیتهای مختلف و نگاهی عمیق. هرگز نمیشود به دو گروه مختلف مشاوره یکسان داد. متاسفانه به صورت دستهای و گلهای به همه یک راهکار و نهایتا دو راهکار پیشنهاد میکنند. با جملههای قطعی مراجع را فریب میدهند. یکی از آنها در یک سمینار شلوغ با آب و تاب به مخاطبینش توضیح میداد:
اینوریا
آره اینوریا
چندتاتون کارمند و کارگر ناراضی توی مجموعهتون دارید؟
(شرکت کنندگان هر کدام چند انگشت را به نشانه تعداد معترضین وابسته نشان دادند)
هه خخخ دلسوزید دیگه! ما ایرانیا اینجوریم!
بندازید بیرون آقا(با یک خشم و برافروختگی تصنعی)
بریزید بیرون همه آشغالا رو
آشغال توی محل کار نگه نداریدا! از ما گفتن بود.
(با افسوس و چند آه نمایشی) چیکارتون کنم آخه؟ برادر من، خواهر من، شماها بیزینس مناید. چرا باید میوه گندیده تو یخچال نگه داری؟!
...! و یه عالم علامت تعجب که متمم بیشتر از یکی را مجاز نمیداند.
شرکتکنندگان در آن گردهمایی هم بنظر مست و مدهوش سخنران بودند و بعد از پایان هر جمله دیجی مستقر در محل فریاد میزد: نکتههای استاد جیغ و کف و دست و سوت و هورا نداره؟ حضار علاوه بر موارد خواسته شده یک صلوات محمدی قراء هم به عنوان تشکر ویژه نثارش میکردند. آنها این سخرانانان حرافِ زورگوی بی تجربۀ بی دانش را به چشم یک ناجی میدیدند.
مسیر رسیدن به موفقیت شاید آسان باشد اما مطمئنم که هیچ دو مسیری دقیقا یکی نیست.
در پایان بخش دوم جمله فرانکلین را به عنوان جمعبندی اینجا میگذارم:
حقیقت مسیری یکنواخت و محدود است اما خطا گسترهای نامحدود و بیانتهاست.