محمدرضا ضامنی
محمدرضا ضامنی
خواندن ۱ دقیقه·۲۰ روز پیش

چی بزنم؟

خیلی وقته که ایمانم به آرایش‌گران و پیرایش‌گران از بین رفته.من حتی واسه شب خواستگاری هم راضی نبودم برم آرایشگاه.

با اصرار مادر رفتم ولی به آرایشگر نگفتم شب خواستگاریمه.

عملا همه‌ی راه‌های خلاقیت رو به روش بسته بودم.

یکبار از من پرسید: چی بزنم؟ فقط نگاهش کردم،هیچ مکالمه‌ای رد و بدل نشد.نه لبخند نه اشاره.فقط زبان نگاه.

بعد از اون دیگه ازم نمی‌پرسید.

به اسم آرایش مخصوص فقط باید پول الکی می‌دادم.

رفتم و گفتم همون همیشگی.اون‌موقع دو هزار و پونصد بود.

همونو دادم اومدم بیرون.خوشگلیم هم کماکان مثل قبل بود.

عملیات خواستگاری هم با موفقیت به پایان رسید،جوری که سه روز بعد عقد کردیم.

آرایشگرانخواستگاری
نوشته‌هایی از متمم mrzameniseydani@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید