«هم حقوق دارد، هم بیمه میکند و هم آیندهام تضمین است» این پاسخ بسیاری از دانشآموزانی است که بعد از کنکور #دانشگاه_فرهنگیان را در اولویت انتخابی خود میگذارند. در واقع، شرایط اسفناک بازار کار در رشتههای دانشگاهی، «معلمی» را از «شغل انبیا» که سرشار از #عشق، دلسوزی و شوق بود، تبدیل به ضامنی برای اشتغال در فردای فارغالتحصیلی و آب باریکهای برای گذران زندگی کرده است.
این چنین معلمانی دیگر نه شوقی برای تربیت دارند و نه عشقی به #دانش_آموز میورزند؛ برای آنها دغدغهای مهمتر از ادای وظایف وضع شده در چارت سازمانی آموزشوپرورش و به سرانجام رساندن سرفصلها و کتب درسی وجود ندارد.
دانشآموز برای چنین معلمی نه گل بوستان آموزش که ابزار کار است و همین است که فراوان شنیدهایم معلمی در غیاب دانشآموزانش، آنها را مشتی کودن، مایه عذاب و قطع آسایش خود میخواند. آیا اینچنین معلمانی و اینچنین «سیستم تربیت معلم»ی میتوانند «#نسل_تمدنی» پرورش دهد؟
پ.ن: یقیناً آنچه گذشت به معنای نادیده انگاشتن معلمان دلسوز و عاشقی که خود را وقف آموزش کردهاند، نیست.