دیگه رسیدیم به قسمتی که ادم بدجور گریش میگیره یعنی در حد ده دوازده تا فیلم عشق و عاشقی دردناکه
البته طنز خنگ بازیای جناب ایرجم هست اخه شاسکول!طرف میخواد بیاد با تانک از روت رد شه عین ادامس خرسی بچسبی کف اسفالت ؟با چهار پنج نفر رفتی بگی من جنگ ندارم تسلیمم؟خوبی دادا؟!...خلاصه پدرش فریدون هم هرچی بهش گفت این داداشات الان مثل خرس های گریزلی وحشی ان !من میترسم برم پیششون و اونوقت تو میخوای با عینک افتابی کرم ضد افتاب و مایو بری باهاشون دوستانه صحبت کنی خب خورشت شدتو واسم میفرستن!اما کو گوش شنوا؟!پسره نفهم قاطر خودش سوار بود این شد که فریدون گفت:«تو که گوش نمیدی به حرفم یه نامه بهت میدم بهشون بده شاید اینطوری نرم بکشنت!»و این شد رسیدیم به این قسمت
یعنی قسمت بیست و نهم
یکی نامه بنوشت شاه زمین/شاه یه نامه نوشت
به خاور خدای و به سالار چین/ به شاه غرب و شاه چین(همون سلم و تور)
سر نامه کرد آفرین خدای/ اول نامه شکر خدا را کرد:
کجا هست و باشد همیشه به جای/ همونی که بوده هست خواهد بود
چنین گفت کاین نامهٔ پندمند/اینجوری گفت که این نامه ی نصیحتی (از سرگرمی های سالم بابا بزرگ ها همین نصیحت هاست!)
به نزد دو خورشید گشته بلند/پیش شما خیلی ارزش داره
دو سنگی دو جنگی دو شاه زمین/ شما ای (فحاشی مودبانه!)دو تا سنگدل و دو تا جنگجو و دوتا شاه زمین
میان کیان چون درخشان نگین/و ای (دو پسرم )که بین بزرگا از همه سر ترید (پیرمرد از دست این ایرج به پاچه خواری افتاده والا این ته تاغاری ها لیاقتشو ندارن...عه خودمم ته تاغاریم که... نه لیاقت دارن!)
از آنکو ز هر گونه دیده جهان/بدونید خدا از همه چی خبر داره(فکر سلم و تور:تمام شد؟ خیلی تاثیر گذار بود!)
شده آشکارا برو بر نهان/ هرچیز پنهونی بر او آشکاره
گرایندهٔ تیغ و گرز گزید/ زیاد کننده شمشیر و لشکر و توپ و تانک(علی برکت الله!)
فروزندهٔ نامدار افسران/مشهور کننده افسر ها
نمایندهٔ شب به روز سپید/کسی که شب را به روز میرسونه
گشایندهٔ گنج پیش امید/کسی که امید را به گنج میرسونه(چرا صادق را نه؟ چرا امید؟چرا من به گنج نرسیدم؟!)
همه رنجها گشته آسان بدوی/همه سختی ها با(یاد)او راحت میشه
برو روشنی اندر آورده روی/ او روی روشنی را با خوبی هاش سفید کرده
نخواهم همی خویشتن را کلاه/ من تاج نمیخوام(پس واس چی ضحاک بدبخت را جر دادی؟ اون تاج میخواست چرا الکی عین مانکن تو کوه اویزونش کردی؟!)
نه آگنده گنج و نه تاج و نه گاه/نه گنجو میخوام نه تاج و نه تختو(من فقط تو رو میخوام!...)
سه فرزند را خواهم آرام و ناز/سه تا پسرمو میخوام که عین سگ هار به هم نپرن آرام و ناز باشن(حالا مثلا قیافشون شبیه ژیان باشه دیگه نمیخوایش؟!)
از آن پس که دیدیم رنج دراز/از آن وقت(منظور وقتیه که گیر دادید تخت ایرانو میخوایم)خیلی سختی کشیدیم
برادر کزو بود دلتان به درد/ برادری که میخواستین سر به تنش نباشه(چرا؟ اگه ته دیگ ماکارنیتونو برداشته بود حق دارید!خیلی این حرکت ظلمه!)
وگر چند هرگز نزد باد سرد/ و از اذیت هایی که از دست شما شده بود دم نزد
دوان آمد از بهر آزارتان/ سریع میاد پیشتون
که بود آرزومند دیدارتان/ که آرزو داشت دوباره ببیندتون(آرزو بر جوانان عیب نیست هر ارزویی بجز اینکه برن تو دهن شیر!)
بیفگند شاهی شما را گزید/ شاهیشو ول کرد شما را انتخاب کرد (چرا مادرش تو تصمیمش نقش نداشت؟! اکثرا مادرا نقش نجات دهنده را اینجاها ایفا میکنن فردوسی ؛دقت!)
چنان کز ره نامداران سزید/ اونجور از سلبریتی ها انتظار میره
ز تخت اندر آمد به زین برنشست/ از تخت اومد پایین سوویچ اسبو برداشت و سوار اسب شد(به عبارتی از تخت ساکن رفت تو رو تخت متحرک!)
برفت و میان بندگی را ببست/رفت و کمر به بندگی بست
بدان کو به سال از شما کهترست/ و اون از شما کم شن و سال تر بود(خجالت نمیکشید سن خرسو دارید بچه باید بیاد بهتون یادآوری کنه هنوز ادمیزادید حیف شیری که بهتون دادم...مادرتون داد!)
نوازیدن کهتر اندر خورست/باید زیر پر و بالشو بگیرید
گرامیش دارید و نوشه خورید/ احترامشو نگه دارید
چو پرورده شد تن روان پرورید/ وقتی چاق و چله شدید یکمم به اون مخ پوکتون برسید (یعنی گوش بدید به حرفاش)
چو از بودنش بگذرد روز چند/وقتی چند روز موند پیشتون
فرستید با زی منش ارجمند/ با احترام بفرستیدش پیش خودم (توپ زیر پای سوباسا انقدر پاس به پاس نشد که این بچه را این ور اونور میفرستن!)
نهادند بر نامه بر مهر شاه/روی نامه مهر شاه را زدند
ز ایوان بر ایرج گزین کرد راه/ برای ایرج چند نفر را انتخاب کرد
بشد با تنی چند برنا و پیر/که ایرج با چند نفرپیر و جوون بره
چنان چون بود راه را ناگریز/ چون در این راه دیگه چاره ای نبود
داستان دیگه به جاهای باریک میکشه و نمیدونم فریدون چجوری به اون دوتا مار پیتونی که زیر استین پرورونده اعتماد داره که ممکنه اشتباه بکنه یا نکنه کی میدونه؟...