تو قسمت قبل چه خبر بود! آقا این داداش بزرگه ی ایرج که پسر فریدون باشه دید که فریدون حکومت غربو داده بهش و شرقو داده به تورو ایرجم عین این بچه های فرزند مادر نگهداشته پر شالش و حکومت ایرانو داده بهش!میفهمی ایران!اینم حسابی به تریج قباش برمیخوره و به داداشش تور پیام میده که:« بابا عجب خیاری هستی تو! فریدون بهت چین و اطراف را داده اصلا این مقدار قلمرو چیزیه؟ والله نیست! به الله نیست! بابا اصلا منی که داش بزرگه بودم و از نظر تجربه و سن یه سر و گردن از ایرج ننر بالاتر بودم به درک تویی که فرمانده لشکر ایران بودی!عجب سیب زمینی هستی ها من میگم بابامون عقل نداره بیا حداقل یه غلطی بکنیم که بعدا نگیم واس خودمون چه غلطی کردیم و اگه غلطی نکنیم بعدا نمیتونیم هیچ غلطی بکنیم!(چند دقیقه تنفس برای جمله ای سنگین!)» خلاصه با این حرفا مخ تورو به چنگ آورد و تور را آورد زیر بلیط خودش و قرار شد که این قسمت بریم سراغ نقشه ای که سلم و تور واسه ایرج داشتن! و خب حالا تقدیم میکنم!شاهنامه خوانی قسمت بیست و هفتم
چو این راز بشنید تور دلیر/ وقتی تور قضیه را فهمید
برآشفت ناگاه برسان شیر/ یهو عین شیر وحشی شد!(آروم، آروم، حیوون!)
چنین داد پاسخ که با شهریار/جواب فرستاده را اینجوری داد
بگو این سخن هم چنین یاد دار/که این حرفمو یادت بمونه
که ما را به گاه جوانی پدر/ ما وقتی جوون بودیم بابامون
بدین گونه بفریفت ای دادگر/ سرمون شیره مالید ،ای دادگر(سلم)
درختیست این خود نشانده بدست/این درختیه که خودش کاشته(یعنی این بازیو خودش با ما شروع کرده)
کجا آب او خون و برگش کبست/ و آب این درخت خون و میوه اش کینه است(اره برقی من کجاست این درخت را از هستی ساقط کنم؟!)
ترا با من اکنون بدین گفتگوی/من و تو توی این گفتگو
بباید بروی اندر آورد روی/باید کنار هم باشیم(یعنی آنلاین نباشه یه کافه قرار بزار فیس تو فیس ببینیم چه کار باید بکنیم؟!)
زدن رای هشیار و کردن نگاه/ و باید نظر عاقلانه بدیم و ببینیم چی میشه
هیونی فگندن به نزدیک شاه/یه شتر را بفرستیم پیش شاه(فریدون)
زبانآوری چرب گوی از میان/ و همراه یه چرب زبون پاچه خوار را پیدا کنیم
فرستاد باید به شاه جهان/ و بفرستیم پیش فریدون
به جای زبونی و جای فریب/به جای زبونی(این ربطی به کلپچ و طباخی نداره منظور خار شدنه)باید گولش بزنیم
نباید که یابد دلاور شکیب/ نباید که دلاور(سلم) صبر کنه(از سوم شخص برای احترام استفاده میشه)
نشاید درنگ اندرین کار هیچ/نباید تو این کار صبر کنیم( استثنا اینجا عجله کار شیطون نیست! و اگه صبرم کنی قوره می گنده!)
کجا آید آسایش اندر بسیچ/که اینجور ی بالاخره زندیگمون همراه با آرامش میشه(الان حتی از بر و بچه ها اتیوپی هم مظلوم ترن!لعنت الله القوم ظالمین!مخصوصا فریدون!)
فرستاده چون پاسخ آورد باز/پیغوم رسون پیامشو داد
برهنه شد آن روی پوشیدهراز/ و اون قضیه معلوم شد
برفت این برادر ز روم آن ز چین/ این یکی برادر از روم اومد اون یکی از چین
به زهر اندر آمیخته انگبین/ این مصراع یه مثل قدیمیه و منظور اینه که زهر ریختن رو عسل یعنی یه چیز خوبی رو بد کردن
رسیدند پس یک به دیگر فراز/و بالاخره به هم رسیدند(فیشار...فیشار...!نه دوستان چیز طنزی بنظرم نرسید)
سخن راندند آشکارا و راز/نشستن با هم عین این پیرزن های هشتاد ساله حرف زدند(شایدم غیب کردن !)
گزیدند پس موبدی تیزویر/ یه موبد درست و حسابی پیدا کردند
سخن گوی و بینادل و یادگیر/ کسی که مخ زن و با بصیرت و باهوش باشه(اونوقت میگن اخوندا نباید تو سیاست دست ببرن اقا سیاست همیشه گیر ایناس!)
ز بیگانه پردخته کردند جای/ با موبد رفتن یه جا خلوت
سگالش گرفتند هر گونه رای/ مخشو بکار گرفتند و خلاصه بر عیله فریدون انتریکش کردن(چرا موبدا رو وارد بازی کثیفتون میکنید همین علت انقراض اتشکده شما بودین!)
سخن سلم پیوند کرد از نخست/ سلم عین رادیو از اول فک زد تا اینجا که خوندیم(بزرگوار پنج تا اپیزودو گوله کرد تو مخ موبد بدبخت!)
ز شرم پدر دیدگان را بشست/ و درباره باباش حیا را قی کرد!
فرستاده را گفت ره برنورد/به مبوده گفت راه رابرو
نباید که یابد ترا باد و گرد/ نباس گرد و غبار ازت جلو بزنه(داداش اسب داره سوا جت مافوق صوت نیست که!)
چو آیی به کاخ فریدون فرود/ وقتی تو کاخ فریدون اومدی
نخستین ز هر دو پسر ده درود/ اول سلام دو تا پسرش را بهش برسون(مرحله یک پاچه خواری!)
پس آنگه بگویش که ترس خدای/ بعد بهش بگو از خدا بترس(و بگو فری ولله مسلمون نیستی!)
بباید که باشد به هر دو سرای/ بالاخره یه قیامتی هم هست دیگه(من اگه اینو به بابام میگفتم امشب پیش کریم چخس تو پارک کمیپنگ کرده بودم!)
جوان را بود روز پیری امید/جوان به امید که وقتی پیر شد خوشبخت باشه کار میکنه
نگردد سیه ، مویِ گشته سپید/ موی سفید دیگه سیاه نمیشه(اقا دروغه یه سری رنگ مو هست این پیر پاتال ها میزنن من فکر میکنم نکنه من پیر شدم!)
چه سازی درنگ اندرین جای تنگ/ چرا صبر میکنی تو این اوضاع یه پات لب گوره (از عواقب لوس بار اوردن بچه همینه خدایی دو بار کمر بند را کشیده بود اینا مسند شاهیو ول میکردن میرفتن خودشان را به طویله معرفی میکردن!)
که شد تنگ بر تو سرای درنگ/ که دیگه بوی حلوات داره میاد!
جهان مرترا داد یزدان پاک/ اگه خدا بهت جهانو داد
ز تابنده خورشید تا تیره خاک/ از خورشید روشن تا خاک تاریک
همه بآرزو ساختی رسم و راه/ و با کمک او(خدا) دم و دستگاه راه انداختی
نکردی به فرمان یزدان نگاه/ به دستورش گوش ندادی(ایه قرانه پسر بزرگ شاه بشه؟!)
نجستی به جز کژی و کاستی/ جز دنبال کار بد نرفتی(حالا که فرستادیمت دفتر پروندتو میزاریم زیر بغلت هرری!)
نکردی به بخشش درون راستی/ درست بخشش نکردی(ببخشید موقع تقسیم از شوما اجازه نگرفت رو نیست که سنگ پای اتشفشانیه!)
سه فرزند بودت خردمند و گرد/ سه تا بچه داشتی هر سه تا باهوش و پهلوان(سکوت!سلطان تواضع سخن میگوید!)
بزرگ آمدت تیره بیدار خرد/ با عقلی واست سنگین بود و نمیخواستی منطقی دستور بدی
ندیدی هنر با یکی بیشتر/ یه هنر که اون (ایرج) داشته باشه نبود که ما نداشته باشیم
کجا دیگری زو فرو برد سر/ که بهش بتونیم تعظیم کنیم
یکی را دم اژدها ساختی/ یکیمونو(تور)فرستادی کنار اژدها(چین اون موقع حیاط خلوت جک و جونور های غول پیکر بوده و منظور از اژها اینه)
یکی را به ابر اندار افراختی/ یکیو (سلم)فرستادی تو ابرا(اروپا بخاطر هوای گلف استریم و دریایی اش اکثرا ابری است و کسی که ایران بوده با این اب و هوا خو نمیگیره!)
یکی تاج بر سر ببالین تو/ یکی هم ور دستت تاج دادی(ایرح)
برو شاد گشته جهانبین تو/سوگلیت شده اون(ته تاغاری ها همیشه مقامشون تاپ بوده!)
نه ما زو به مام و پدر کمتریم/ ما هم ننه بابای متفاوتی با او نداشتیم(بجز ننه بقیش درسته چون ایرج برادره ناخونده است و مال ارنواز اون دو تا مال شهرنازن)
نه بر تخت شاهی نه اندر خوریم/ و بنظرت شایسته شاهی نیستیم؟
ایا دادگر شهریار زمین/ ای پادشاه عادل جهان(از نوع فردوسی پور یا یه عادل دیگس؟!)
برین داد هرگز مباد آفرین/ این عدالت هیچ وقت درست نیست
اگر تاج از آن تارک بیبها/ اگه تاج از اون پسره بدردنخور
شود دور و یابد جهان زو رها/ دور شد و دنیا ازش جدا شد
سپاری بدو گوشهای از جهان/ و یه تیکه از چسخولاب دره ای چیزی بهش دادی
نشیند چو ما از تو خسته نهان/ مثل ما از تو زخم خورده شد
و گرنه سواران ترکان و چین/ وگرنه ارتش ترکان و چین
هم از روم گردان جوینده کین/ و روم همشون میان بالاسرت(و از خشتکت تیوپ بادی درست میکنن!)
فراز آورم لشگر گرزدار/ یه لشگر گرز دار درست میکنم
از ایران و ایرج برآرم دمار/ و ایران و ایرج را ناکوت میکنم!
خب در این لحظه قسمت تموم میشه و ما رسیدیم به کینه شتری سلم و تور از ایرج و فریدون در قسمت بعد به تصمیم شاه دربارشون میرسیم