آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...
تو قسمت قبل دیدیم که اول ختم با شکوه و لاکچری فریدون برگزار شد و بعد هم منوچهر یه هفته واسه فریدون گریه و زاری کرد (دیده شده بزرگوار تو سر خودش میزد میگفت:«فری جوون بود!...ناکام موند!»)بعد یه هفته هم تاجگذاری و کرد و سخنرانی طولانی داشت که:«من تیغ بکشم همه شلوارشون خیس میکنن!کسی جز دینی که من دارم باشه،کافره!من تو جنگیدن وحشی ام(یه چیز جدید بگو!)و تو جشن و پارتی...استغفرالله! من شاه عادلی هستم،هرکی بخواد کوچکترین حرکتی بر علیه من و ملت ایران بکنه میدم از پوستش خورجین درست کنن!شمشیر و میکشم و یجوری کلشو قطع میکنم خون به پاش رو دیوار بعد با تریلی از رو کلش رد میشم مغزش صدای (پوخت)بده و با کاردک جمش کنن!البته اینم بگما !شاه کاملا مهربون دل رحمی هستم(خدا رو شکر تو دوران پادشاهیش نبودم!) و اینکه اگر شکارچی جماعت قرقاول و کفتر میزنه شکار من تاج پادشاه هاست(علنا تو ثانیه های اول حکومت اعلان جنگ کرده خدا بخیر کنه!)...»و بعد سخنرانی هم قسمت قبل تموم شد(منوچ خان وقتی میره پشت تریبون باید با فحش و بدبیراه بیاریش پایین!)
وحالا قسمت چهل و هفتم:
همه پهلوانان روی زمین/ همه ی پهلوون هایی که روی کره زمین وجود داشتن
منوچهر را خواندند آفرین/ به منوچهر آفرین گفتند(جان؟...از اتاق فرمان میگن از سیاره مریخ جناب پهلوان فضایی تایتان تایسون نیز تبریک خود را اعلام نمودند!)
که فرّخ نیای تو ای نیکخواه/گفتن که:«خدا اون فریدون شاه را بیامرزه
تو را داد شاهی و تخت و کلاه/ که به تو شاهی و تخت و کلاه را داد
تو را باد جاوید تخت ردان/ این پادشاهی انشالله بلندمدت و همیشگی باشه
همان تاج و هم فرهٔ موبدان/و تاج و فره ات هم همینطور!
دل ما یکایک به فرمان تو است/ ببین نامردی اگه قرار دعوا بود به ما نگی!ما هممون باهات متحدیم
همان جان ما زیر پیمان تو است/ جون ما ضامن این پیمانمونه!
جهان پهلوان سام بر پای خاست/ جهان پهلوان سام(در آینده میشه پدر رستم! حواست باشه!) بلند شد
چنین گفت کای خسرو داد راست/و گفت که ای شاه عدل و بزرگی
ز شاهان مرا دیده بر دیدن است/هر چه شاهان میگن من گوش میدم
ز تو داد و از ما پسندیدن است/تو عدالت را برقرار میکنی و ما احسنت را میگیم(پس سام کار آفرینه! چون شاه کار میکنه این میگه آفرین!)
اینجا یه توقف بدم چون یه نکته مهمه نگم بعدا گیج میشین:
سام،الان چرا ابراز ارادت کرد؟ چون اصلا کار مورثیش گارد سلطنتی بودنه یعنی باباش بادیگارد شاه بوده و همینطور تا اجدادش!و رستم هم که بعدا بدنیا میاد وظیفش همینه
حالا بریم ادامه داستان
پدر بر پدر شاه ایران تویی/نسل اندر نسل شما شاهه!
گزین سواران و شیران تویی/ بهترین سوارکار ها و شیر ها تویی(منظور شجاعته وگرنه شاه که واقعا شیر نیست!)
تو را پاک یزدان نگهدار باد/خدا حافظت باشه
دلت شادمان بخت بیدار باد/ دلت خوش و خرم باشه برای تخت پادشاهی
تو از باستان یادگار منی/تو از قدیم کنار من بودی
به تخت کئی بر بهار منی/ مثل بهار میمونی برام
به رزم اندرون شیر پایندهای/تو جنگیدن مثل شیر قوی هستی
به بزم اندرون شید تابندهای/ توی جشن عینهو خورشید تابان میمونی(+اوا مرسی سامی جوون!)
زمین و زمان خاک پای تو باد/زمین و زمون فدا یه تار موت
همان تخت پیروزه جای تو باد/ اصلا اون تخت فیروزه را واسه خودت ساختن
تو شستی به شمشیر هندی زمین/ تو با شمشیر هندی زمین را از جنایت شستی!(عه؟مگه تایده؟این دیگه خدایی جدید بود)
به آرام بنشین و رامش گزین/حالا ریلکس بیشین و حال کن!
از این پس همه نوبت ماست رزم/از این به بعد کسی چپ نگات کنه تیزی رو جوری میکنم تو چشش که از گوش چپش بزنه بیرون!
تو را جای تخت است و شادی و بزم/ شاد و خوشی و تاج و تخت مال توئه
شوم گرد گیتی برآیم یکی/من میرم دنبال دشمنات
ز دشمن به بند آورم اندکی/از دشمن هات یکی رو زنده نمیگذارم!
مرا پهلوانی نیای تو داد/جد تو(جد، به معنای واقعی کلمه!)به من پهلونی داد
دلم را خرد مهر و رای تو داد/دستور داد ، که شیش دنگ حواسم به امنیتت باشه
بر او آفرین کرد بس شهریار/شاه به او آفرین گفت(وی افزون همه ی تیتاب طلایی ها ارزانی تو باد!)
بسی دادش از گوهر شاهوار/کلی بهش جواهرات داد
چو از پیش تختش گرازید سام/ وقتی سام از پیشش رفت(داد زد بعدی...!پاچه خوار شماره۹ نوبتته!)
پسش پهلوانان نهادند گام/بعدش پهلوان های دیگر هم آمدند برای عرض ارادت
خرامید و شد سوی آرامگاه/دوید آمد سمت آرامگاه فریدون(گرانقدر به فاتحه سر قبر جدش اعتقاد زیادی داشت!)
همی کرد گیتی به آیین و راه/و جهان را با قوانین خودش برگردوند به تنظیمات کارخانه!