انچه در شاهنامه خوانی گذشت...
تو قسمت قبل دیدیم که فریدون شاه شد و کلی زمین و زمون گل و بلبل شد و از ثروت بی نیاز شد تا اینکه پنجاه سالش شد و دید سه تا توله پس انداخته(اهم اهم سه تا پسر)که اسم ندارن یعنی میشن به ترتیب این شماره یک این شماره دو این شماره سه و این هجده سالشون میشه و موقع زن گرفتنشون فریدون سر منقل یه ابتکار بخرج میده و میگه جندل پاشو یه تک پا برو دور دنیا ببین سه تا خواهر خوشگل بی نام و اصل نسب داره گیر میاری یا نه و حالا جندل رفته یمن یافته و میخواد بستونه!
خرامان بیامد به نزدیک سرو/ شاد و شنگول اومد پیش سرو
چنان چون به پیش گل اندر تذرو/ عینهو گل پیش تذرو(نوعی خروس خیلی خوشگل!)اومد
زمین را ببوسید و چربی نمود/ یه ماچ سفت زمینو کرد(از اقدامات پاچه خوارانه!) و شروع کرد به چرب زبونی(اوخی! شکر سخن کی بودی تو!)
برآن کهتری آفرین برفزود/و عرض ادب تملق و چاپلوسی را در حق شاه یمن تموم کرد(حالا خوبه طرف شاه یمن بوده! اگه شاه انگلیس بود جندل چه میکرد!)
به جندل چنین گفت شاه یمن/ شاه یمن بهش گفت
که بیآفرینت مبادا دهن/ دهنت(سرویس...یخچال فریزر!؟)بی خبر خوب نباشه
چه پیغام داری چه فرمان دهی/چی میخوای بگی و چی دستور میدی!(به این میگن اصل تبادلات چاپلوسی نود درصد سیاست حاوی همین اصله!)
فرستادهای گر گرامی رهی/پیغوم رسونی یا رهگذری؟
بدو گفت جندل که خرم بدی/ جندل بهش گفت شاد باشی( یاد «شاد» افتادم!چرا کلمه به این خوبی را با این برنامه نحس کردین؟!)
همیشه ز تو دور دست بدی/همیشه بدی ازت دور باشه(بترکه چشم بخیل و حسود وبدگمان اعم از صغرا،کبرا،عصمت،شوکت،رحمت،عمت!...)
از ایران یکی کهترم چون شمن/یه تارک دنیای اهل ایرانم(اره دیگه مام به خرج شاه بریم دور دنیا را سیاحت کنیم میشیم تارک دنیا! اخرالزمونه والا!)
پیام آوریده به شاه یمن/برای شاه یمن پیام دارم!(خوبه اینو فیلتر نکردن!)
درود فریدون فرخ دهم/ سلام(به تو یار قدیمی؟!...چیز!)فریدونو میرسونم
سخن هر چه پرسند پاسخ دهم/هر سوالی کنید جواب میدم(طرز تهیه ایفون سیزده را روی محور نشان بد؟!)
ترا آفرین از فریدون گرد/ فریدون پهلوان بهت میگه افرین
بزرگ آنکسی کو نداردش خرد/ بزرگ اون کسی که(مثل تو)فریدون را دست کم نگیره(ده دقیقه تنفس برای این جمله ی کمرشکن!)
مرا گفت شاه یمن را بگوی/به من گفت به شاه یمن بگو(که به اصغر بگه در مصرف اب صرفه جویی کن؟)
که بر گاه تا مشک بوید ببوی/که تا میتونی به تختت عطر بزن و ترگل برگلش کن
بدان ای سر مایهٔ تازیان/ بدون ای شاه عرب ها
کز اختر بدی جاودان بیزیان/ که انشالله همیشه خوش شانس باشی
مرا پادشاهی آباد هست/ من یه پادشاهی شیک و اباد دارم
همان گنج و مردی و نیروی دست/ برای مثال گنج و مرد(جنگاور)و قدرت بدنی و اممم همه چی دارم
سه فرزند شایستهٔ تاج و گاه/سه تا بچه یه پارچه اقا اصلا هر سه تا شایسته پادشاهی ان !(تازه بچه دومم داره پزشکی میخونه!)
اگر داستان را بود گاه ماه/ اگر میشد جاشون روی ماه بود(متاسفانه سفینه فضایی فریدون بنزین نداشته!)
ز هر کام و هر خواسته بینیاز/از هر گنج و هوسی بی نیازن( چشم و دل سیرن)
به هر آرزو دست ایشان دراز/ هر ارزویی را بر اورده میکنن( مگه زن فریدون غول چراغ جادو زاییده؟)
مر این سه گرانمایه را در نهفت/ این سه تا گرانقدرو که قایم کردی
بباید کنون شاهزاده سه جفت/ الان باید با سه تا بچه فریدون ازدواج کنن(دوتا گزینه هم داری:اره،بله)
ز کار آگهان آگهی یافتم/ کاراگاه ها به من وجود سه تا دخترت را اطلاع دادند(اهنگ پدرخوانده را به خاطر بیاورید
بدین آگهی تیز بشتافتم/ منم وقتی فهمیدم شلیک شدم سمتت(جندل در حال باز با سیبل و پیپ کشیدن!)
کجا از پس پرده پوشیده روی/ که تو توی حرامسرات دختر داری(جواب بده لعنتی! میگم دخترات کجان!؟)
سه پاکیزه داری تو ای نامجوی/ای شهرت طلب سه تا دختر داری
مران هرسه را نوز ناکرده نام/ و هنوز اون سه تا را اسم گذاری نکردی(سرو در حال غورت اب دهان و پاک کردن عرق سرد!)
چو بشنیدم این دل شدم شادکام/ وقتی اینو شنیدم خوشحال شدم
که ما نیز نام سه فرخ نژاد/ که اتفاقا مام اسم سه تا شاهزاده را
چو اندر خور آید نکردیم یاد/ جوری بدرد بخوره نذاشتیم
کنون این گرامی دو گونه گهر/ الان این دو (سه تا دختر و سه تا پسر)عزیز
بباید برآمیخت با یکدگر/ باید باهم دیگر ازدواج کنن(این دختر و پسر همو میخوان ماچکنیم ؟ما چکاره ایم؟!)
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی/ سه تا حجاب در برابر سه تا خواهان بزرگی(این رابطه تاثیر مستقیم روی سرنوشت گوگوریو داره اهالی چوسان با این وصلت موافقند!)
سزا را سزاوار بیگفتوگوی/این بچه ی بحث شایسته همن
فریدون پیامم بدین گونه داد/ فریدون به من گفت اینو بگم
تو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد/ تو هم با توجه به ابن اطلاعاتی که داری جواب بده(یعنی خودتو لوس نکن بعله رو بگو!)
پیامش چو بشنید شاه یمن/ وقتی شاه یمن شنید
بپژمرد چون زاب کنده سمن/ ناراحت و افسرده شد مثل گیاه بدون اب
همی گفت گر پیش بالین من/ با خودش گفت که اگه کنار من
نبیند سه ماه این جهانبین من/ این سه تا خوشگل نباشن
مرا روز روشن بود تاره شب/ شب روشن واسم تار میشه(اوو نو اوو نو اوو نو نو نو!)
بباید گشادن به پاسخ دو لب/ باید حرفمو بزنم
سراینده را گفت کای نامجوی/ به جندل گفت ای شهرت طلب
زمان باید اندر چنین گفتگوی/ این درخواستی که داری زمان میخواد (دخترام لواشک نیستن که تو مترو داد بزنم سه تا پنج تومن!)
شتابت نباید بپاسخ کنون/نباید برای جواب عجله کنی(یعنی این داره وقت میخره نصف شبی بره اقامت کاندا بگیره!)
مرا چند رازست با رهنمون/ من چندتا حرف خصوصی بادخترام دارم
فرستاده را زود جایی گزید/ فرستاده را فرستاد دنبال نخود سیاه
پس آنگه به کار اندرون بنگرید/ و اون موقع فکر کرد چه کلکی سوار کنه که دختراش پیشش بمونن!
بیامد در بار دادن ببست/ درای کاخو بست
به انبوه اندیشگان در نشست/ پیش کلی مشاور نشست
فراوان کس از دشت نیزهوران/ کلی ادم از اغراب را
بر خویش خواند آزموده سران/که دانشمندی یا چیزی بودن جمع کرد
نهفته برون آورید از نهفت/ و ماجرا را گفت
همه رازها پیش ایشان بگفت/ همه رازهاشو به اونا گفت:
که ما را به گیتی ز پیوند خویش/ که ما تو جهان از خانواده خودم
سه شمعست روشن به دیدار پیش/ سه شمع است(منظور دختراست) پیشم
فریدون فرستاد زی من پیام/ فریدون برام پیام فرستاد(منم بلاکش کردم!)
بگسترد پیشم یکی خوب دام/ جلوم یه تله خوب گذاشت
همی کرد خواهد ز چشمم جدا/ اونا رو میخواد از من جدا کنه(راه حل:مهر سنگین بزار خودش در میره!)
یکی رای بایدزدن با شما/یه نظرخواهی را باید از شما بکنم
فرستاده گوید چنین گفت شاه/ فرستاده گفته که شاه
که ما را سه شاهست زیبای گاه/ سه تا پسر داره
گراینده هر سه به پیوند من/ اگه بعدا اینا بیان داماد من بشن
به سه روی پوشیده فرزند من/ و بیان سه دخترمو ببرن
اگر گویم آری و دل زان تهی/ اگه بگم قبول و ازشون دل بکنم
دروغم نه اندر خورد با مهی/ دروغم با بزرگیم همخونی نمیکنه(یعنی اونقدر مقامم کوچک نیست که از ترس فریدون دروغ بگم)
وگر آرزوها سپارم بدوی/ و از طرفی هم اگه دخترامو بهش بسپرم
شود دل پر آتش پر از آب روی/ دلم پر از غم میشه و گریه میکنم(که باز به تریپ شاه نمیخوره!)
وگر سر بپیچم ز فرمان او/ و اگر قبول نکنم
به یک سو گرایم ز پیمان او/ و از فرمانی که داده سرپیچی کنم(سرمو میپیچونه؟)
کسی کو بود شهریار زمین/ کسیه که شاه زمینه(من خر کی باشم؟!)
نه بازیست با او سگالید کین/بازی قشنگی نیست اگه کفرشو با این کار در بیارم(اونوقته که دیگه به طور کلی از دنیای فانی گیم اور میشه!)
شنیدستم از مردم راهجوی/ از مردم با عقل شنیدم که
که ضحاک را زو چه آمد بروی/ چه بلایی سر ضحاک اورد
ازین در سخن هر چه دارید یاد/ با این حرف ها هرچی میدنید
سراسر به من بر بباید گشاد/ همشو به من بگید
جهان آزموده دلاور سران/ دانشمند با تجره و مشاوران
گشادند یکیک به پاسخ زبان/ یکی یکی نظرشونو اعلام کردن
که ما همگنان آن نبینیم رای/ گفتند که ما اینو قبول نداریم
که هر باد را تو بجنبی ز جای/ که تو با هر بادی رو حالت ویبره بری
اگر شد فریدون جهان شهریار/ اگه فریدون شاه جهان
نه ما بندگانیم با گوشوار/ ما رعیتش نیستیم
سخنگفتن و کوشش آیین ماست/ مذاکره و تلاش رسم ماست(گفته ی...احمدی نژاد؟)
عنان و سنان تافتن دین ماست/ شمشیر و خنجر ساختن دین ماست(پیغمبرشونم لابد نیزه بوده!)
به خنجر زمین را میستان کنیم/با خنجر زمین را میستان(منظور پر از درد و ناله است مستی که داره هوشیار میشه بندش کوفته و کرخخته و ناله میزنه...بله!؟هااا کنم؟...ینی چی مشکوک میزنم...جمع کنید برید اقا!)
به نیزه هوا را نیستان کنیم/ با نیزه اسمون را نیزار میکنیم
سه فرزند اگر بر تو هست ارجمند/ اگه سه تا بچه هات برات عزیزن
سربدره بگشای و لب را ببند/ سر کیسه را شل کن(یعنی پول بده بجنگیم)و دهنتو ببند
و گر چارهٔ کار خواهی همی/ به اگه چاره ی دیپلماتیک میخوای
بترسی ازین پادشاهی همی/ از شاه گرخیدی
ازو آرزوهای پرمایه جوی/ از او کارها عجیب و غریب بخواه(نود و نه درصد شاهایی که داماد نمیخوان تو افسانه ها از این روش استفاده مردن و بی شک تهش شکسته!...میگی نه ببین!)
که کردار آنرا نبینند روی/ که تو خوابم قیافه دختراتو نمیبینن
چو بشنید از آن نامداران سخن/ وقتی شاه اینو شنید
نه سردید آن را به گیتی نه بن/ کلی از این راه خوشش اومد