ویرگول
ورودثبت نام
محمدصادق مختاری
محمدصادق مختاری
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

شاهنامه خوانی قسمت بیست و سوم

انچه در شاهنامه خوانی گذشت...

تو قسمت قبل دیدیم که فریدون شاه شد و کلی زمین و زمون گل و بلبل شد و از ثروت بی نیاز شد تا اینکه پنجاه سالش شد و دید سه تا توله پس انداخته(اهم اهم سه تا پسر)که اسم ندارن یعنی میشن به ترتیب این شماره یک این شماره دو این شماره سه و این هجده سالشون میشه و موقع زن گرفتنشون فریدون سر منقل یه ابتکار بخرج میده و میگه جندل پاشو یه تک پا برو دور دنیا ببین سه تا خواهر خوشگل بی نام و اصل نسب داره گیر میاری یا نه و حالا جندل رفته یمن یافته و میخواد بستونه!

سلفی سرو و دختران
سلفی سرو و دختران


خرامان بیامد به نزدیک سرو/ شاد و شنگول اومد پیش سرو

چنان چون به پیش گل اندر تذرو/ عینهو گل پیش تذرو(نوعی خروس خیلی خوشگل!)اومد

زمین را ببوسید و چربی نمود/ یه ماچ سفت زمینو کرد(از اقدامات پاچه خوارانه!) و شروع کرد به چرب زبونی(اوخی! شکر سخن کی بودی تو!)

برآن کهتری آفرین برفزود/و عرض ادب تملق و چاپلوسی را در حق شاه یمن تموم کرد(حالا خوبه طرف شاه یمن بوده! اگه شاه انگلیس بود جندل چه میکرد!)

به جندل چنین گفت شاه یمن/ شاه یمن بهش گفت

که بی‌آفرینت مبادا دهن/ دهنت(سرویس...یخچال فریزر!؟)بی خبر خوب نباشه

چه پیغام داری چه فرمان دهی/چی میخوای بگی و چی دستور میدی!(به این میگن اصل تبادلات چاپلوسی نود درصد سیاست حاوی همین اصله!)

فرستاده‌ای گر گرامی رهی/پیغوم رسونی یا رهگذری؟

بدو گفت جندل که خرم بدی/ جندل بهش گفت شاد باشی( یاد «شاد» افتادم!چرا کلمه به این خوبی را با این برنامه نحس کردین؟!)

همیشه ز تو دور دست بدی/همیشه بدی ازت دور باشه(بترکه چشم بخیل و حسود وبدگمان اعم از صغرا،کبرا،عصمت،شوکت،رحمت،عمت!...)

از ایران یکی کهترم چون شمن/یه تارک دنیای اهل ایرانم(اره دیگه مام به خرج شاه بریم دور دنیا را سیاحت کنیم میشیم تارک دنیا! اخرالزمونه والا!)

پیام آوریده به شاه یمن/برای شاه یمن پیام دارم!(خوبه اینو فیلتر نکردن!)

درود فریدون فرخ دهم/ سلام(به تو یار قدیمی؟!...چیز!)فریدونو میرسونم

سخن هر چه پرسند پاسخ دهم/هر سوالی کنید جواب میدم(طرز تهیه ایفون سیزده را روی محور نشان بد؟!)

ترا آفرین از فریدون گرد/ فریدون پهلوان بهت میگه افرین

بزرگ آنکسی کو نداردش خرد/ بزرگ اون کسی که(مثل تو)فریدون را دست کم نگیره(ده دقیقه تنفس برای این جمله ی کمرشکن!)

مرا گفت شاه یمن را بگوی/به من گفت به شاه یمن بگو(که به اصغر بگه در مصرف اب صرفه جویی کن؟)

که بر گاه تا مشک بوید ببوی/که تا میتونی به تختت عطر بزن و ترگل برگلش کن

بدان ای سر مایهٔ تازیان/ بدون ای شاه عرب ها

کز اختر بدی جاودان بی‌زیان/ که انشالله همیشه خوش شانس باشی

مرا پادشاهی آباد هست/ من یه پادشاهی شیک و اباد دارم

همان گنج و مردی و نیروی دست/ برای مثال گنج و مرد(جنگاور)و قدرت بدنی و اممم همه چی دارم

سه فرزند شایستهٔ تاج و گاه/سه تا بچه یه پارچه اقا اصلا هر سه تا شایسته پادشاهی ان !(تازه بچه دومم داره پزشکی میخونه!)

اگر داستان را بود گاه ماه/ اگر میشد جاشون روی ماه بود(متاسفانه سفینه فضایی فریدون بنزین نداشته!)

ز هر کام و هر خواسته بی‌نیاز/از هر گنج و هوسی بی نیازن( چشم و دل سیرن)

به هر آرزو دست ایشان دراز/ هر ارزویی را بر اورده میکنن( مگه زن فریدون غول چراغ جادو زاییده؟)

مر این سه گرانمایه را در نهفت/ این سه تا گرانقدرو که قایم کردی

بباید کنون شاهزاده سه جفت/ الان باید با سه تا بچه فریدون ازدواج کنن(دوتا گزینه هم داری:اره،بله)

ز کار آگهان آگهی یافتم/ کاراگاه ها به من وجود سه تا دخترت را اطلاع دادند(اهنگ پدرخوانده را به خاطر بیاورید

بدین آگهی تیز بشتافتم/ منم وقتی فهمیدم شلیک شدم سمتت(جندل در حال باز با سیبل و پیپ کشیدن!)

کجا از پس پرده پوشیده روی/ که تو توی حرامسرات دختر داری(جواب بده لعنتی! میگم دخترات کجان!؟)

سه پاکیزه داری تو ای نامجوی/ای شهرت طلب سه تا دختر داری

مران هرسه را نوز ناکرده نام/ و هنوز اون سه تا را اسم گذاری نکردی(سرو در حال غورت اب دهان و پاک کردن عرق سرد!)

چو بشنیدم این دل شدم شادکام/ وقتی اینو شنیدم خوشحال شدم

که ما نیز نام سه فرخ نژاد/ که اتفاقا مام اسم سه تا شاهزاده را

چو اندر خور آید نکردیم یاد/ جوری بدرد بخوره نذاشتیم

کنون این گرامی دو گونه گهر/ الان این دو (سه تا دختر و سه تا پسر)عزیز

بباید برآمیخت با یکدگر/ باید باهم دیگر ازدواج کنن(این دختر و پسر همو میخوان ماچکنیم ؟ما چکاره ایم؟!)

سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی/ سه تا حجاب در برابر سه تا خواهان بزرگی(این رابطه تاثیر مستقیم روی سرنوشت گوگوریو داره اهالی چوسان با این وصلت موافقند!)

سزا را سزاوار بی‌گفت‌وگوی/این بچه ی بحث شایسته همن

فریدون پیامم بدین گونه داد/ فریدون به من گفت اینو بگم

تو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد/ تو هم با توجه به ابن اطلاعاتی که داری جواب بده(یعنی خودتو لوس نکن بعله رو بگو!)

پیامش چو بشنید شاه یمن/ وقتی شاه یمن شنید

بپژمرد چون زاب کنده سمن/ ناراحت و افسرده شد مثل گیاه بدون اب

همی گفت گر پیش بالین من/ با خودش گفت که اگه کنار من

نبیند سه ماه این جهان‌بین من/ این سه تا خوشگل نباشن

مرا روز روشن بود تاره شب/ شب روشن واسم تار میشه(اوو نو اوو نو اوو نو نو نو!)

بباید گشادن به پاسخ دو لب/ باید حرفمو بزنم

سراینده را گفت کای نامجوی/ به جندل گفت ای شهرت طلب

زمان باید اندر چنین گفت‌گوی/ این درخواستی که داری زمان میخواد (دخترام لواشک نیستن که تو مترو داد بزنم سه تا پنج تومن!)

شتابت نباید بپاسخ کنون/نباید برای جواب عجله کنی(یعنی این داره وقت میخره نصف شبی بره اقامت کاندا بگیره!)

مرا چند رازست با رهنمون/ من چندتا حرف خصوصی بادخترام دارم

فرستاده را زود جایی گزید/ فرستاده را فرستاد دنبال نخود سیاه

پس آنگه به کار اندرون بنگرید/ و اون موقع فکر کرد چه کلکی سوار کنه که دختراش پیشش بمونن!

بیامد در بار دادن ببست/ درای کاخو بست

به انبوه اندیشگان در نشست/ پیش کلی مشاور نشست

فراوان کس از دشت نیزه‌وران/ کلی ادم از اغراب را

بر خویش خواند آزموده سران/که دانشمندی یا چیزی بودن جمع کرد

نهفته برون آورید از نهفت/ و ماجرا را گفت

همه رازها پیش ایشان بگفت/ همه رازهاشو به اونا گفت:

که ما را به گیتی ز پیوند خویش/ که ما تو جهان از خانواده خودم

سه شمع‌ست روشن به دیدار پیش/ سه شمع است(منظور دختراست) پیشم

فریدون فرستاد زی من پیام/ فریدون برام پیام فرستاد(منم بلاکش کردم!)

بگسترد پیشم یکی خوب دام/ جلوم یه تله خوب گذاشت

همی کرد خواهد ز چشمم جدا/ اونا رو میخواد از من جدا کنه(راه حل:مهر سنگین بزار خودش در میره!)

یکی رای بایدزدن با شما/یه نظرخواهی را باید از شما بکنم

فرستاده گوید چنین گفت شاه/ فرستاده گفته که شاه

که ما را سه شاهست زیبای گاه/ سه تا پسر داره

گراینده هر سه به پیوند من/ اگه بعدا اینا بیان داماد من بشن

به سه روی پوشیده فرزند من/ و بیان سه دخترمو ببرن

اگر گویم آری و دل زان تهی/ اگه بگم قبول و ازشون دل بکنم

دروغم نه اندر خورد با مهی/ دروغم با بزرگیم همخونی نمیکنه(یعنی اونقدر مقامم کوچک نیست که از ترس فریدون دروغ بگم)

وگر آرزوها سپارم بدوی/ و از طرفی هم اگه دخترامو بهش بسپرم

شود دل پر آتش پر از آب روی/ دلم پر از غم میشه و گریه میکنم(که باز به تریپ شاه نمیخوره!)

وگر سر بپیچم ز فرمان او/ و اگر قبول نکنم

به یک سو گرایم ز پیمان او/ و از فرمانی که داده سرپیچی کنم(سرمو میپیچونه؟)

کسی کو بود شهریار زمین/ کسیه که شاه زمینه(من خر کی باشم؟!)

نه بازیست با او سگالید کین/بازی قشنگی نیست اگه کفرشو با این کار در بیارم(اونوقته که دیگه به طور کلی از دنیای فانی گیم اور میشه!)

شنیدستم از مردم راه‌جوی/ از مردم با عقل شنیدم که

که ضحاک را زو چه آمد بروی/ چه بلایی سر ضحاک اورد

ازین در سخن هر چه دارید یاد/ با این حرف ها هرچی میدنید

سراسر به من بر بباید گشاد/ همشو به من بگید

جهان آزموده دلاور سران/ دانشمند با تجره و مشاوران

گشادند یک‌یک به پاسخ زبان/ یکی یکی نظرشونو اعلام کردن

که ما همگنان آن نبینیم رای/ گفتند که ما اینو قبول نداریم

که هر باد را تو بجنبی ز جای/ که تو با هر بادی رو حالت ویبره بری

اگر شد فریدون جهان شهریار/ اگه فریدون شاه جهان

نه ما بندگانیم با گوشوار/ ما رعیتش نیستیم

سخن‌گفتن و کوشش آیین ماست/ مذاکره و تلاش رسم ماست(گفته ی...احمدی نژاد؟)

عنان و سنان تافتن دین ماست/ شمشیر و خنجر ساختن دین ماست(پیغمبرشونم لابد نیزه بوده!)

به خنجر زمین را میستان کنیم/با خنجر زمین را میستان(منظور پر از درد و ناله است مستی که داره هوشیار میشه بندش کوفته و کرخخته و ناله میزنه...بله!؟هااا کنم؟...ینی چی مشکوک میزنم...جمع کنید برید اقا!)

به نیزه هوا را نیستان کنیم/ با نیزه اسمون را نیزار میکنیم

سه فرزند اگر بر تو هست ارجمند/ اگه سه تا بچه هات برات عزیزن

سربدره بگشای و لب را ببند/ سر کیسه را شل کن(یعنی پول بده بجنگیم)و دهنتو ببند

و گر چارهٔ کار خواهی همی/ به اگه چاره ی دیپلماتیک میخوای

بترسی ازین پادشاهی همی/ از شاه گرخیدی

ازو آرزوهای پرمایه جوی/ از او کارها عجیب و غریب بخواه(نود و نه درصد شاهایی که داماد نمیخوان تو افسانه ها از این روش استفاده مردن و بی شک تهش شکسته!...میگی نه ببین!)

که کردار آنرا نبینند روی/ که تو خوابم قیافه دختراتو نمیبینن

چو بشنید از آن نامداران سخن/ وقتی شاه اینو شنید

نه سردید آن را به گیتی نه بن/ کلی از این راه خوشش اومد

سروفریدونشاهنامهفردوسیمحمدصادق مختاری
۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید