توی قسمت قبل دیدیم که فرستاده از فریدون پرسید میزاره منوچهر باهاش یه سر برن پیش عمو سلم و عمو تور و فریدون هفت و هشت تا درشت و آبدار نثار خوار و مادر و نسل اندر نسل جناب فرستاده و سلم تور کرد و دست رد به سینه فرستاده زد(آهنگ غمگین پخش کنید!)و فرستاده راهش کشید و وسط راه برگشت دید سلم و تور خیمه ی جنگی زد و بساط آماده باش فراهم کردن! در میزنه (مگه خیمه در داره؟!)میره تو میگه:سام علیکم!
سلم و تور میگن:« بنال!چه آورده ای مارکو...چیز... فرستاده!» فرستاده میگه:«اقایان محترم!با اجازتون سابیدید به الک خبر ندارید!فریدون با یه نگاه ته نقشتونو در آورد! هر چی گفتم پشیمونید گفته میخواد بجنگه! ولی از این بگزریم لاکردار عجب کاخی داره کوفتش بشه! فقط یه مناره هایی داره انقدر بلنده فریدون بعضی شبا تفریحی میره اون بالا یه دور خیز میکنه خودشو میندازه رو ماه!حیاط نگفتم!!!حیا، نیس لامصب سه برابر کارخانه ساخت بوئینگ وسعت داره یه باغ بزرگی داره... لشکرشو بگو قارن ازسمت راست فلان از سمت چپ ...
و اما قسمت سی و ششم
به پیش اندرون قارن رزم زن/(فرستاده میگوید)کنارش قارن رزم زن.
به دست چپش سرو شاه یمن/ دست چپش سر و شاهه(همون بابایی که فریدون سه تا دخترشو با هم به عقد سه تا پسرش در آورده بود)
چو شاه یمن سرو دستورشان/ وزیرشون سرو شاه یمنه
چو پیروز گرشاسپ گنجورشان/ و محافظ گنجشون پیروز گرشاسب
شمار در گنجها ناپدید/ و گنجشون حد و اندازه نداره
کس اندر جهان آن بزرگی ندید/ کسی اون بزرگی و جلال و جبروت را تا حالا ندیده!(اونوقت این سلم و تور این همه سال تو خونه فریدون جولون دادن از کاخ و ثروت باباشون خبر ندارن که جاسوس فرستادن واسشون امار بگیره؟!)
همه گرد ایوان دو رویه سپاه/ همه سپا دور کاخ جمع شدند
به زرین عمود و به زرین کلاه/ با نیزه ی طلایی و کلاخود طلا(فقط جنگشون چقدر طلا میخواد؟!با همون اهن کار راه نمی افتاد؟!)
سپهدار چون قارن کاوگان/فرماندشون یکی مثل قارن رزم زد
به پیش سپاه اندرون آوگان/جلوی سپا آوگان(یا ممکنه منظور کلمه ی پهلوی اوگان یعنی پسر باشه که میشه منوچهر و یا ممکنه یک سردار گردن کلفتی باشه)
مبارز چو شیروی درنده شیر/جنگنده هاشون (سوخو سی و هفت؟)یکی مثل شیروی شیرکش(بزرگوار مشکل خانوادگی با شیر داره!)
چو شاپور یل ژنده پیل دلیر/ یا یکی مثل شاپور دلاور فیل زور دلیر(اقا حضرت عباسی برو القابتو عضو کن بابام دراومد تا معنیش کنم!)
چنو بست بر کوههٔ پیل کوس/امثال او برای یه لشکر فیل کافی ان!
هوا گردد از گرد چون آبنوس/ هوا از گرد(جنگ) مثل ابنوس میشه(اسم این میوه خیلی زیاد میاد جایگزین کلمه تیره است چون رنگ این گیاه سیاهه هر وقت حرف از جنگ ،پلیدی و سیاهی میشه نام این بزرگوار میدرخشه!)
گر آیند زی ما به جنگ آن گروه/ اگه اون لشکر بیان به جنگ ما
شود کوه هامون و هامون کوه/ میشه مثل جنگ دو تا کوه باهم
همه دل پر از کین و پرچین بروی/ همشون کینه جو ان و اعصاب معصابم ندارن(یه مزوری دازین-ضد روان پرشی- بندزن بالا کارشون راه می افته!)
به جز جنگشان نیست چیز آرزوی/ ارزویی جز جنگ ندارن(نه که ارزو شما صلح و اتحاد جهانیه!حتی گربه نره و روباه مکارم اندازه شما جنایاتشونو نادیده نمیگرفتن!)
بریشان همه برشمرد آنچه دید/ براشون هرچی دید را تعریف کرد
سخن نیز کز آفریدون شنید/ حرفی که فریدون بهشون گفته بود را هم گفت
دو مرد جفا پیشه را دل ز درداون دو مرد ظالم از این حرفایی که فرستاده زد قلبشون درد گرفت(دارید ریق رحمتو سر میکشید انشالله؟!)
بپیچید و شد رویشان لاژورد/ و به خودشون پیچیدن و رویشان زرد شد(این علائم مالاریا نبود؟)
نشستند و جستند هرگونه رای/ نشستند و فکراشون را روی هم ریختن و دنبال یه راهی گشتند(ولی همونطور که میدونید اگه هیچی (مغز سلم)روی هیچی(مغز تور)بریزیم میشه هیچی(نقشه!)
سخن را نه سر بود پیدا نه پای/ سر و ته حرفاشون معلوم نبود
به سلم بزرگ آنگهی تور گفت/ همون موقع تور به سلم بزرکگ
که آرام و شادی بباید نهفت/ اروم و قرار و شادی را باید بوسید گذاشت کنار
نباید که آن بچهٔ نرهشیر/ نباید ان توله شیر نر(منوچهر)
شود تیزدندان و گردد دلیر/ دندانش تیز بشه و واسه ما شاخ بشه
چنان نامور بیهنر چون بود/ اگه این بچه بی سواد باشه عجیبه
کش آموزگار آفریدون بود/برای این که معلمش فریدونه
نبیره چو شد رای زن با نیا/ نوه وقتی با پدربزرگ مشورت کنه
ازان جایگه بردمد کیمیا/ از اونجای مشورت طلا میزنه بیرون(ارزش مشورت با بابابزرگو میگه)
بباید بسیچید ما را بجنگ/ باید اماده بشویم برای جنگ
شتاب آوریدن به جای درنگ/ به جای صبر کردن عجله کنید
ز لشکر سواران برون تاختند/ از لشکر سواران تاختند
ز چین و ز خاور سپه ساختند/ و از چین و غرب سپاه ساختند
فتاد اندران بوم و بر گفتگوی/ صدای حمله ی سلم و تور داشت به همه جا میرسید
جهانی بدیشان نهادند روی/ یه جهان رفتند سمتش برای کمک
سپاهی که آن را کرانه نبود/ سپاهی که ته نداشت را ساختند
بدان بد که اختر جوانه نبود/اقا من هرچی فشار اوردم این یک به مخم نرسید شما مردونگی کن(یا شایدم زنونگی)اگه میدونی تو نظرات بگو
ز خاور دو لشکر به ایران کشیداز غرب دو لشکر به ایران کشید
بخفتان و خود اندرون ناپدید/ زره پوشیدند جوری توی زره گم شدن
ابا ژنده پیلان و با خواسته/ با فیل ها و گنج ها راه افتادن
دو خونی به دل کینه اراسته/ ان دو وحشی دلشون را سراسر پر از کینه کرده بودن
خب رسیدیم به اونجایی که سلم و تور حمله کردند و قسمت بعد با واکنش منوچهر و فریدون به حملشون پیش میریم فعلا خدانگهدار