ویرگول
ورودثبت نام
محمدصادق مختاری
محمدصادق مختاری
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

شاهنامه خوانی قسمت سی و دوم

آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...

توی قسمت قبل دیدیم که ایرج خان افقی شد و به ملکوت اعلی پیوست! باباشم که انقدر گریه کرد پیرمرد انقدر خودشو اذیت کرد که قیافه ی شاهانش شبیه محصول ازدواج پراید با پیکان وانت شده بود! کلی هم دو تا توله خرسشو نفرین کرد که چرا داداشتونو کشتید؟!مگه چیکارتون داشت؟...(به قول ۲۰:۳۰) و در اخر افزود: خدایا منو وقتی بکش که انتقام پسرمو گرفته باشم و از اونجا مرغ آمین انلاین بود. دعای فریدونو سین کرد و نوشت:دعای شما تائید شد و حالا تو این قسمت می بینیم انتقام فریدون چجوریه!

عکسی که سازمانCIAاز منوچهر ثبت کرده(شاهنامه طهماسبی)
عکسی که سازمانCIAاز منوچهر ثبت کرده(شاهنامه طهماسبی)


برآمد برین نیز یک چندگاه/یه چند وقتی گذشت

شبستان ایرج نگه کرد شاه/ شاه رفت حرامسرای را ایرج نگاه کرد(میخواست ببینه تو زن های ایرج حامله گیر میاد یا نه!)

یکی خوب و چهره پرستنده دید/یک خانم خوشگل و خداپرست و با حجب حیا دید(کلا مورد تائید خانواده های اصیل ایرانی!)

کجا نام او بود ماه‌آفرید/ و اسم او ماه افرید بود(انگار طرف با منظومه شمسی نسبت فامیلی داره!)

که ایرج برو مهر بسیار داشت/و ایرج(قبل از مرگ)خیلی بهش محبت میکرد

قضا را کنیزک ازو بار داشت/ اتفاقا اوشون(که ظاهرا با این آپشن های ظاهری کنیز بوده!)از ایرج بار داشته(اقا ربطی به نیسان نداره!منظور حامله بودنه!)

پری چهره را بچه بود در نهان/ اون خوشگل خانم یواشکی حامله شده بود(یعنی چی الان؟ چجوری قایم کردی لعنتی؟)

از آن شاد شد شهریار جهان/شاه شاد و شنگول شد

از آن خوب‌رخ شد دلش پرامید/ از آن خوشگل(چقدر میگی خوب فهمیدیم !طرف انجلنا جولی زمانه بوده!)دلش پر از امید شد

به کین پسر داد دل را نوید/ با خودش گفت:«ها الان پسر این بدنیا میاد بیست سال دیگه میره میجنگه با اون دوتا و برنده میشه!»(بزرگوار یه درصد احتمال بده بچه دختر باشه!ای بابا!چقدر به ایندت خوش بینی!)

چو هنگامهٔ زادن آمد پدید/ وقتی موقع زاییدن رسید(دین دین دین خانم ماه افرید ایرجی زایید...!)

یکی دختر آمد ز ماه آفرید/ یک دختر از ماه افرید به دنیا اومد!(ها اون یه درصد کار خودشو کرد یه درصد ها را دست کم نگیرید!)

جهانی گرفتند پروردنش/ همه واسه پرورشش تلاش کردند(اصلا یه اموزش پرورش ساختن مخصوص دختر ایرج!)

برآمد به ناز و بزرگی تنش/ با ناز و بزرگی، بزرگ شد(فقط یه سوال قرار بود این دوتا بچه فریدون حمله کنن؟کجان الان؟!منتظرن دشمن به دنیا بیاد بعد وارد عمل شن؟)

مر آن ماه‌رخ را ز سر تا به پای/ان زیبا سر تا پاش را میدیدی

تو گفتی مگر ایرجستی به جای/ بخودت میگفتی اینکه ایرجه!(فقط با تفاوت یه ریش وسیبل دو متری جزئی)

چو بر جست و آمدش هنگام شوی/ وقتی زمان شوهر کردنش رسید

چو پروین شدش روی و چون مشک موی/ صورتش مثل ستاره های کنار هم نورانی شد و موهایش مثل مشک سیاه خوشبو شد

نیا نامزد کرد شویش پشنگ/ بابابزرگش او را به عقد پشنگ در اورد

بدو داد و چندی برآمد درنگ/ازدواج کردن و انتظار بعد از چندی به پایان رسید

یکی پور زاد آن هنرمند ماه/یک پسر زایید ان زن هنرمند

چگونه سزاوار تخت و کلاه/ که شایسته تاج و تخت بود

چو از مادر مهربان شد جدا/ وقتی از مامانی جدا شد(بخوانید کنده شد!)

سبک تاختندش به نزدنیا/ سریع بردنش پیش بابای بابابزرگش!(بزرگوار عزرائیل را بازنشست کرده!لامصب عین این جنسای ژاپنی مرگ توش نیس)

بدو گفت موبد که ای تاجور/ موبد(اخوند زرتشتی خدایی دیگه عمامه این بنده خدا را نپرونید!)به شاه گفت

یکی شادکن دل به ایرج نگر/ خوشحال باش به ایرج شماره دو نگاه کن!

جهان‌بخش را لب پر از خنده شد/شاه یهو نیشش تا پس سرش باز شد!(این دیگه دهن نیست زیپه!)

تو گفتی مگر ایرجش زنده شد/ یجوری که میدیدیش فکر میکردی ایرجش زنده شده!(به قول یه بنده خدایی سبحان الله!)

نهاد آن گرانمایه را برکنار/ ان گوگولی را گذاشت کنار

نیایش همی کرد با کردگار/ دست به تسبیح شد و خدا را ستایش کرد

همی گفت کاین روز فرخنده باد/ هی گفت امروز خوش یومنه

دل بدسگالان ما کنده باد/ بترکه چشم حسود و بخیل و بدنظر (ـو اسفند فوت میکند!)

همان کز جهان آفرین کرد یاد/همون موقع که خدا را شکر کرد

ببخشود و دیده بدو باز داد/ خدا او را بخشید و چشمش را به او پس داد(دادا جدی این همه گفتم چشاش سفید شد الان تازه فهمیدی کور بوده؟)

فریدون چو روشن جهان را بدید/ فریدون وقتی جهان زیبا را دید

به چهر نوآمد سبک بنگرید/ به صورت نوزاد خوب نگاه کرد

چنین گفت کز پاک مام و پدر/ گفت از پدر و مادر پاک

یکی شاخ شایسته آمد به بر/ یه دونه بچه شایسته و درست تولید شده(این است تولید ملی!)

می روشن آمد ز پرمایه جام/از خوشحالی جشن اومد شراب اومد و اهنگ بابا کرمو ...دیگه خودتون تا تهش برید!

مر آن چهر دارد منوچهر نام/با خودش گفت:«عه این که کپی منه!»برای همین اسم بچه را منو چهر یعنی کسی قیافش شبیه منه گذاشت(منوچ ها واسه عوض کردن اسم عجله نکنین معنی اصلی مینوچهره یعنی کسی که چهره بهشتی داره!)

چنان پروردیدش که باد هوا/یجوری با ناز بزرگش کرد

برو بر گذشتی نبودی روا/ باد تو صورتشون نمیخورد!(حتما صبحانه خاویار با پسته و زعفرون میخورده هر وقتم دلش میخواسته تو استخر کاکائو یه شیرجه میزده!)

پرستنده‌ای کش به بر داشتی/ یه حمال دائمی داشته که به تمام مقاصد به صورت رایگان حملش میکرده!

زمین را به پی هیچ نگذاشتی/تو کنتور کیلومترش یه سانت راه نرفته یعنی کلا رو کله ی حماله حرکت میکرده!

به پای اندرش مشک سارا بدی/پاش بوی عطر میداد (متضاد پایی که بعد از مدرسه جوراب را در میاره!)

روان بر سرش چتر دیبا بدی/ روی سرش چتر دائم بود یه وقت افتاب نخوره اوخ بشه(خیر سرش این میخواد انتقام بگیره! این ته مهارت دفاعیش تف کردنه!)

چنین تا برآمد برو سالیان/سالها گذشت و او بزرگ شد

نیامدش ز اختر زمانی زیان/ در این مدت یکبار هم اتفاق بدی براش نیافتاده (یعنی با پشه هام قرار داد بستن تابستونا اینو نیش نزنن؟)

هنرها که آید شهان را به کار/هنر هایی که بدرد شاهان میخوره را

بیاموختش نامور شهریار/ بابای بابابزرگش(که همچنان زندس) یادش داد

چو چشم و دل پادشا باز شد/ وقتی فهمید چی به چیه (یعنی خوبو از بد تشخیص داد)

سپه نیز با او هم آواز شد/سپاه همراه با او شد

نیا تخت زرین و گرز گران/ بابای بابابزرگش شاهی و گزر سنگین را به او سپرد(یعنی بازنشست شد وای خدا اشک تو چشام جمع شده یه ذره دیگه تلاش میکرد رکورد ملکه انگلیس را میزد!)

بدو داد و پیروزه تاج سران/ و فرماندهان را تحت نظر او در اورد

سراپردهٔ دیبهٔ هفت‌رنگ/ لباس های چند رنگ و مد بهش داد

بدو اندرون خیمه‌های پلنگ/ و خیمه هایی با پوست پلنگ(که اون موقع پنت هاوس برج تهران حساب میشده!)

چه اسپان تازی به زرین ستام/ هرچی اسب عربی با یراق طلایی

چه شمشیر هندی به زرین نیام/ و هرچی شمشیر هندی با غلاف طلا

چه از جوشن و ترگ و رومی زره/ و هرچی زره و لباس زیر زره و زین رومی بود

گشادند مر بندها را گره/سر کیسه را شل کردند دادند

کمانهای چاچی وتیر خدنگ/ و کمان های شهر چاچی و تیر هایی از جنس خدنگ(نوعی چوبه)

سپرهای چینی و ژوپین جنگ/ سپر های چینی و ژوبین جنگ(احتمالا این دومیه را معتادا اسم گذاری کردن،نوعی نیزه)

برین گونه آراسته گنجها/ اینجوری گنج هار کنارهم چیدن

که بودش به گرد آمده رنجها/ و چه بدبختی های برای جور کردنش کشیده بودند

سراسر سزای منوچهر دید/ فریدون همه اون وسایل را شایسته منوچهر دانست

دل خویش را زو پر از مهر دید/ و دلش پر از امید به منوچهر بود

کلید در گنج آراسته/ کلید خزانه و گنج ها را

به گنجور او داد با خواسته/ خزانه دار به او داد(تمام موهام سیخ شد این حجم از طلا واسه چیه؟ میخواد بجنگه نمیخواد بره عروسی شاباش بده که!)

همه پهلوانان لشکرش را/ همه ی هیکل گنده های کشور را

همه نامداران کشورش را/ و همه کله گنده های کشور را(کلا همه گنده ها را)

بفرمود تا پیش او آمدند/ دستور داد تا پیشش بیان

همه با دلی کینه‌جو آمدند/ همشون با کینه(و چشم خونی) اومدند

به شاهی برو آفرین خواندند/ اول کلی پاچه خواری منوچ رو کردند

زبرجد به تاجش برافشاندند/ جواهر زرد روی تاجش ریختند

چو جشنی بد این روزگار بزرگ/ یه جشنی بزرگ بود در این زمان(اقا اینا زیاد خرج میکنن بعدا موقع جنگ گدا میشن از من گفتن!)

شده در جهان میش پیدا ز گرگ/ یجوری شده بود بد و خوب از هم جدا شده بود(اونایی که توی جشن اومدند:خوب ها / اونایی که موندن خونه:بدها)

سپهدار چون قارن کاوگان/ فرمانده قارن کاوگان (پرچمدار،این قارن خان را تو ذهنتون نگهدارین بعدا باهاش خیلی کار داریم)

سپهکش چو شیروی و چون آوگان/ گروهبان شیروی(اینم مهمه ولی نه به اندازه قارن)و مثل اوگان(این یکی دو جا در نقش سیاه لشکر شاید بیاد)

چو شد ساخته کار لشکر همه/ وقتی لشکر اماده شد(باک اسبارو پر کردند و استارت زدند)

برآمد سر شهریار از رمه/ شاه مثل چوپان جلوی لشکر که مثل گله بودند حرکت کرد تا دهن عموبزرگ هاشو مورد عنایت قرار بده!

خوب این قسمتم با لشکرکشی منوچ به پایان رسید قسمت بعد با رسیدن این خبر به اون دوتا پت و مت قضیه خفن میشه

فریدونمنوچهرشاهنامهفردوسیمحمدصادق مختاری
۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید