آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...
همچنان مثل چهار-پنج قسمت پیش زال و رودابه در حال مخ زنی متقابل به وسیله چهار تا نوکر بیچاه ان اتفاق خیلی عجیبی نیفتاده این یکی خلی خلاصه (در حد ۷۰۰ بیت ) میگه تو نمیدونی رودابه چه خانم با کمالاتیه... و اون یکی هم خلاصه تر (در حد ۱۵۰۰ بیت) از زال تعریف میکنه! فعلا اوضاع همینه و جنگی در کار نیست و الان وسط این عشق
[دو نرگس دژم و دو ابرو به خم]
چشماش انگار دوتا نرگس پژمرده، ابروهاشم که قشنگ کمون شده! (این لا مصب دیگه آدم نیس...شاهکار ادبی_هنری فاطی بند اندازه!)

[ستون دو ابرو چو سیمین قلم]
این ابروهاش انگار دوتا ستون نقره ایه که با قلم کشیده باشن! ( میتونست کاندیدای دختر شایسته زمان ناصرالدین شاه باشه...حیف شد!)
[دهانش به تنگی دل مستمند]
اندازه ی دهنش به اندازه ی دل کوچیک گداها بوده(خلاصه اینکه دک و دهن ریزی داشته!)
[سر زلف چون حلقهٔ پایبند]
زلفاش مثل حلقه های زنجیر دور و برش پیچیده! (یاد این دختر افریقایی های گامبالا گومبایی افتادم!...این دیگه چه سمی بود؟!)
[دو جادوش پر خواب و پرآب روی]
چشماش جادویی و پر از خوابه، صورتشم مثل آب زلاله!
[پر از لاله رخسار و پر مشک موی]
صورتش مثل گل لاله سرخ شده، موهاشم که بوی مشک میده!
[نفس را مگر بر لبش راه نیست]
انگار نفسش تو گلوش گیر کرده، نمیتونه راحت نفس بکشه!
[چنو در جهان نیز یک ماه نیست]
آخه تو کل دنیا یه ماه قشنگ تر از این پیدا نمیشه!
[پرستندگان هر یکی آشکار]
ندیمههاش که انگار بلندگو گرفتن دستشون!
[همی کرد وصف رخ آن نگار]
همهشون دارن از قشنگی این دختره تعریف میکنن! (موهای مشکی...چشم سیاه...آهن الات...خریداریم!)
[بدین چاره تا آن لب لعل فام]
میخوان یه کاری کنن که اون لبای قرمزش
[کند آشنا با لب پور سام]
با لبای زال پسر سام آشنا بشه! (رفقا سوا تفاهم نشه...اینا قصدشون فقط ازداوجه ها...!)
[چنین گفت با بندگان خوب چهر]
به ندیمه های خوشگلش گفت:
[که با ماه خوبست رخشنده مهر]
که ماه قشنگه، اما خورشید یه چیز دیگهست! (یعنی زال از این رودابه خوشگل تره!)
[ولیکن به گفتن مگر روی نیست]
ولی انگار گفتنش خیلی هم راحت نیست! (یه جورایی خجالت میکشن!)
[بود کاب را ره بدین جوی نیست]
کار خیلی سختیه
[دلاور که پرهیز جوید ز جفت]
اون پهلوونی که از ازدواج فرار میکنه...
[بماند به آسانی اندر نهفت]
به راحتی میتونه تو خفا بمونه! (یعنی زال اگه نخواد زن بگیره، راحت میتونه مجرد بمونه!)
[بدان تاش دختر نباشد ز بن]
تا وقتی که دختر از ریشه و بن نباشه
[نباید شنیدنش ننگ سخن]
نباید از شنیدنش خجالت بکشه! (یعنی تا وقتی رودابه رو ندیده، میتونه با خیال راحت مجرد بمونه!)
[چنین گفت مر جفت را باز نر]
یه باز نر به جفتش گفت:
[چو بر خایه بنشست و گسترد پر]
وقتی رو بوووق نشست و پرهاشو باز کرد:
[کزین خایه گر مایه بیرون کنم]
اگه از جنابعالی جوجه در بیارم
[ز پشت پدر خایه بیرون کنم]
از پشت پدرش چیز در میارم! (فردوسی چرا؟خصومت شخصیت با من چیه؟قرار بود این متن ادبی باشه!...)
[ازیشان چو برگشت خندان غلام]
وقتی غلام خندون برگشت(گویا خود فردوسی هم خجالت کشید و سریع رفت صحنه بعد!)
[بپرسید از و نامور پور سام]
زال پسر نامدار سام ازش پرسید:
[که با تو چه گفت آن که خندان شدی]
اون چی گفت که تو اینقدر خندیدی؟(در واقع گفته:"نیشتو ببند بزمجه!")
[گشاده لب و سیم دندان شدی]
دهنت باز شده و دندونات مثل نقره برق میزنه! (یه چار استخون مشتی بره تو فکت قشنگ آچارکشی میشی!)
[بگفت آنچه بشنید با پهلوان]
غلام هرچی شنیده بود رو به زال گفت
[ز شادی دل پهلوان شد جوان]
از خوشحالی دل زال جوان شد!
[چنین گفت با ریدک ماه روی]
به اون دختر ماه روی گفت:
[که رو مر پرستندگان را بگوی]
برو به ندیمه ها بگو:
[که از گلستان یک زمان مگذرید]
یه لحظه از گلستان نرید!
[مگر با گل از باغ گوهر برید]
مگر اینکه با گل، گوهر از باغ بچینید! (یعنی یه بهونه پیدا کنید و مخ رودی جونو بزنین)
اینم از این قسمت نسبتا سانسوری!
انشاءالله تو قسمتای بعدی فردوسی اعصابش رو به راه باشه...قرصاشو خورده باشه...با زنش دعوا نکرده باشه...و قسمت هایی که "بشه با خانواده خوند"رو داشته باشیم تا قسمت بعد خداحافظ