ویرگول
ورودثبت نام
محمدصادق مختاری
محمدصادق مختاری
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

شاهنامه خوانی قسمت سی و یکم

آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...

دیدیم که این جناب ایرج خان پاشو کرد تو یه کفش که میخوام برم با داداشام پنج به علاوه یک برگزار کنیم و باباشم که زبونش مو در آورده از بس که گفت:«بابا اینا الا تو فکرن گوشت تو را خورشتی کنن یا کبابی! تو به فکر پنج به علاوه یکی! اگه انقدر اصرار باشه برو ولی چار و پنج نفر با خودت ببر!» این شد که ایرجم قبول کرد و رفت ورسید به کاخ داداشاش، برادران گرانقدرش نذاشتن یه نفس راحت بکشه و نفسشو بریدن و اما قسمت سی و یکم ام


روان خون از آن چهرهٔ ارغوان/ از اون فیس مامانی و شاهزادگی اش عین رود آمازون خون میریخت

شد آن نامور شهریار جوان/و ایرج خان هم افقی شدند...میرن آدماااا!فقط ازشون یه خاطره مونده!

اینجا فردوسی در حال هورت کشیدن چای ما را مجبور به گوش دادن به نصیحت هاش میکنه!چیش...!مردک پیام بازرگانی

جهانا بپروردیش در کنار/ای روزگار تو ناز نعمت غوطه ورش کردی

وز آن پس ندادی به جان زینهار/ بعد به جونش رحم نکردی؟!(روزگار اگه مشکل روانی داری، تیمارستان فارابی منزلگه خوبی واست میتونه باشه! اگه مشکل ذهنی داری پس واسه چی با اینده ملت بازی میکنی!چه مرگته؟!)

نهانی ندانم ترا دوست کیست/ نفهمیدم آخر تو(روزگار) یواشکی با کی ساخت و پاخت کردی!

بدین آشکارت بباید گریست/ ولی باید واسه این کار های تابلوت زار زد(فردوسی الان یه سری فحش زیر زبونشه شئون اخلاقی اجازه نمیده بیان کنه غیر مستقیم داره به روزگار میگه اب زیر کاه،کلاهبردار، رفیق نیم راه،خائن!...)

خب حالا فردوسی میخواد دوباره برگرده به داستان(توجه از این جا به بعد+۱۸ است! رفقای شل قلب و استرسی برن قسمت بعد بیان!)

سر تاجور ز آن تن پیلوار/سر تاجدار را از اون تن فیل مانند(یعنی فیل ها باید از این مثال به سوسک تغییر کاربری بدن!طرف عین درخت کتک میخورد و هیچ واکنشی نداشت لامصب یه مورچه را تکون میدی میره رفقاشو میاره گاز مرگت میکنن!موجود انقدر پخمه؟)

به خنجر جدا کرد و برگشت کار/ و سر ایرج را جدا کردن(باور کنید اگه میشد سر اینو با چسب نواری چسبوند و زندش کرد باز میگفت:«داداشا صلح نامه را اوردم همه امتیازاتش به نفع شماست حله؟!»)

بیاگند مغزش به مشک و عبیر/ مغزش را همه چی با این عطر مشهدی ها خوشبو کرد

فرستاد نزد جهان‌بخش پیر/ فرستاد سمت باباش

چنین گفت کاینت سر آن نیاز/ به باباش نامه داد اینم اون سری که میخواستی

که تاج نیاگان بدو گشت باز/تاج روش باشه (سر هست فقط مشکل اینه یه هشتاد، نود درصد ایرج پیش داداشا جا مونده!)

کنون خواه تاجش ده و خواه تخت/الان میخوای تاج و تخت را بهش بده (با یک اصلاح کوچک در ایرج برادرا راضی شدند چقدر برادران مخلص، قانع و حرف گوش کنی یه خورده از ایرجو کات کردن الان همه چی حله!)

شد آن سایه‌گستر نیازی درخت/اون پسرت که سایه اش را روی ایران انداخته بود مرد

برفتند باز آن دو بیداد شوم/اون دوتا پلید رفتند

یکی را به ترک را به روم/یکی شون رفت شرق یکی رفت غرب (رفتن قلمرو های خودشون، فقط یه سوال جزئی اینا دعواشون سر ایران بود بعد ایرج الان مرد هنوز اینا به هدفشون نرسیدن؟)

حالا این نامه هنوز به فریدون نرسیده و بببینیم فریدون تو چه حالیه

فریدون نهاده دو دیده به راه/فریدون چشم هاش را وقف خیابون کرده بود تا ببینه گل پسرش کی میاد

سپاه و کلاه آرزومند شاه/ شاه و سپاه با نگاه آرزومندانه ای به ایرج نگاه میکردند

چو هنگام برگشتن شاه بود/وقتی هنگام برگشتن شاه(ایرج) رسید

پدر زان سخن خود کی آگاه بود/ پدر فریدون از این اتفاق روحشم خبر نداشت

همی شاه را تخت پیروزه ساخت/یه تخت قشنگ داد ساختن

همی تاج را گوهر اندر نشاخت/ انقدر تو تاج الماس ریختن که اندازه از دستشون در رفت(ببخشید خطاب به فریدون جنا بچتون آجر نیست که تاج به این بزرگی را مثل ملات بریزیدروش کمی مهربانی...کمی دقت!)

پذیره شدن را بیاراستند/فرش قرمز پهن کردن و موزیک باباکرم آماده کردن و برف شادی و کیک و...

می و رود و رامشگران خواستند/ نوشیدنی الکلی و خواننده آوردند(این دو تا با هم حکم سنگین کننده را داره یعنی شما یه چرخ بزنی یه تابلوی بینی «کهکشان راه شیری۷۰ سال نوری»،« به زحل عروس سیاره ها خوش آمدید»یهو به خودت میای میبینی رو لبه پشت بوم چهارنعل میری!)

می و رود و رامشگران خواستند/ نوشیدنی الکلی و خواننده آوردند(این دو تا با هم حکم خیلی سنگین کنندهیعنی شما یه چرخ بزنی یه تابلوی بینی «کهکشان راه شیری۷۰ سال نوری»،« به زحل عروس سیاره ها خوش آمدید»یهو به خودت میای میبینی رو لبه پشت بوم چهارنعل میری!)عروس سیاره ها خوش آمدید»یهو به خودت میای میبینی رو لبه پشت بوم چهارنعل میری!)

تبیره ببردند و پیل از درش/ طبل و آوردند و فیل آوردند(یه سیرک کوچولو میخوان تو کاخ داشته باشن چارتا دایناسور میارن دو تا فیل یکی دوتا ملک های جهنمم دعوت میکنن به سوی چراغ های کاخ همینان فقط!)

ببستند آذین به هر کشورش/ و از این ریسه بلند ها زدند و فاکتور برق کاخو پنج شیش رقمی کردن

به زین اندرون بود شاه و سپاه/شاه رو اسب نشسته بود و سپاهم پشتش(آقا یه درصد احتمال بده ایرج مرده!چرا انقدر به اون دو تا توله خرسش اعتماد داره؟!)

یکی گرد تیره برآمد ز راه/ یک پهلوان از دور دیده میشد (یاد سکانس «یا مختار سواره ای تیزرو به سمت لشکر پسر مرجانه می اید» افتادم!)

هیونی برون آمد از تیره گرد/از اون سواره ی نامعلوم فعلا شترش دیده شده

نشسته برو سوگواری به درد/ (از اتاق فرمان میگن) طرف سیاه پوشیده و عذاداره

خروشی برآورد دل سوگوار/ عربده ای از ناراحتی و درد زد(دادا چیزی نیست فقط شاهزاده مملکت تیکه پاره شده شما فشار زیاد نیار یهو دیدی عین منجنیق شتره پرتت کرد شیش تا قاره اونورتر! شتره دیگه! مثل شما شعور والا نداره!)

یکی زر تابوتش اندر کنار/یه دونه تابوت طلا دستش بود(لابد شترم اتو پایلته!)

به تابوت زر اندرون پرنیان/توی تابوت زر سر ایرج بود(نه خدا وکیلی انتظار داشتی سه فلافل مخصوص با سس اضافه توش باشه؟!)

نهاده سر ایرج اندر میان/ سر ایرجو عین توپ زد زیر بغلش گیره کنان اومد ( شتر رو بدجا پارک نکرده باشه! توقیف میکنن میبرن باغ وحش!)

ابا ناله و آه و با روی زرد/ و با ناله و آه و خودزنی با صورت زرد شده(اقا این دیگه مشکل کلیه داره ربطی به غم نداره!)

به پیش فریدون شد آن شوخ مرد/اون مرد شوخ(عزیزان کپ نکنید! شوخ اینجا یعنی کثیف)اومد پیش فریدون

ز تابوت زر تخته برداشتند/ در تابوتو باز کردند (و اقا دراکولائه گفت :کمی خون حالمو جا میاره!)

که گفتار او خوار پنداشتند/ و حرف اون بدبخت را باور نمیکردند

ز تابوت چون پرنیان برکشید/ وقتی پرده از روی تابوت کشید

سر ایرج آمد بریده پدید/ یهو سر ایرج معلوم شد

بیافتاد ز اسپ آفریدون به خاک/ فریدون از اسب افتاد روی خاک (من حدس میزنم قلب فریدون یه هفت هشت بار اسکرین شات گرفت یعنی سکته رو زد مستقیم نعش کش خبر کنین!)

سپه سر به سر جامه کردند چاک/ همه سپاه لباس هاشونو پاره پاره کردند (و نعره میزدند خدا منو بکش! من ایرجو میخوام خدا...(زدن توی سر و صورت) ایرج کجایی ببینی کلاه قرمزی یتیم شد...جان؟ اون یه ایرج دیگه بود؟!)

سیه شد رخ و دیدگان شد سپید/ صورت سفید شون از غم سیاه شد و چشماشون از گریه سفید شد(کور شدن!)(این دیگه لشکر ایران نیست! این قیافه واسه زامبیا قفله!)

که دیدن دگرگونه بودش امید/و یه جور دیگه فکر میکردن

چو خسرو بران‌گونه آمد ز راه/وقتی شاه برگشت به کاخش (عجب سگ جونیه من گفتم الان نکیر و منکر دارن ورقه های امتحانو جمع میکنن! فکر کنم تقلب کرده!)

چنین بازگشت از پذیره سپاه/اینجوری از کناره سپاهش گذشت

دریده درفش و نگونسار کوس/ که لباس و دم تشکیلاتش هم پاره شده بود(انگار وسط راه یه خرسی گشنش شده لباسای فریدونو خورده!)

رخ نامداران به رنگ آبنوس/صورت بزرگان آبی پررنگ شده بود(اقا سه لیتر جیوه را قرقره کنی بعد قورت بدی قیافت این شکلی نمیشه از سیاه پرید به ابی؟ نمودار هوا شناسی هم یه مواقعی عادیه!)

خب این قسمتم با مرگ دردناک ایرج به پایان رسید منو تا جمعه ی دیگر و جمعه های دیگر دنبال کنید

.

شاهنامهفریدونسلم وتورفردوسیمحمدصادق مختاری
۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید